سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: صبح دیروز رسانهها خبر از فوت عارفِ سالک مرحوم آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی دادند. خبری سوزناک که جان و روح مسلمین را متاثر کرد. قطع یقین جای خالی این عالم اخلاق حس خواهد شد چرا که رسول اکر(ص) فرمودند: «مرگ عالم، رخنهاى است در اسلام كه تا شب و روز در گردش است، هيچ چيز آن را نمىبندد.»
به مناسبت فوت این این فقیه عالیقدر و سالک الی الله که به گفته مقام معظم رهبری(حفظه الله) عمر با برکتش «سرشار از نورانیت و صفا و خدمت به دین و اخلاق بود و جمع زیادی از جوانان پاکنهاد و فاضل از سرچشمهی فضائل علمی و اخلاقی ایشان بهرهمند گشته و در صراط مستقیم ثبات یافتهاند.» گفتوگویی از ایشان را که در سال نود و چهار با مجله پاسدار اسلام انجام شده است را مورد بازخوانی قرار دادهایم.
آن عالم مرحوم در این مصاحبه به بررسی منزلت معنوی و علمی رهبر معظم انقلاب اسلامی پرداخته و نکاتی خواندنی و کمتر گفته شدهای از فضایل رهبر انقلاب که با چشم برزخی خود درک کرده بودند را بیان میدارند. در ادامه متن کامل این مصاحبه به همراه مختصری از زندگی نامه ایشان از نظر میگذرد:
مختصری از زندگی نامه مرحوم حاج شیخ مرتضی تهرانی
عالم عامل و عارف واصل، حضرت آیتاللهالعظمی حاج شیخ مرتضی تهرانی همراه با برادر کوچکترشان، مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی ازجمله برجستهترین و قدیمیترین شاگردان حضرت امام خمینی به شمار میآیند. ایشان دوران کودکی و نوجوانی را در دامان و مکتب پدر بزرگوارشان، مرحوم آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی تربیت یافتند. پدری که از اخیار روزگار خود و تربیتشده بزرگانی همچون مرحوم آیتالله سید علی قاضی(ره) بود.
آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی دوره سطح علوم حوزوی را در نوجوانی گذرانید و در سن 18 سالگی با مهاجرت به قم در زمره جوانترین شاگردان درس خارج مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و حضرت امام خمینی قرار گرفت. هنگام عزیمت ایشان به قم، باوجودآنکه پدر بزرگوارشان با عموم مراجع وقت، مراوده داشتند، اما به مرتضایش، پیوند خاص با حاجآقا روحالله را توصیه کرد.
حاج آقا مرتضی در طول سالیان اقامت در قم همپای دوست صمیمیاش مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی از مائده حکمت، معرفت و اخلاق امام خمینی بهره مستوفی میگیرد. اما انس و محبت متقابل بین حاج آقا مرتضی و حضرت امام خمینی فراتر از استاد و شاگردی بود. تا آنجا که حتی در برخی تابستانها که امام در روستای امامزاده قاسم تهران مستقر میشدند، حاجآقا مرتضی از بیشترین انس و مجالست با مراد محبوب خود برخوردار بود و گاهی با اشاره امام بهطور شبانهروز در محضر معظم له ماندگار میشد.
عشق و علاقه به امام، حاجآقا مرتضی را در نیمه دوم دهه 40 نیز به نجف اشرف کشاند و در همان فرصت راقم این سطور توفیق یافت تا 47 سال پیش بهطور خصوصی بخشی از کفایهالاصول را در محضر ایشان به شاگردی بنشیند.
متن مصاحبه آیت الله مرتضی تهرانی با مجله پاسدار اسلام
بِسمِاللّه الرَّحمنِ الرَّحیم. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین. وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین و لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین.
با آنکه ضربان قلبم ۴۰تا۴۵ در دقیقه است، اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم میدانم. بنده اینطور فکر کردهام که ابتدا اشارهای داشتهباشم به ذاتیات آیتالله خامنهای سلامالله علیه که تقریبا از ۱۵-۱۶ سالگی ایشان اطلاع نزدیک دارم و تصورم بر این است که ایشان اگر از این صحبت مطلع شوند، از یکیدو نکته تعجب خواهندکرد که بر حسب ظاهر، جز خودشان اطلاع نداشتهاند و این در حافظه و اطلاعات من هست.بعد وارد تصمیمهای ایشان میشوم و ماخذ حرکت ایشان را هم عرض میکنم که کدامیک از این ذاتیات است و بعد هم اشارهای میکنم به آنچه که بهعنوان نقیصه در جامعه دیده میشود و این را با استدلالی که در ذهنم هست بیان خواهمکرد.
