سرویس تاریخ جوان آنلاین: پنجمین روز از مرداد ماه ۱۳۵۸، روزی شاخص در تاریخ انقلاب اسلامی است. دراین روز و به حکم امام خمینی (قده)، مجاهد نستوه آیتالله سیدمحمود طالقانی به اقامه اولین نمازجمعه تهران در زمین چمن دانشگاه پرداخت و بدین ترتیب، این آئین عبادی- سیاسی پایهگذاری شد. آنچه پیشروی دارید، گفتوشنودی است که دراینباره با دکتر احمد جلالی از شاهدان این حماسه تاریخی انجام شده است.
حضرتعالی از نزدیک شاهد سپردن وظیفه بزرگ نخستین امامت جمعه به مرحوم آیتالله طالقانی توسط حضرت امام بودید. یادآوری خاطرات آن روزها از زبان شما شنیدنی است.
بسماللهالرحمنالرحیم. بله، آن تصویر هنوز هم به وضوح جلوی چشمم هست. شب پنجشنبه سوم مرداد سال ۱۳۵۸ و شب اول ماه رمضان بود. نماز مغرب را در معیت حضرتشان خواندم و در آن سکوت پر از آرامش مردی را تماشا میکردم که داشت تعقیبات نماز را بهجا میآورد. نگاهش که میکردم، انگار خودش یک تاریخ بود. ایمان داشتم تاریخ ایران همواره از این بزرگمرد که همه عمرش را صرف دفاع از کرامت انسانی مردمش کرد و در این راه از هیچ تلاش و ایثاری فروگذار نکرد، به نیکی یاد خواهد کرد. محو تماشای ایشان بودم که تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم و صدای مرحوم حاج احمد آقا خمینی را شنیدم که پرسید: «آقای طالقانی کجا هستند؟» جواب دادم: «دارند تعقیبات نماز را میخوانند.» گفت: «چه خوب شد شما آنجا هستید. امام میگویند: به آقا سیدمحمود بگویید پسفردا باید نماز جمعه را برگزار کنند. همین امشب هم به تلویزیون بگویید که این موضوع را اعلام کنند. خودتان هم قضایا را مدیریت کنید تا این مقوله جا بیفتد.» گوشی را به مرحوم طالقانی دادم. حرفهای طرف مقابل را نمیشنیدم، اما حرفهای آقای طالقانی را میشنیدم که میگفتند: «من بیمارم... خستهام... پاهایم درد میکنند... دستکم فرصتی بدهید که برنامهریزی کنیم... پسفردا که نمیشود... به تدارکات نیاز دارد.» بعد هم با نهایت تواضع افراد دیگری را توصیه کردند، اما ظاهراً حاجاحمد آقا از طرف امام سعی داشت ایشان را قانع کند. موقعی که آقای طالقانی گوشی را گذاشتند، برای اینکه ایشان را از نگرانی بیرون بیاورم، گفتم: «چرا نگرانید؟» ایشان گفتند: «کار به این عظمت را که بیمقدمه نمیشود انجام داد. باید مردم را آماده کرد. باید جای مناسبی را پیدا کرد.» بلافاصله گفتم: «دانشگاه تهران هم مرکزیت دارد. هم جای زیبایی است و هم با معناست، چون شما یکی از پیشتازان پیوند دانشگاه و مسجد بودهاید. مگر همیشه نمیخواستید در صحن دانشگاه نماز اقامه شود؟ مگر این آرزوی همیشگی شما نبود؟ مگر مسجد هدایت پایگاه دانشگاهیها نبود؟ حالا که به برکت انقلاب و با حکم امام چنین وظیفه بزرگی به عهده شما قرار گرفته و این امکان فراهم شده است که مسجد هدایت را به صحن دانشگاه ببرید، شما را به خدا، اما و اگر نیاورید. نگران تدارک هم نباشید. بنده به عهده میگیرم. از امکانات تلویزیون استفاده میکنم و همه مسائل به سرعت حل میشوند!» ایشان کمی فکر کردند و گفتند: «آقای خوانساری در مسجد بازار نماز جمعه میخوانند. ببینید فاصله دانشگاه تا آنجا از شش کیلومتر کمتر نباشد؟» گفتم: «اگر هم کمتر باشد، میشود با ایشان صحبت و مسئله را حل کرد. نگران نباشید.» با حرفهایم ایشان کمی آرام گرفتند و به دنبال تدارکات رفتم.
در مقام تدارک امکانات، در آغاز چه اقداماتی انجام دادید؟ آیا در آن طریق مشکلی هم داشتید؟
اولین کاری که کردم این بود که از همانجا به اتاق خبر تلویزیون زنگ زدم و گفتم: «فوراً اخبار را قطع و اعلام کنید آیتالله طالقانی از سوی حضرت امام به امامت جمعه تهران منصوب شدهاند و اولین نماز جمعه پسفردا، در روز جمعه برگزار میشود.»
