کد خبر: 920448
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۵
نقش اصحاب رسانه در دفاع مقدس در گفت‌وگوی «جوان» با «احمد طبعی» گزارشگر باسابقه رادیو
ارزش کار خبرنگاران و گزارشگران جنگ امروز بیشتر از همیشه احساس می‌شود. در روزگاری که گذشت زمان، میان فرهنگ جبهه‌ها و سبک زندگی آدم‌های امروزی فاصله انداخته، مرور اخبار، گزارش یا شنیدن گزارش‌ها و دیدن فیلم‌ها و عکس‌ها بخشی از فرهنگ جبهه و جنگ را برایمان زنده می‌کند.
احمد محمدتبریزی
ارزش کار خبرنگاران و گزارشگران جنگ امروز بیشتر از همیشه احساس می‌شود. در روزگاری که گذشت زمان، میان فرهنگ جبهه‌ها و سبک زندگی آدم‌های امروزی فاصله انداخته، مرور اخبار، گزارش یا شنیدن گزارش‌ها و دیدن فیلم‌ها و عکس‌ها بخشی از فرهنگ جبهه و جنگ را برایمان زنده می‌کند. «احمد طبعی» یکی از گزارشگر‌هایی بود که در دوران دفاع مقدس در مناطق عملیاتی مختلف حضور پیدا می‌کرد و با گزارش‌هایش مردم را در جریان وضعیت جبهه‌ها می‌گذاشت. آن زمان رادیو تنها رسانه قابل استناد برای مردم بود و گزارش‌های طبعی و دیگر همکارانش مهمترین منبع خبری به حساب می‌آمد. طبعی سال‌های زیادی در کنار رزمندگان حضور داشت و خاطرات زیادی از آن روز‌ها به یاد دارد که به مناسبت روز خبرنگار در گفت‌وگو با «جوان» از آن روز‌ها می‌گوید.

شما در چه مقطعی از جنگ به عنوان گزارشگر و خبرنگار کارتان را شروع کردید؟
من در دهه ۶۰ با عنوان گوینده و گزارشگر وارد رادیو شدم. آن زمان جنگ شروع شده بود و من بعد از گذراندن دوره‌های تخصصی مختلف در رادیو مشغول به کار شدم و کمی بعد به جبهه رفتم تا اولین کار‌های گزارشگری‌ام را انجام دهم. اسفند سال ۶۰ مأموریت‌های مختلفی مثل حصر آبادان را داشتیم و من در اسفند همان سال به جبهه‌های جنوب اعزام شدم. در آخرین روز سال ۶۰ و نوروز سال ۶۱ عملیات فتح‌المبین را داشتیم که منجر به آزادسازی شوش دانیال و رقابیه شد. من آن زمان در منطقه کنار رزمندگان حضور داشتم.

اگر بخواهیم وضعیت کار خبرنگاری و به طور کلی‌تر رسانه‌ای را با امروز مقایسه کنیم، آن زمان کار شما با وجود جنگ و کمبود امکانات چه سختی‌ها و تفاو‌ت‌هایی با امروز داشت؟
ما در رابطه با ترابری با حداقل‌ها کار می‌کردیم. ماشین‌هایی که در رادیو و تلویزیون بود به خاطر گذشت زمان دچار آسیب شده بودند. مثلاً ماشین‌های آهو، لندرور و بلیزر بود که معمولاً وسط راه خراب می‌شدند یا لاستیک‌هایشان در راه می‌ترکید و به خاطر نداشتن زاپاس مجبور به تهیه لاستیک بودیم، اما دستگاه‌هایی که با آن‌ها کار می‌کردیم، بسیار عالی بود. از دستگاه‌های پرتابل ناگرای رادیویی استفاده می‌کردیم و معمولاً یک یا دو میکروفن همراهمان بود تا به محض آسیب، از میکروفن دیگری استفاده کنیم. آن زمان نوار‌ها به صورت ریل بود و سیستم‌های دیجیتال وجود نداشت. ناگرا با متعلقاتش حدود ۱۳ کیلو وزن داشت. متعلقاتش شامل شارژ، آدابتور و میکروفن بود. نوار هم وزن جداگانه‌ای داشت که دیگر به حمل ناگرا عادت کرده بودیم. اگر جنوب بودیم گزارش‌هایمان را به مرکز رادیو و تلویزیون اهواز می‌بردیم و اگر در غرب حضور داشتیم، گزارش‌را به مرکز رادیو و تلویزیون سنندج و کرمانشاه می‌بردیم. همچنین در مواقعی مثل زمان عملیات فتح‌المبین واحد‌های سیاری داشتیم که در آن‌ها سیستم‌های استودیویی بود و این‌ها را به آنتن‌های ویژه وصل می‌کردند و ما داخل واحد سیار گزارش‌هایمان را همان روز ادیت می‌کردیم و از طریق واحد سیار و سیستم‌های مخابراتی آن زمان به پخش می‌رساندیم. گاهی هم بیسیم‌های خیلی قوی‌ای داشتیم که در صورت کسب اجازه ارتباط زنده با مرکز پخش می‌گرفتیم.