البته این نقیصهای که در جامعه وجود دارد منحصر به زمان ایشان نیست و از زمان امیرالمومنین صلواتالله علیه و بلکه از زمان رسول اکرم صلواتالله علیه بودهاست و در زمان ما هم بوده و مواردش هم در ذهنم هست که اشاره میکنم؛ یعنی فاعل در فاعلیت خودش تام است، ولی قابل در قابلیت خودش تمامیت ندارد و قهرا این نقایص به چشم میخورند و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آنطوری که صحیح است ندارند، بهاشتباه در نسبت مبتلا میشوند.
بنده در حدود ۶۲-۶۳ سال پیش به تبعیت از مرحوم والدم رضوانالله تعالیعلیه از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسه مروی تهران حجره داشتم و در سطح مشغول تحصیل بودم.
در مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لمعه خیلی مسلط است. مرحوم حاج سیداحمد مدرسیزدی. فرزندی هم داشت به نام آقاسیدجلال که بعد از پدر بزرگوارش، مرد فاضلی شد و در مشهد مدرس بود که هردو را بزرگان میشناختند. من اخوی بزرگ آقا را در درس آقای مدرس یزدی دیدم. تقریبا مشخص بود که بنده در معیت مرحوم حاجآقا از تهران آمدهام و از طلبههای مشهد نیستم. ایشان اظهار لطف کردند و چیزی نگذشت که انس ما بیشتر شد. گاهیاوقات پنجشنبهها ایشان به منزل ما تشریف میآوردند که در اواسط بازار سرشور مشهد، کوچهای بود به نام کوچه بانک شاهی، در آنجا بودیم.
آقا هم به اتفاق اخوی بزرگشان آقای سیدمحمد یک پنجشنبه به منزل ما تشریف آوردند. آن موقع حدود ۱۶سال داشتند. در همان جلسه اول، توجهم به ایشان جلب شد. علتش هم این بود که شواهدی را در چهره مبارک ایشان دیدم. ایشان از نظر بیت هم متعلق به یک بیت باتقوا بود، بهگونهای که من هروقت میخواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمیرفتم، بلکه نماز مرحوم آقاسیدجواد خامنهای، ابوی بزرگوار ایشان، میرفتم در بازار سرشور، مسجد آذربایجانیها. ایشان مرد بزرگواری بود و در منزل لمعه تدریس میکرد.
بنده لمعه را در تهران خواندهبودم، ولی درس مرحوم آقاسیداحمد مدرسیزدی بسیار پختهبود و ایشان کمال تسلط را به فروع مسئله داشت و لذا به این درس رفتم. در تهران رسایل را هم خواندهبودم. یک مقدار از مکاسب ماندهبود که درس مرحوم آقامیرزا هاشم قزوینی رفتم و شش ماه هم بیشتر مشهد نبودم و بعد به قم آمدم. ایشان هم بعد به قم مشرف شدند و خدمتشان ارادت داشتیم و زیارتشان میکردیم. خدای متعال این بزرگوار را در حوزه درس مرحوم آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری سوق داد.
هرچند من از اول هم کم معاشرت میکردم و در ۱۳سالی که در قم بودم معاشرتم عمدتا با مرحوم حاجآقا مصطفی [خمینی] بود، سیادت، تقوا و پاکیزگی ایشان را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم.
مسئله دیگری که عرض کردم شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر میکند عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد -خدا رحمتش کند آدم خوبی بود و در تهران به منزل ما هم میآمد- یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رویای صادقه است و نشان میدهد آینده فوقالعادهای دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر معبر نیامدهبود که بالاتر از مرجعیت هم هست.
پیدا بود که رویای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالا کشف کردند که یکی از مقدرات حقتعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود.
یکی از ذاتیات ایشان که اشاره میکنم بلندهمتی ایشان است؛ یعنی آنقدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجا خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تادب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند، خیلی زیاد که از عرف خارج است، بهخصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتما اثر وضعی دارد و پیدا بود که حقتعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کردهاست و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.
