کشورهای غربی و همپیمانان منطقهای آن همواره با پدیده تروریسم برخورد دوگانه داشته و تلاش کردهاند با تعاریف بعضاً متضاد، آنجایی که تحرکات تروریستی منافع ملی آنها را مورد هجوم قرار داده طرد کنند و آنجایی که منافع جامعه ایرانی را تهدید میکند از تروریسم حمایت و دستکم از فعالیتهای ضدانسانی آنها چشمپوشی کنند.
حادثه تلخ تروریستی شهر اهواز فرصتی بود تا بار دیگر نظام سلطه، ضدانقلاب و شبکهها و رسانههای وابسته به آنها تفسیر متضادی از تروریسم ارائه داده و به صورت تلویحی از کشتار مردم بیگناه کشورمان اظهار خوشحالی کنند.
استاندارد دوگانه برای برخورد با تروریسم در داخل کشورمان و در کشورهای غربی آنجایی معنا پیدا میکند که روز گذشته اغلب رسانهها و شخصیتهای وابسته به کشورهای غربی و ضدانقلاب به جای به کاربردن واژههایی نظیر «حملات تروریستی اهواز» از عبارت «حمله مسلحانه شهر اهواز» استفاده کرده و منکر تروریستی بودن کشتار بیرحمانه ۲۵ تن از هموطنانمان در خوزستان شدند. عیناً همین نوع برخورد را میتوان در جنگ سوریه در هفت سال گذشته مشاهده کرد، به گونهای که شبکههای ماهوارهای و مجازی و مکتوب غربی از کلیدواژههایی مانند «جنگ داخلی سوریه» به جای «جنگ تروریستها و خارجیها علیه دولت مرکزی» استفاده کرده و تروریستها را با عناوینی مانند «شورشیان داخلی» و «مخالفان دولت بشار اسد» یاد میکردند؛ واژههایی که حمایتهای مالی، تسلیحاتی و سیاسی غربیها از تروریستها را انکار میکرد و آنها را در حد مخالفان دولت بشار اسد که در پی مخالفت با سیاستهای دولت مرکزی است، تنزل میداد.
واژههایی که انسانیت را ذبح میکند
جماعتی هم در داخل کشور که عمدتاً وابسته به جریان غربزده داخلی هستند تلاش میکنند از تعاریف و مصادیق غربیها استفاده کنند، به طوری که در حوادث روز شنبه اهواز، تنها تلاش کردند «اصل خشونت» در هر جا و مرتبهای را تقبیح و نسبت به کشتار بیرحمانه مردم غیرمسلح اهواز سکوت و حتی حوادث تلخ اهواز را نتیجه سیاستهای حاکمیت تفسیر کنند! تفسیر مورد اشاره از حوادث اهواز یادآور عبارت یکی از چهرههای شاخص وابسته به جریان تجدیدنظرطلب است که در زمان حاکمیت دولت اصلاحات که حمله به مبانی دینی و اعتقادی مردم گستره بیشتری به خود گرفته بود، حادثه عاشورا و کشته شدن سیدالشهدا (ع) و ۷۲ تن از یارانش را نتیجه قساوت و خونریزی جد ایشان (پیامبر اسلام) در صدر اسلام توصیف کرده بود. به کارگیری واژه «حمله مسلحانه» به جای «حمله تروریستی» توسط شبکههای بیگانه و ضدانقلاب مانند بیبیسی، رویترز و العربیه و یک طیف از سیاستمداران داخلی اگرچه نشان دهنده خوشحالی آنها از کشتار بیرحمانه مردم بیگانه کشورمان میباشد، اما با مفاهیم حقوق بینالملل نیز در تعارض است، چراکه با بررسی کنوانسیونهای بینالمللی و منطقهای و قطعنامههای مجمع عمومی، شورای امنیت و قوانین داخلی ضدتروریسم میتوان به سه معیار در تعریف تروریسم رسید که حوادث اهواز را میتوان جزو هر کدام از سه دسته مورد اشاره دانست. سه دسته شامل: عینی، ذهنی و بینابین است. همانطور که اشاره شد نظام سلطه و جریانهای وابسته به آن از جمله جماعت ضدانقلاب و طیف غربزده داخلی از عدم تعریف مشخص و ابهام در مصادیق واژه تروریسم در طول سالهای اخیر بهرهبرداری کرده و حتی سازمان منافقین را به عنوان یک گروه تروریستی نشناخته و با تقویت و حمایت از این گروه ضدانسانی تلاش کرده تا فعالیتهای نامشروع این گروه علیه جامعه ایرانی را گسترش داده و از آن به عنوان اهرمی برای فروپاشی نظام اسلامی استفاده کنند. همین جماعت حملات چندی پیش تروریستی در پاریس را اتفاقی ضدانسانی نامگذاری کرده و برای بزرگداشت کشته شدگان آن شمع روشن میکنند، اما مشابه همین حوادث در داخل کشور را مشکوک، منسوب به حاکمیت! و در بهترین حالت حمله مسلحانه و نه تروریستی قلمداد میکنند.