با این توصیفات برای تهیه گزارش سختی‌های زیادی را متحمل می‌شدید؟
بینهایت کار سختی است. طبق قوانین رادیویی و تلویزیونی آن زمان در روز از تهران تا اهواز را باید با ۸۰ کیلومتر می‌رفتیم و فقط باید در روز روشن رانندگی می‌کردیم. ما از راننده درخواست می‌کردیم که با مدیریت هماهنگ کند تا یکسره حرکت کنیم. مثلاً هشت صبح حرکت می‌کردیم و ساعت یک یا دو نیمه شب به اهواز می‌رسیدیم. بلافاصله خودمان را معرفی می‌کردیم و با کسب اجازه وارد خطوط عملیاتی می‌شدیم. گهگاهی ۴۸ ساعت نمی‌خوابیدیم و شیفتی رانندگی می‌کردیم تا بتوانیم سریع کارمان را انجام بدهیم. معمولا مأموریت‌هایمان از یک هفته تا ۱۵ روز طول می‌کشید و گاهی در عملیات‌ها چندین بار جابه‌جا می‌شدیم. چند بار هم با هواپیما و هلیکوپتر رفتیم که دچار مشکل شد و ترجیح دادیم با ماشین سفر کنیم. با هواپیمای هرکولس سی ۱۳۰ پرواز می‌کردیم و روی آسمان حمله جنگنده‌های عراقی تهدیدمان می‌کرد و معمولاً هواپیما‌ها در ارتفاع پایین پرواز می‌کردند یا مجبور می‌شدند در فرودگاه دزفول فرود بیایند و دیگر وسیله نداشتیم از آنجا به منطقه برویم. به همین خاطر ترجیح می‌دادیم با ماشین‌های رادیو و تلویزیون رفت‌وآمد کنیم و رادیو و تلویزیون هم سعی می‌کرد بهترین وسیله‌هایش را در اختیار مأموریت‌های جنگی قرار دهد ولی توانایی و بضاعت آن زمان در حد همان ماشین‌ها بود.
کار شما هم کم از رزمندگان نداشت و تمام سختی‌های رزمندگان را داشتید و اینکه بدون اسلحه در منطقه حضور پیدا می‌کردید.

طبق قوانین بین‌المللی ما گزارشگر بودیم و حق نداشتیم از اسلحه استفاده کنیم. البته یک رزمنده در یک نقطه متمرکز است ولی ما وقتی وارد می‌شدیم محدود نبودیم و کل مناطق جنوب در اختیارمان بود. حکم مأموریت‌مان به این شکل بود. گاهی هم حکم مأموریت به جنوب و غرب داده می‌شد و بین این مناطق در تردد بودیم. ما مرتب در خطوط مرزی از شمال کردستان تا خلیج فارس مشغول کار و رفت‌وآمد بودیم. برایمان زمستان و تابستان فرق نمی‌کرد و فقط انجام کار و گرفتن گزارش برایمان مهم بود.