ایشان قم هم که مشرف شد، ازجمله درس مرحوم آقای حائری که میرفتند، کمال دقت را داشتند و کار میکردند. بهخصوص درس خارج مرحوم آقای حائری که خارج دقیقی بود و خارج مکاسب بود، اگر کسی مانند آقا سلاماللهعلیه شش ماه درس ایشان میرفت، کافی بود تا روش استنباط و تلاش و کار و کوشش در فقه و مبادی فقه را کاملا بیاموزد. من معتقدم که اینگونه است و شاید سایر ارادتمندان ایشان اطلاع نداشتهباشند و خود ایشان هم شاید اطلاع نداشتهباشند که خدا این دریافت را به من لطف کردهاست.
آنچه که من در ایشان ادراک کردم تصمیم و همت ایشان بود که برحسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند: یکی زحمتکشیدن در فقه و اصول و دیگری زحمتکشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر، تا الآن متحرک بودهاند. چرا میگویم تا الآن؟ برای اینکه بنده فرمایشات ایشان را مرتب گوش میکنم. هروقت به هر مناسبتی ایشان صحبت میکنند، من گوش میکنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع میکنند، نگاه میکنم و میبینم روزبهروز غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر میشود.در مراجع، قطعا چنین فردی با این جامعیت نداریم؛ یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی میروند و مطالعه و جمعآوری و مقایسه میکنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد میشوند و جواب میدهند، کاملا پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آنقدر احتیاط میکنند که یک سر سوزن برخلاف تقوا و احتیاط حرکت نکردهباشند. این را من تا الآن لمس کردهام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمیکنند.در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد دادهاست، هیچ در بین علمای شیعه و اسلام نداریم.کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی میآمدند، مرحوم آقاموسی [صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آقاسید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیدهبودم. مرحوم آقای بهشتی با من مانوس بود، ولی هیچکدام در ذاتیات به این بزرگوار نمیرسند و نرسیدند.
من اینجور فکر میکنم که حقتعالی اراده فرمودهاست که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.
امام رضوانالله تعالیعلیه راست میگفت. همت ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب، بنده پای منبر امام(ره) نشستهبودم که فرمود: والله من به عمرم نترسیدهام. این از روحی عادی نیست. از روحی است که به قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچکتر و ضعیفتر از خودش میداند.
این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرمودهاست که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کردهاست، با ظرفیت فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و… کار میکرد و در کنار همه اینها، کار روحی میکرد. حتما الآن هم دارد. من حتی چندشب پیش، آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز میخواند، در ایشان دیدم. شما میپرسید: چگونه دیدی؟ با همین چشم؟ میگویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کردهاست و یقین دارم. لاالهالاالله . شب و روزی نیست که من از ایشان ۲۰مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما بهجا نیاوردهاند، چون درک نکردهاند، ولی خدای متعال چنانچه بخواهد با عمل من و امثال من نعمت را بگیرد که دیگر چیزی برای ما باقی نمیماند.
ایشان در مقطعی که خودشان مستقیما این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آنقدر بزرگ که نمیشود حجم آن را تعیین کرد.
مطلبی را عرض کنم که قصه است، ولی حکمت دارد. فردی نقل میکرد شب خواب دیدم حضرت تشریف آوردند و فرمودند: خیلی منتظر ما بودی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: من آمدهام حکمم را بگویم. این زن تو با اینکه پنج بچه از او داری، زن تو نیست.
تمام این بچهها ولد شبهه هستند. پولهایی که به دست آوردهای شرعا مال تو نشدهاند. کارهایی که کردهای صحیح نبودهاند. حضرت یکییکی موجودیت مادی این مرد را زیر سوال برد. در این قصه نقل میکنند این شخصی که در این قصه اینقدر منتظر قدوم ایشان بود، دید هیچ راهی ندارد الا اینکه دستش را روی گوشهایش بگذارد و چندبار فریاد بزند: آی دزد! جوری فریاد زد که خودش از خواب بیدار شد.
مرحوم حاج شیخ محمدتقی آملی مدتی شاگردی مرحوم آقای قاضی را کردهبود. از اصحاب نجف و علمایی است که هم خود و هم پسرش درس مرحوم میرزای نائینی میرفتند.
ایشان هم غیر از فقه و اصول چیزهایی داشت که از طریق مرحوم آقای قاضی رضوانالله تعالیعلیه به دست آوردهبود. یعنی چون لیاقت داشت، خدای متعال به ایشان عنایت کردهبود. از ایشان نقل شد که فرمودهبود. خیلی نسبت به زیارت حضرت بقیهالله ارواحنا له الفداه مشتاق بودم و دائما در خواب و بیداری از خدای متعال میخواستم.
یک شب خواب دیدم که به من گفتند: آن نور را از دور میبینی؟ حضرت دارند به آنجا تشریف برند. میگوید که من آنقدر نگاه کردم تا آنجا که شبح یک اندام را در نور دیدم، ولی چهرهشان را ندیدم. آن قدر به من فشار آمد که لرزه در بدنم افتاد. بیدار شدم و دیدم خیس عرق هستم و متوجه شدم من توان زیارت ایشان را ندارم. برخی آنطور که باید از مقام امامت و ولایت آگاهی ندارند.
در زمان ایشان، وقتی کمبودهایی را احساس میکنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمومنین صلواتالله علیه هم بود. آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که حضرت -نعوذبالله – تقصیر کردهاست؟ نمیتوانیم. حضرت در فاعلیت، عصمت، علم و قدرت خودش بینظیر بوده و انسان عادی نبودهاست. پس چرا تا وقتی که ایشان زنده بود، شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟ این شریح بود که در قضیه کربلا فتوا داد. نبود؟این را به چه کسی نسبت بدهیم؟ اصلا ربطی به حجت الهی اعم از معصوم و غیرمعصوم ندارد. غیر از کمال فاعلیت فاعل، قابلیت قابل هم باید به کمال برسد که نرسیدهبود. الآن علت غیبت چیست؟ نعوذبالله نقصی در وجود مقدس حضرت بقیهالله ارواحنا له الفداه هست؟ ایشان همین وری نمیدانند دلیلش چیست و منتظر ماندهاند که خدای متعال اراده بفرماید؟ این حرف غلط است.من آن وقتی که کسی در این مسیر نمیآمد، کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش میبرد. این پیشرفتها الهی هستند و عادی نیستند. آنچه این ملت را پیش برده اعتقاد و ایمانش بودهاست، به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمیشود. امکان ندارد. یک کشور صد سال هم دائما کشته بدهد، بیرهبر موفق نمیشود. در تاریخ دیدهایم. الجزایر ۲۵سال کشته داد. رئیسجمهور روی کار آمد. حداکثر چهارسال توانست رئیسجمهور مستقل داشتهباشد. بعد از آن، تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت. این باور قطعی من است.اگر خدا رهبر بزرگوار را در این سمت قرار ندادهبود، هیچیک از علما تا سالهای طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمیکردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.
این آقای بزرگوار سلام الله علیه از طرف حق تعالی مامور است که این مردمی که انتظار مصلح را میکشند، ببینند که با کوچکش چگونه برخورد میکنند، مثل حضرت مسلمی که حضرت سیدالشهدا صلواتالله علیه از مکه به کوفه فرستاد. حضرت مسلم که معصوم نبود. فاصله بین مقام عصمت و غیرعصمت خیلی زیاد است. بر حسب نوشتهها، امام فرمود که اگر زمینه را مساعد دیدی، برای من نامه بنویس٫ میآیم. حضرت مسلم سلامالله علیه هم این کار را انجام داد و آن شد که همه بارها شنیدهایم.
انسان باید خیلی مواظب خودش باشد که فریب شیطان را نخورد. بنده یکی از کارهایی که بر دوش خودم میبینم این است که با کسانی که در شک و شبهه هستند و پایشان میلنگد یک جلسه و چند جلسه بنشینم و آنها را روشن کنم که در تکلیف شرعی استقرار پیدا کنند. هر کسی این حوصله را ندارد، ولی من برای افراد زیادی این کار را کردهام.
آثاری که بهعنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده خیلی بیش از زمان امامخمینی(ره) است. نه اینکه امام(ره) نمیتوانستند؛ خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده از این بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل میکنند. ما الآن زیر آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی را داشتهباشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به خاطر این است که شایستگیاش را داشتهاست. هر کسی که دلش بخواهد که به این نمیرسد.
آنچه که بنده در این عرایضم بهعنوان محور دارم مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت میکشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگتر، لطیفتر و حساستر کند.
آن مقداری که شریعت برای تبعیت از شخص شرط دانستهاست، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کردهاست. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد و آگاهیهای جنبیای که خدای متعال به ایشان دادهاست، بنده گمان ندارم که تاکنون کسی این مقدار آگاهیهای ریز داشتهباشد، بهخصوص در دشمنشناسی.
بنده ۵۰سال پیش، خیلی قبل از انقلاب، بعد از فوت مرحوم حاجآقای والد، ۱۲شب محرم در منزل ایشان منبر میرفتم. یکی از حرفهایی که زدم این بود که همانگونه که انسان باید دوستشناس باشد و بعد ارتباط برقرار کند، باید دشمنشناس هم باشد. بعد، تصریح میکردم که بهخصوص مراجع و علما باید اینگونه باشند و بدانند کجا چه مقدار باید فاصله بگیرند و چه مقدار بایستی صلابت به خرج بدهند و خودشان را به دشمن نزدیک نکنند.
این جمله دربستهای است که به نظر من، خیلی عمق دارد و خدا به این بزرگوار این نعمت (شناخت دشمن) را عطا کردهاست. کسانی که خیال میکنند ایشان دارد تند میرود اشتباه میکنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کردهاست و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاهها و چالهها را میبیند.
به فرمایشهای امیرالمومنین صلواتالله علیه به زبیر، بعد از اینکه جدا شد، دقت بفرمایید. اینها در کلمات امیرالمومنین صلواتالله علیه هست.
این عالم بزرگوار را اگرچه میگوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی موید عندالله شد و آثار و علائم تایید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دوتا، نه صدتا، میدانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست و وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.
وظیفه بنده این است که آنهایی را که در شبهه هستند و میخواهند احتیاط کنند، روشن کنم و به آنان بفهمانم در اینجا احتیاط معنی ندارد. این شبهه و احتیاط را شیطان در کله شما کردهاست.
مهمترین وجهه همت بزرگ ایشان که فوق متعارف و فوق بیان است توجه و باور و آمادهکردن خود و روح خود برای آن منزلت است. در این صورت است که انسان دیگر خستگی را نمیفهمد.
گاهی شایع میکنند که ایشان بیمار شدهاست یا شیطنتهای دیگر، اما ایشان کسی نیست که با این چیزها نقصان و ضعفی در او به وجود بیاید. تا نفس داشتهباشد، کار میکند. علتش هم آن دید و رویتی است که از واقعه دارد و برحسب آن واقعه حرکت میکند. ما هم باید قدرش را بدانیم.
باقی میماند مسئله سوم که مسئله خلأهایی است که به نظرمان میآید. عرض میکنیم در زمان امیرالمومنین صلواتالله علیه مشابه اینها بودهاست. در زمان امام رضوانالله تعالیعلیه این مسائل بودهاست. هنوز گاهی رسانهها فرمایشات امام(ره) را که پخش میکنند، ایشان میفرمایند: سال گذشته اینجور گفتم، اسفا عمل نشدهاست. «اسفا» یعنی با تاسف انجام نشده. اگر انجام شدهبود که ایشان میفرمود بحمدالله و نمیفرمود اسفا. آقا از امیرالمومنین صلواتالله علیه، جد مطهرش، که بالاتر نیست. پایینتر هم هست. در عین حال، تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل میکند.
آمادگی در قابل به صورت کامل وجود ندارد. ایشان دارد کار خودش را میکند. کسر هم نمیگذارد؛ تا آن وقتی که انشاءالله خدای متعال اراده بفرماید و حضرت بقیهالله ارواحنا له الفداه ظهور کنند یا برنامههایی که ایشان تنظیم کردهاند قابلیت اجرا پیدا کند.خدا را شاکرم قدری موفق شدم درباره این موضوع صحبت کنم. بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من است. ایشان همه شرایط شرعی را دارد و خصوصیاتی که ایشان دارد در عالم بینظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نهفقط به همه مسلمانها و شیعیان، بلکه به همه انسانها عطا کردهاست.