ما از شب چه میخواهیم؟ شب برای آن است که ما به آرامش برسیم، یعنی مهمترین کارکرد شب برای این است که آدمی را بعد از یک روز پرهیاهو به آرامش برساند. در روز آدمها گرم و مشغول میشوند و شاید گریزی از این کار نباشد، چون ما نیاز داریم که برای دنیای خود کار کنیم و کار کردن یعنی خواستن و تمنا و گرم شدن، اما از آن سو ما فقط برای خواستن و تمنا و گرم شدن به این دنیا نیامدهایم. بودن ما در این دنیا فلسفه عمیقتری دارد. پس همچنان که ما نیاز داریم برای رفع نیازهای خود در طول روز گرم شویم از آن سو نیاز داریم که در شب این گرما را از دست بدهیم، یعنی دیگر به آن تمناها و خواستها نچسبیم و اجازه دهیم آن وجه و بُعد عمیقتر در وجود ما فضای رشد خود را پیدا کند. درست مثل زمین که اگر قرار بود همیشه در روز و گرما باشد به جهنمی تحمل ناشدنی تبدیل میشد، اما همین زمین پذیرای شب و سرمایش هم میشود تا همه چیز در گرمای روز نابود نشود. ما نیز به شب نیاز داریم برای اینکه امیال ما برای به دست آوردن دوباره تعدیل شود و قلبی که با یاد دنیا گرم شده بود دوباره سرد شود. یادمان بیفتد که ما برای چه به این دنیا آمدهایم. نیامدهایم که تصاحب کنیم. نیامدهایم که فقط منتفع شویم. بزرگترین کارکرد شب این است که «انسان را در خلوتی هشیارانه با خود قرار دهد و غفلتهای روز را در چشمههای خود بشوید و ببرد.»
آنان که شیران روز و پارسایان شب بودند
اولیا، بزرگان و مؤمنان با شب چنین معاملهای میکردند. آنها از شب برای هشیاری سود میجستند. اصطلاح معروف «شیران روز و پارسایان شب» به خاطر این است. در طول روز حتی پرهیزگاران و اولیا هم مسئولیتهای اجتماعی خود را دارند و با هیاهوی روز پیش میروند، گرچه در آنجا هم پارسایان از دیگر افراد ممتاز هستند، یعنی پارسا از روز و از شلوغی روز هم برای خدمت و دستگیری استفاده میکند، اما به هر حال قابل انکار نیست که در روز نوعی دلمشغولی وجود دارد که همه را در برمیگیرد، به خاطر همین است که اولیا و پرهیزگاران و مؤمنان، قدر شب را میدانستند. «لیلهالقدر» استعاره زیبایی در این باره است. چرا یومالقدر نه و لیلهالقدر و چرا حافظ میگوید: «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند / چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شب قدر که این تازه براتم دادند.» در شب چه خاصیتی است که انسان میتواند تازه برات و حکم رهایی خود را در آن امضا کند و بگیرد؟ و پرسش مهم این است که ما با شب چه رفتاری کنیم که ما را به آرامش برساند؟ یا به عبارت دیگر چه کنیم که شب ما را به آرامش برساند یا چه خاصیتها و کیفیتهایی را در شب زنده کنیم و شب را از چه آلودگیهایی باز بداریم تا شب ما را به پیراستگی برساند.
«احیای شب» را به جای «شبخوری» قرار دهیم
اول از همه متوجه باشیم چه کسانی یا چه چیزهایی یا کدام پدیدههایی، شبهای ما را میخورند و تفاله میکنند. اجازه بدهید که «شبخوری» را در جلوی «شب زندهداری» قرار دهیم. منظورم از شب زندهداری این است که ما شب را زنده کنیم. اجازه ندهیم به واسطه مشغول شدن به اموری که شب را در غفلتی تمامنشدنی محاصره میکند شب در ما جان دهد و بمیرد. امروزه با ظهور فناوریهای جدید، شبخورها هم هیئتی تازه به خود گرفتهاند. شبخورها یعنی همه آن ابزارها و مشغولیتها و افکار و پندارهایی که شب ما را میخورند و آن را به تفالهای کمقدر بدل میکنند. ببینید که شب شما چقدر در محاصره این شبخورهای خوش رنگ و لعاب قرار گرفته است. چطور شهد شب از سوی شبخورها مکیده میشود.
متوجه باشیم و شب را راحت در اختیار شبخورها قرار ندهیم. ساعت استفاده از فناوریهای ارتباطی را در شب محدود کنید. از فرصت شب استفاده کنید تا برخی از عادتهایی که در طول روز برای ما ایجاد میشود در طول شب عمیقتر نشود. مثلاً ما در طول روز به خاطر ارتباطهایی که با دیگران برقرار میکنیم یا حتی ضرورتهای شغلی مدام تلفن همراه خود را چک میکنیم و این مدام چک کردن آرام آرام به عادت، وسواس و اعتیادی در ما تبدیل میشود. حال از فرصت شب استفاده کنید تا مراجعه به این ابزارها محدود شود. شاید در آغاز اِعمال این محدودیتها دشوار به نظر برسد به خاطر اینکه خصلت این ابزارها این است که خود را مهم جلوه دهند، اما آرام آرام خواهید دید که چند ساعت، گذشته و شما تلفن همراهتان را ندیدهاید یا تلویزیون خاموش بوده و شما همچنان زندهاید و هیچ اتفاق بدی هم برایتان روی نداده است.