متوجه خطرات کار بودید و آمادگی برای شهادت، جانبازی یا اسارت داشتید؟
اصلاً خطر برایمان مهم نبود. ماجراجویی و عشق در کارمان بود. خودم چندین بار ترکش خوردم و مجروح شدم، از این اتفاقات خیلی برایمان پیش می‌آمد. خیلی از همکارانمان شهید شدند. من چند بار ترکش خوردم و همانجا مداوایم کردند و با پانسمان دوباره به کارم ادامه می‌دادم. ما در بدترین شرایط و در آن شب هولناک شلمچه حضور داشتیم. ما به جز گزارشگری بحث امدادرسانی و جابه‌جایی تجهیزات هم انجام می‌دادیم. اسلحه دستمان نمی‌گرفتیم ولی گلوله‌های خمپاره و فشنگ را به تیربار می‌رساندیم، رزمندگان را با ماشین‌هایمان جابه‌جا می‌کردیم، غذا و دارو بهشان می‌رساندیم. اگر پلاک‌های رزمندگان جایی می‌افتاد به مسئولان تحویل می‌دادیم. در حاشیه کار رادیو و تلویزیون کار‌های زیادی انجام می‌دادیم.

به نوعی فراتر از خبرنگار بودید و عمل می‌کردید؟
باید اینجور می‌بود و نمی‌شد خیلی اتوکشیده رفت و آمد کرد. ما سر برانکارد را می‌گرفتیم و زخمی‌ها را جابه‌جا و نیرو‌های آسیب‌دیده را سوار ماشین خودمان می‌کردیم. این اتفاقات طبیعی است و آدم نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد و زمانی که گزارش نداشتیم به بچه‌ها کمک می‌کردیم.

محور گزارش‌هایتان را بیشتر روی چه سوژه و موضوعاتی قرار می‌دادید؟
معمولاً در جبهه و جنگ زمانی که در خط عملیاتی قرار دارید بحث آفند و پدافند مطرح است و سراغ سوژه‌های صد درصد نظامی می‌روید. از موفقیت عملیات، از ویژگی‌های روحی رزمندگان و شرایطی عملیات و پیروزی‌های به دست آمده می‌گویید. زمانی که عملیات نبود و جبهه شرایط آرام‌تری داشت و دو طرف در تک و پاتک موضعی و مقطعی بودند آنجا درباره سبک زندگی، روحیه، خانواده و آینده رزمندگان صحبت می‌کردیم. به نوعی کار‌های جامعه‌شناسی و روانشناسی انجام می‌دادیم، چون رزمندگان زیادی از سراسر ایران آمده بودند، روی موضوعات مختلف و آداب و سنن‌شان صحبت می‌کردیم.

گزارش‌ها تا چه اندازه در پشت جبهه و در میان مردم اثرگذار بود؟
اثرگذاری زیادی داشت، به این سبب که ما آن زمان فقط رادیو برنامه شبانه‌روزی داشت و دو شبکه تلویزیونی‌مان چند ساعت بیشتر برنامه نداشتند و مردم با رادیو زندگی می‌کردند. دو شبکه رادیویی داشتیم. مردم هر خبری که از جبهه می‌شنیدند از طریق گزارش‌های ما بود. تمام تهیه‌کنندگان و نویسندگان رادیو و تلویزیون روی گزارش‌های ما کار می‌کردند. مثلاً برنامه‌ای به نام «آینده‌سازان» را داشتیم که مختص نوجوانان و جوانان بود. درباره اقتصاد کشاورزی یا اقتصاد دامداری برنامه داشتیم و با کشاورزانی که زیر موشک و خمپاره نخلستان‌ها را آبیاری می‌کردند، مصاحبه می‌کردیم یا دامدارانی که در جنگ شرکت داشتند و دامداری هم می‌کردند، صحبت می‌کردیم. بنا به سوژه‌های مختلف در جبهه و جنگ برنامه‌های گوناگونی تهیه می‌کردیم که بعد تهیه‌کنندگان روی گزارش‌ها کار می‌کردند و برنامه‌های دیگری می‌ساختند.