که ظاهراً اعلام نکردند؟
بله، اعلام نکردند. آن روزها بنده معاون تمام برنامههای صداوسیما غیر از خبر بودم، بنابراین نمیتوانستم دخالتی در مدیریت خبر داشته باشم. کسانی که آن شب در واحد خبر بودند، چندان از انتصاب آقای طالقانی به امامت جمعه خوششان نیامده بود، نمیگویم غرض داشتند، ولی در مورد وسعت نظر ایشان دچار سوء تفاهم شده بودند.
برای اطلاعرسانی چه کردید؟
در حضور آیتالله طالقانی خجالت کشیدم با مسئولان واحد خبر بحث کنم. از طرفی امام سفارش کرده بودند موضوع همان شب اعلام شود. سعی کردم با بزرگان شورای انقلاب تماس بگیرم و در مورد قضیه و انتخاب محل از نظر آنان آگاه شوم، اما نتوانستم. بالاخره با حاج احمد آقا تماس گرفتم و ایشان درباره دانشگاه تهران نظرم را قبول کردند. از محضر آیتالله طالقانی مرخص شدم و خود را به جامجم رساندم و دیدم اخبار تمام شده است. از مسئولان بخش خواستم در بین برنامههای پس از خبر فرصتی را باز کنند، چون لازم بود برای مردم توضیح داده شود که اساساً نماز جمعه و احکام آن چیست؟ فرصتی هم نبود که از یکی از بزرگان و فقهای قم بخواهیم بیایند و در این باره توضیح بدهند، بهناچار خودم جلوی دوربین رفتم و حکم حضرت امام در برگزاری نماز جمعه و انتصاب آیتالله طالقانی را به امامت جمعه اعلام کردم. بعد هم با یاری از مطالبی که از استاد بزرگوارم، شهید مطهری به یاد داشتم، نکاتی را درباره ضرورت نمازجمعه بیان کردم. ایشان با بیان شیوای خود استدلال کرده بودند: چرا این مناسک بزرگ در شیعه متروک مانده است؟ و مراکز دینی را برای بیتوجهی به این واجب بزرگ ملامت کرده بودند.
به هر حال آنچه را که از شهید مطهری شنیده بودم برای مردم توضیح دادم و اعلام کردم نماز در دانشگاه تهران برگزار خواهد شد و چنانچه به دلایلی این محل تغییر کند، به اطلاع مردم خواهد رسید. فردای آن شب که با شهید بهشتی در این باره مشورت کردم ایشان تأیید کردند و گفتند: فکر خوبی به ذهنت رسید!
درباره نحوه برگزاری مراسم چه مشورتهایی با خودِ مرحوم آیتالله طالقانی کردید؟
پنجشنبه بعدازظهر برای پرسیدن نظر ایشان در باره جزئیات امور، خدمتشان رفتم و دیدم دارند تلفنی با احمد آقا صحبت میکنند و میگویند: «آقا باید فتوا بدهند که نماز ظهر مردم ساقط است. نمیتوانم مسئولیت نماز مردم را به عهده بگیرم. باید مستند به فتوای ایشان عمل کنم.» کمی بعد حاج احمد آقا خبر دادند که امام فرمودهاند: «سخن آقای طالقانی درست است و نظر مرا اعلام کنید.» آیتالله طالقانی در تنظیم امور اساسی انقلاب کاملاً مستند به محور رهبری حرکت میکردند که برای افرادی که سعی میکردند و همچنان سعی میکنند در این موضوع تشکیک ایجاد کنند، عبرتآموز است.
از روزهای برگزاری نخستین نماز جمعهها چه خاطراتی دارید؟
آن روزها نماز جمعه مستقیماً از رادیوی سراسری پخش میشد. یک بار صبح جمعهای بود و به رتق و فتق امور نماز جمعه در رادیو مشغول بودم که حاج احمد آقا زنگ زد و پیغام داد: هر چه زودتر آیتالله طالقانی را پیدا کنم و به ایشان بگویم امام پیغام فوری برایشان دارند. هر چه تلاش کردم نتوانستم آقای طالقانی را پیدا کنم، به همین دلیل به دانشگاه رفتم و منتظر ماندم. سخنرانی قبل از نماز جمعه پخش میشد که ایشان آمدند. هوا بسیار گرم بود. ایشان در اتاقک موقتی زیر محل ایراد خطبهها که کولر داشت نشستند تا کمی خنک شوند و آبی بنوشند. عرض کردم: «آقا! امام با شما کار دارند.» گفتند: «پیغامشان رسید. همین امروز انجام میدهم!»
پیغام امام چه بود؟
آن موقع اصل پیغام را نمیدانستم، ولی آن روز آیتالله طالقانی خطبههای تندی علیه منافقین و گروههای چپ ایراد کردند و گفتند: «داشتم خودم را برای شما قربانی میکردم، بلکه به خود بیایید. حتی کار به اینجا کشید که رهبر فرمودند: چرا مسامحه میکنید؟ حالا کاری کردهاید که این رهبر دلسوز را به خشم آوردهاید. هر روز غائلهای به راه میاندازید که زنهای ما اینطورند، کارگران ما آنطور. به تویی که دستت پینه نبسته چه مربوط است؟...» بعدها که از احمد آقا پرسیدم: پیغام امام چه بود؟ ایشان گفت: امام فرمودند: اتمام حجت با اینها کافی است!