همه «لیالی» را میتوانیم «قدر» بدانیم
ما تصور میکنیم که شب را زنده نگه داشتن بهانه خاصی میخواهد. خیلی خوب و عزیز است که در فرهنگ ما مناسبتهای خاصی برای شب زندهداری وجود دارد؛ فرصتهایی برای نیایش و شبهای احیا و لیالی قدر و نظایر آن، اما واقعیت آن است که نباید این فرصتها را در یک شب خاص محدود کنیم. هر شب میتواند برای ما شبی برای قدر دانستن باشد. اگر من در شبی برگردم ببینم که اندازههای من کجاست و به آن اندازهها برسم در حقیقت شب را قدر دانستهام. شب قدر چیست؟ شبی که من بدانم حقیقت و جوهر وجود من کجاست؟ شب قدر شبی است که من به تعبیر حافظ در برابر پرتو ذاتم، «بیخود» شوم. آن شب قدر، شبی است که من آرام آرام بدانم آنچه به عنوان «من» در خود گردآوردهام یک حجاب حائل برای درک حقیقت وجود من است؛ حجابی که اجازه نمیدهد من اتصال دائمیام با آن پرتو ذات را دریابم و چه زمانی من میتوانم در شب به درک این قدر برسم؟ مولانا میگوید: «چند شبها خواب را گشتی اسیر / یک شبی بیدار شو دولت بگیر» و این دولت همان است که حافظ در غزل زیبای خود به آن اشاره دارد. این دولت چیزی جز مواجه شدن با پرتو وجود خود نیست. امروز در رسانهها و این سو و آن سو میبینیم که عدهای به دنبال آن هستند که شب را زنده نگه دارند، اما با تعریف خاصی که خود از زنده نگه داشتن شب ارائه میکنند. اینکه مثلاً تا پاسی از شب غذافروشیها و سوپرمارکتها یا مراکز خرید باز و دایر باشند. البته این هم نوعی از زنده نگه داشتن شب است، اما دوباره به هیاهو و شلوغی، یعنی دوباره ادامه روز و دوباره از دست دادن فرصت خلوت و روبهرو شدن با خود. در واقع این افراد میخواهند در بستر شب همچنان روز را و دلمشغولیهای روز را ادامه بدهند. شب برای این است که دیگر خوردن و گشتن در ما متوقف و فضایی اصیلتر و معناییتر در وجود ما گشوده شود، اما وقتی این معنای شب تحریف میشود مسلماً آن کارکردهای اصیل نیز از دست میرود.
چه کنیم که در هیاهوی روز گم نشویم؟
ما در زندگی امروز که به ویژه ساختارهای اقتصادی ما تضعیف شده بیشتر به سکوت درون احتیاج داریم. افراد بسیاری دور و بر خودم میشناسم که این روزها را در حسرت و غم سپری میکنند. درست است که دولت و دستگاههای دیگر در این باره وظایفی دارند که متأسفانه آن طور که باید و شاید به مسئولیتهای خود عمل نکردهاند، درست است که همه ما، ورای دستگاه و نهاد خاص، در این باره مسئولیتهایی داریم، اما نکته این جاست که من متوجه باشم معنای زندگی من عمیقتر از این است که هر روز حسرت بخورم که چرا وقتی دلار ۳۰۰۰ تومان بود نخریدم تا امروز که فیالمثل دلار چهار برابر یا بیشتر شده بفروشم و سود هنگفتی به جیب بزنم. امروز بسیاری از افراد را میبینم که بهشدت نگران آیندهشان هستند. به یک معنا هم حق دارند، اما ما چه زمانی متوجه میشویم: «زندگی ما معنای عمیقتری از خرید و فروش دلار دارد؟» درست است که اگر کسی حتی با دید اقتصادی هم به داستان نگاه کند متوجه میشود که در نهایت حتی کسی هم که امروز دلار را میتواند به سه چهار برابر قیمت بفروشد او هم در آینده ضرر خواهد کرد، چون مجبور خواهد بود فیالمثل میوه را سه چهار برابر قیمت فعلی بخرد و تورم بالا همان پول را بهتدریج از جیب او بیرون خواهد کشید و او نیز متضرر خواهد شد، اما داستان عمیقتر از این حرفهاست. شما برای اینکه متوجه شوید معنای زندگی و زیستن و بودن شما عمیقتر از این است که در هیاهوی خرید و فروش دلار گم شوید به سکوت نیاز دارید و شب این سکوت درونی را به شما میدهد به شرط اینکه شما بتوانید شب را پاس بدارید و آن را از چنگال همه آن چیزهایی که تفالهاش میکنند بیرون بکشید.
