گفتوگوی «جوان» با مادر شهید مدافعحرم علی آقاعبداللهی از شهدای تفحصشده خانطومان
راستش را بخواهید وقتی علی را در آغوش گرفتم، یاد روز تولدش افتادم، از آن نوزاد چهار کیلویی، تنها چند گرم برایم مانده بود. میان کفنش دست میکشیدم تا شاید علی را حس کنم، اما خبری نبود. به اصرارم کفنش را باز کردند، علی را روی پاهایم گذاشتم. چیزی از علی نمانده بود. من همه علی را تقدیم خدا کرده بودم. بوییدمش، بوسیدمش و روی دیدگانم گذاشتم و گفتم الهی رضاً برضائک