پس آن زمان تنها منبع مستند از جبهه‌ها شما بودید؟
گزارش‌ها مستندترین سوژه‌های رادیو و تلویزیون در جهان هستند. ویژگی گزارش همین است. این با کار یک نویسنده که دیدگاهش را می‌نویسد، فرق دارد. در گزارش‌های جبهه، چون صدای محیط و آدم‌ها هست کاملاً مستند است و همه به آن‌ها استناد می‌کنند و مورد قبول همه است. کار بسیار سخت، طاقت‌فرسا و ارزشمندی بود.

رزمندگان به حضور گزارشگران و خبرنگاران در جبهه چه واکنشی نشان می‌دادند؟
رزمندگان خیلی این گزارش‌ها را دوست داشتند و برایشان یک انرژی مضاعف بود. وقتی می‌دیدند قرار است صدا، عملکرد و نحوه رفتارشان پخش شود، خیلی برایشان لذتبخش بود. در سنگر‌ها رادیو‌ها همیشه روشن بود. چون خودشان گزارش‌های خودشان را می‌شنیدند، برایشان انرژی‌بخش بود. به ویژه در شب‌های عملیات ما لحظه به لحظه همراهشان بودیم. اگر نگویم در صف اول بودیم ولی در صف سوم و چهارم همراه رزمندگان بودیم و گزارش‌های نابی تهیه می‌شد. گاهی در سنگر دیدگاه می‌نشستیم. مثلاً در دیدگاه هوانیروز یا نیروهوایی و از کنار دیده‌بان با دوربین دیده‌بان لحظه به لحظه گزارش می‌کردم که برای شنوندگان جالب بود.

جذاب‌ترین گزارشتان در دوران دفاع مقدس مربوط به چه سوژه‌ای بود؟
چون مرتب در جبهه در رفت و آمد بودیم و تعداد گزارش‌ها زیاد بود. هم لحظات پرابهت و غرورآفرین و هم خاطرات دلخراش زیادی در خاطرم مانده است. هنگام پیروزی در عملیات‌ها خیلی کیف می‌کردیم. در عملیات فتح‌المبین، اسرای زیادی از دشمن گرفتیم و من به عنوان گزارشگر از طریق یک فرستنده در دزفول اعلام کردم بر اساس خواست فرماندهان جبهه و جنگ از مردم دزفول اندیمشک و اهواز درخواست می‌شود برای بردن اسرا به مناطق عملیاتی و شهر شوش مراجعه کنند. پس از خواندن خبر مردم آمدند و با کامیون، مینی‌بوس و پیکان اسرا را بردند. هر منطقه‌ای که آزاد می‌شد بلافاصله ستاد بازسازی و نوسازی مناطق جنگی آنجا را می‌ساخت و من گزارش‌های مربوط به آن را خیلی دوست داشتم، چون بحث آبادانی بود و از بازسازی کشور خیلی لذت می‌بردم.

با کدام فرماندهان گفت‌وگو داشتید و چه تصویری از آن‌ها در ذهن‌تان باقی مانده است؟
من با شهید همت، شهید بروجردی، شهید زین‌الدین و تیمساز شهبازی گفت‌وگو داشتم. چندین بار با تیمسار صیادشیرازی در قرارگاه کربلا گفت‌وگو کردم. با فرماندهان زیادی گفت‌وگو کردم. واقعاً شما آدم‌های ناب را آنجا می‌دیدید. وقتی با آن‌ها گفت‌وگو می‌کردم هیچ «منیتی» در وجودشان نبود. معمولاً دوست نداشتند گفت‌وگو کنند و این کار را نوعی خودنمایی می‌دیدند. وقتی مجابشان می‌کردم که گفت‌وگو‌ها مربوط به شما نیست و اگر شما نگویید پس چه کسی بگوید و شما فرمانده هستید و دیدگاه‌تان را بگویید، حاضر به صحبت می‌شدند. من هم سعی می‌کردم پرسش‌هایی داشته باشم که ربطی به شخصیت‌شان نداشته باشد. خیلی زلال و شفاف بودند و الان فقط نامی از آن‌ها شنیده می‌شود. آدم‌های بزرگی بودند که می‌توانستند زندگی بهتری داشته باشند ولی زندگی‌شان را رها کردند و برای کشور جنگیدند. سرداران بزرگی بودند که کار‌های بزرگی انجام دادند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار