پس از اتفاقات تلخ و خونین و سر دادن شعارهای هنجارشکنانه روی سکوها در ورزشگاههای اهواز و تهران، این روزها از فرهنگسازی و کوتاهی که در این رابطه شده، زیاد صحبت میشود. سازمان لیگ و فدراسیون فوتبال هم به تکاپو افتادهاند و در روزهای اخیر چندین جلسه درباره ریشهیابی این حوادث برگزار کردهاند، حتی دیروز خبر رسید که وزیر ورزش هم رئیس فدراسیون فوتبال را به وزارت ورزش فراخوانده تا درباره مسائل رخ داده در ورزشگاهها از او توضیح بخواهد. همه این تکاپوها نشانه این است که حتماً باید یک بحران اتفاق بیفتد تا زوایایی که زمینه چنین بحرانی را فراهم کرده، مورد بررسی و نقد قرار گیرد. این در شرایطی است که رقم خوردن چنین اتفاقات تلخی محصول یک یا دو هفته اخیر نیست و سالهاست که در ورزشگاهها کم و بیش شاهد چنین بیاخلاقیها و حوادث خونینی هستیم، حوادثی که به نظر میرسد در هفتههای اخیر به اوج رسیده و سبب شده تا زنگ خطر نسبت به گذشته با شدت بیشتری برای مسئولان به صدا دربیاید. به همین دلیل است که این روزها در رسانهها فریاد وااسفا سر داده میشود و همه از اتفاقاتی که استادیومهای فوتبال رخ داده، ابراز تأسف میکنند.
مسبب چنین شرایطی چه کسانی هستند؟! چرا باید همواره کارد به استخوان برسد تا مسئولان متوجه شوند که خطر بیخ گوشمان است و ما سالهاست که خودمان را به ندیدن زدهایم. در پدید آمدن چنین شرایط تأسفباری انگشت اتهام را باید به سمت مدیران و متولیان ورزش گرفت. حرفهای دیروز حمیدرضا گرشاسبی، سرپرست باشگاه پرسپولیس در خصوص وقایع رخ داده روی سکوها به خوبی گویای این واقعیت تلخ است که مسائل فرهنگی در اولویت مدیران نیست. او گفته است: «باید بیشتر از قبل روی مسائل فرهنگی کار کنیم. این چند وقت شاهد درگیریهایی بودیم که کمتر فرصت داشتیم به این مسائل رسیدگی کنیم.» صحبتهای گرشاسبی، آینه تمامنمای مدیریت ورزشی در کشور است. گرشاسبی، یا افتخاری یا فتحی ندارد، اکثر مدیرانی که در باشگاهها قبول مسئولیت میکنند، میگویند آنقدر دغدغه دارند که فرصتی برای فرهنگسازی برایشان باقی نمیماند، مسئلهای که نشان میدهد فرهنگ همواره در باشگاههایی که پسوند فرهنگی دارند، اصلاً دیده نمیشود که بخواهد در این زمینه برنامهریزی و هدفگذاری شود.
البته این تنها مختص به باشگاهها نیست و در وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال هم میتوان به وضوح ردپای بیاعتنایی به اهداف و برنامههای فرهنگی را مشاهده کرد. متأسفانه چنین مسائل مهمی در برگزاری چند جشنواره و مسابقه یا نصب بنر و چفیه انداختن خلاصه میشود. اتفاقات تلخ روی سکوها در استادیومهای فوتبال، نتیجه همین نگاه سطحی به مقوله مهمی به نام فرهنگ است. در حالی که با توجه به گستردگی ورزش که بخش زیادی از افراد جامعه، چه هوادار و چه ورزشکار را دربر میگیرد، توجه به فرهنگ یکی از مهمترین اولویتهایی است که باید در این بخش مورد توجه قرار گیرد.
با این حال کار و برنامهریزی در این بخش با توجیهاتی مانند کمبود وقت یا اولویتهای مهمتر به راحتی کنار گذاشته میشود تا امروز نتیجه این اهمال و عمیق ندیدن مسئلهای به نام فرهنگ را روی سکوهای ورزشگاهها شاهد باشیم تا جایی که برخی از شعارهای سر داده شده، امنیت ملی کشورمان را هم زیر سؤال میبرد. البته پس از این رخدادها، سرعت عمل مسئولان برای واکاوی چنین هنجارشکنیهایی در ورزشگاهها بیشتر شده، اما به نظر میرسد در اولین قدم باید نگاه مدیران باشگاهها و در مرحله بالاتر متولیان ورزش نسبت به مسائل فرهنگی در ورزش تغییر کند و به جای سطحی گرفتن چنین مسئله تأثیرگذاری، این مهم به عنوان یکی از اولویتهای کاری در برنامه آنها قرار گیرد تا با برنامهریزی در حوزه فرهنگ، دیگر اتفاقات تلخی مانند آنچه در ورزشگاههای تبریز و تهران رخ داد، تکرار نشود.