سخنان آیتالله طالقانی چه بازخوردی داشت؟
خطبهها و نماز که تمام شد، ایشان بینهایت خسته بودند و به همان اتاقک آمدند که استراحت کنند. بنیصدر هم آمد و گفت: «آقا! خیلی خوب شد قاطع صحبت کردید!» آقای طالقانی با تغیر گفتند: «لازم نیست شما به من درس قاطعیت بدهی!» بعد رو به آقای صباغیان ـ. که وزیر کشور بود ـ. کردند و گفتند: «هی نوک زبانم میآید چیزی به شما بگویم و هی خودداری میکنم!»
منظورشان چه بود؟
نفهمیدم، ولی میدانم آیتالله طالقانی حتی به جزئیات هم دقت و توجه داشتند. برخلاف تصور کسانی که هرگز ایشان را نشناختند، در مورد مسائل فقهی و شرعی فوقالعاده دقیق بودند. یک روز مسئول صداوسیما آمد و به من گفت: «آقا نمیگذارند این میکروفون کوچک را به لباسشان وصل کنم تا صدا بهتر پخش شود.» موضوع برایم عجیب بود. خدمت ایشان رفتم و علت را سؤال کردم. ایشان به ته میکروفون اشاره کردند و گفتند: «اگر این چرم اشکال داشته باشد، نماز مردم گردنم است و اشکال پیدا میکند!» عرض کردم: «آقا! مطمئن هستم چرم نیست و پلاستیک است.» ایشان تا این حد نسبت به مسائل شرعی حساس بودند.
واکنش امام به پخش نماز جمعه چه بود؟
یادم است صبح فردای شبی که امام آیتالله طالقانی را به امامت جمعه منصوب کردند، با مرحوم آقای اشراقی، داماد امام تماس گرفتم و گفتم خدمت حضرت امام بروید و پیشنهاد کنید ایشان در قالب حکم یا فتوای شرعی به امام بفرمایند در نماز جمعه شرکت کنند، چون ذهن جامعه با این آئیننامه عبادی- سیاسی آشنا نیست و این آئین هم قرنها در بین شیعه متروک بود و ممکن است قضیه را جدی نگیرند. همه نگرانی ما این بود که آشنا نبودن ذهن مردم به نماز جمعه موجب شود این نماز شکوه و عظمت لازم را پیدا نکند. آقای اشراقی قبول کرد که این کار را انجام دهد. نیم ساعت بعد که تماس گرفتم ایشان گفت: امام فرمودند: «نیازی به این کار نیست. انتصاب آقای طالقانی به امامت جمعه کافی است که نماز جمعه بگیرد.»
امام کاملاً درست تشخیص داده بودند. در روز جمعه غیر از صحن دانشگاه تمام خیابانهای اطراف تا بلوار کشاورز و پارک لاله و خیابان فلسطین مملو از جمعیت بود. این صحنهها را با بالگرد فیلمبرداری کردیم و همان شب بعد از اخبار از تلویزیون نشان دادیم. بعضی از روحانیون و مسئولان به من ایراد گرفتند چرا خطبههای آیتالله طالقانی را از تلویزیون پخش میکنم. حتی یکی از آقایان به من زنگ زد و گفت: «یک شب در هفته بس نبود که حالا یک شب دیگری را هم به آقای طالقانی اختصاص دادهای؟» منظورش برنامه «با قرآن در صحنه» بود که بنده در خدمت آیتالله طالقانی ضبط و سهشنبهها از تلویزیون پخش میکردم. بعضیها هم سعی میکردند نظر خود را نظر امام قلمداد کنند و میگفتند: امام از اینکه سعی میکنی سخنان آقای طالقانی را اینقدر زیاد پخش کنی راضی نیستند، اما میدانستم امام از برنامه «با قرآن در صحنه» بسیار راضی هستند و اهل خانه را به شنیدن تفسیر آقای طالقانی سفارش میکنند. یک بار هم خودم شخصاً در این زمینه از امام سؤال کردم، فرمودند: «فقط بیا از خودم بپرس!»
در هر حال روز شنبه ششم مرداد سال ۱۳۵۸ به قم رفتم تا نظر حضرت امام را درباره نحوه برگزاری نماز جمعه و پخش آن بپرسم که اگر انتقادی دارند برطرف کنم. مرحوم حاج احمد آقا گفت: «آقا دیشب با دقت تمام خطبههای نماز جمعه را تماشا کردند و وقتی تصاویری را که با بالگرد گرفته بودید دیدند، بسیار خوشحال شدند و گفتند عجب نمازی شد!»
وقتی این جمله را از حاج احمد آقا شنیدم، تمام خستگیها، دوندگیها و نگرانیها از یادم رفت و احساس کردم همین یک جمله به تمام آن بیمهریها، آزارها و نیش و کنایهها میارزید و الحمدلله وظیفهای را که به عهدهام قرار گرفته بود درست انجام دادهام.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.