بستری که حقوق بینالملل برای ضدانقلاب فراهم کرده است!
کنوانسیون ۱۹۶۳ توکیو نخستین معاهدهای است که تروریسم را به صورت معاهدات چندجانبه مورد توجه دولتها قرار داد و مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز با تصویب قطعنامه شماره ۳۰۳۴ واژه «تروریسم» را وارد دایره لغات سازمان کرد. از آن زمان تاکنون بیش از ۱۵۰ سند را کنوانسیون منطقهای و بینالمللی و قطعنامه سازمان ملل متحد در این باره به رشته تحریر درآورده است، اما هنوز جامعه جهانی از یک رویکرد حقوقی واحد و منسجم دراین باره رنج میبرد چراکه هنوز یک تعریف واحد از تروریسم صورت نگرفته و در حوادثی مانند حادثه اهواز نظام سلطه و ضدانقلاب با تکنولوژی و توان رسانهای که برای اقناع و جهت دهی افکار عمومی در اختیار دارند، حادثه را غیرتروریستی القا میکنند. ابهام و پیچیدگی در تعریف، مرزگذاری میان مبارزات مشروع، آزادیبخش و توسل به تروریسم بستری را فراهم کرده که طی دو روز گذشته شبکههای وابسته به ضدانقلاب و طیف موسوم به غربزده داخلی، حادثه اهواز را قلب واقعیت کرده و سیاستهای حاکمیت اسلامی در منطقه را حتی به چالش بکشانند. نکته مهم آنکه غرب ضرورت گردآوری و تنظیم اسناد مربوط به تروریسم را در حقوق بینالملل (با توجه به خطراتی که منافع ملی آنها را تهدید کرد) و با هدف تشدید فشار بر کشورهای مستقل مورد توجه قرار میدهد به طوری که بعد از اتفاقاتی مانند، حوادث المپیک مونیخ (۱۹۷۲)، ربودن وزیران سازمان کشورهای صادرکننده نفت وین (۱۹۷۵)، جوخههای مرگ السالوادور ارتش مخفی ضدکمونیستی در گواتمالا، گرگهای خاکستری در ترکیه و حواریون ضدکمونیستی در اسپانیا تنظیم و تصویب اینگونه اسناد شدت بیشتری به خود گرفت و نکته قابل توجه اینکه در تمام این ایام کشورهای غربی، تروریسم را ابزاری برای حمله و تحریم به سایر کشورها نیز قرار دادهاند، کمااینکه بسیاری از تحریمهای ضدانسانی علیه جمهوری اسلامی ایران به همین بهانه اعمال شده است یا لشکرکشی به برخی از کشورها توسط امریکا و متحدان آن با استناد به کنوانسیونها و اسناد بینالمللی که در همین زمینه گردآوری شده صورت گرفته است.