در آینه شب به خود بنگرید تا چهره خود را بیزنگار ببینید
یکی از ظرفیتهای زیبای شب این است که حالت آینهواری دارد و مثل یک آینه بیزنگار میتواند آدمی را به خود نشان دهد. چرا شب حالت آینهوار دارد؟ به خاطر اینکه در روز انسان میتواند از درِ نمایش و تظاهر و ریا وارد شود. در روز میتواند نقش بازی کند، چون روز این فرصت را در هیاهوی زندگی جمعی به آدم میدهد تا برای دیگران نقش بازی کند. مثلاً به کسی که اصلاً از او خوشش نمیآید مرتب بگوید ارادت داریم یا مخلص شما هستیم یا مدام برای دیگران سخنرانی کند و مواعظ اخلاقی صادر کند در حالی که در درون از این مواعظ تهی است، اما اگر فردی شب را به سکوت درون نزدیک کند و وارد گفتوگوهای درونی نشود همه آن نقشها و بازیها در او بالا میآید. مثل این است که ذهن با فشار در طول روز آن نقشها و بازیها و نفاقها و دوروییها را در آن زیر پنهان میکند، اما وقتی شب فرا برسد و کسی در کسوت درون به خود بنگرد، انگار که آن فشار ذهن برداشته شده، همه آن چیزهایی که با فشار در آن پایین نگه داشته شده بود در فرد ظاهر میشود. احتمالاً همه ما این وجه شب را در خود یافتهایم که چطور آنچه در روز و در هیاهو متوجه نشده بودیم، آن تناقضی که در شلوغی شب در ما گم شده بود، در سکوت شب، وقتی به آن خصلت آینهوار شب وصل شدهایم، در ما بالا آمده است.
میخواهید خودتان را بشناسید؟ از آینه شب بهره ببرید و در آینه شب به خودتان نگاه کنید. همچنان که اشاره شد شب خصلت آینهوار دارد. مولانا در فیه مافیه در این باره میگوید: «قالَ النَّبُّی عَلَیهِ السَّلَام: اَللَّیلُ طَویلٌ فَلَا تُقَصِّرْهُ بِمَنَامِک وَالنَّهَارمُضْیُ فَلَا تُکدِرْهُ بِآثامِک - شب دراز است، آن را با خواب کوتاه مکن؛ و روز روشن است، آن را با گناهان خود تیره مگردان - شب دراز است از بهر راز گفتن و حاجات خواستن، بیتشویش خلق و بیزحمت دوستان و دشمنان. خلوتی و سلوتی حاصل شده و حق تعالی پرده فروکشیده تا عملها از ریا مصون و محروس باشد خالص باشد لله تعالی؛ و در شب تیره مرد ریایی از مخلص پیدا شود؛ ریایی رسوا شود. در شب همه چیزها به شب مستور شوند و به روز رسوا شوند؛ مرد ریایی به شب رسوا شود. گوید:، چون کسی نمیبیند، از بهر کی کنم؟ میگویندش که: کسی میبیند، ولی تو کسی نیستی تا کسی را ببینی. آن کس میبیند که همه کسان در قبضه قدرت ویاند، و به وقت درماندگی او را خوانند همه.»
میبینید چقدر زیبا و عمیق به خصلت آینهوار شب توجه کرده است؟ اینکه اگر ریا و تظاهری در ما باشد چطور در شب بالا میآید. چطور مرد ریایی و متظاهر در تاریکی شب نزد خود رسوا میشود. او میگوید حالا که کسی نیست عبادتهای مرا ببیند برای چه عبادت و راز و نیاز کنم یا اینکه وقتی میخواهد راز و نیاز کند در ذهن خود مدام تصویری از خود میسازد که در میان دیگران در حال عبادت و راز و نیاز است و تحسین دیگران را برمیانگیزد که چطور مثلاً عاشقانه راز و نیاز میکند و اشک از چشمانش جاری میشود.
خلاصه کردن زندگی در تقلا یعنی تحریف معنای زندگی
تحریف معنایی زندگی آنجاست که ما گمان میکنیم زمانی به درک معنای زندگی خواهیم رسید که بیشتر تقلا کنیم. این شاید یکی از بزرگترین تحریفهای عصر ماست که گمان میکنیم هر اندازه بیشتر دست و پا بزنیم بیشتر به کامیابی نزدیک خواهیم شد، در حالی که به نظر میرسد این فهم و درک عمیق سکوت مستتر در همه پدیدههای عالم است که میتواند ما را به این درک نزدیک کند. منظور از سکوت صرفاً یک سکوت ظاهری و فیزیکی نیست بلکه بستری است که از آن همه اتفاقات و رخدادها و هست شدنها بیرون میآید و پاس داشتن شب میتواند به ما در فهم معنای زندگی و بودن ما کمک کند.