داود اسماعیلی*
شادکامی یعنی احساس خوشبختی، موفقیت و توانمندی. در نتیجه فرد توانمند به خودباوری، خودمراقبتی و خودکنترلی دست خواهد یافت. این فرایند متاثر از نظامات ارزشی جوامع، باورها و اعتقادات و آگاهیهای افراد است. به تعبیر اندیشمندان حوزه روانشناسی، انگیزش جمع بین «باور» و «دانش» است. به هر اندازه باورها افزایش یابد، افراد به دنبال کسب دانش و آگاهی رفته و در نهایت نیروی انگیزشی سوق مییابد. اقدام مناسب یا همان انگیزه لازم و مؤثر جهت دستیابی به اهداف، یک نیروی درونی است.
سبک زندگی موفق و نتیجهبخش، محصول نظامات ارزشی متعالی یکایک افراد خانواده، جامعه و یک ملت است. تفکر و تدبر هر چه بیشتر شود، پویایی و اثربخشی و ثبات معنای واقعی پیدا میکند و هر اندازه فرد و جامعه به سمت کسب لذات زودگذر و سطحی تمایل پیدا کند از این هدف متعالی که همان بلوغ و رسش است، فاصله میگیرد.
انگیزش و علاقه و استعداد جوامع هنگامی نمود عینی پیدا میکند که متولیان حوزه تربیتی و فرهنگی، دغدغه اصلی خود را سنین پیش از دبستان و دبستان بدانند. شخصیت دقیقاً در همین گروه از خانواده و اجتماع شکل میگیرد. با توجه به تعریف شخصیت که «الگوی نسبتاً پایدار از افکار، احساسات و رفتار فرد در تعامل با محیطهای گوناگون» است، جوامع و خانوادههایی با الگوی مشخص و هدفمند، سعادتمند و موفقند.
در آموزههای دینی و معرفتی که «روانشناسی دین» نیز به آن اشاره دارد، «خودباوری» مقدمه «خداباوری» عنوان شده است. تعهدی که افراد دینمدار و اخلاقمدار به خود دارند آنان را به سرچشمه حیات و صلاح رهنمون میگرداند. آیا برابرند کسانی که میدانند با آنان که نمیدانند؟ صراحت دستورات و رهنمودهای دینی و اخلاقی اشاره به علم، آگاهی، شعور و مسئولیت در قبال خود و جامعه دارد.
من عرف نفسه، فقد عرف ربه؛ هر آن کس که به شأن و منزلت و کرامت خویش دست یافت، قطعاً خدا و خالق را خواهد یافت. قدر و مقام آدمی به نحوی است که لیاقت دمیدن روح الهی در کالبد خاکی را پیدا میکند و مسجود ملایک مقرب الهی قرار میگیرد.
روانشناسی مثبتنگر و دینمحور چند دههای است در حوزههای دانشگاهی جان خود را پیدا کرده و احساس نیاز به آن مطرح شده است. خوشبختانه جامعه جهانی، خلأ معنویت را در قرن اخیر با تمام وجود درک کرده و آمادگی ذهنی و روانی برای تحقق آرمانهای وعده داده شده مکاتب آسمانی شکل گرفته است. روانشناسان به این باور رسیدهاند که مثبتاندیشی و معنویت به هم نیازمند و پیوستهاند.
جوامع بیهویت، نظامات ارزشی خود را از دست داده و به حیرانی و سرگردانی دچار شدهاند. بحرانهای خانوادگی از جمله بیسوادی عاطفی و احساسی، مقدمه بحران بیهویتی در جامعه است. راهکارهای راهبردی در حوزه جامعهشناسی و روانشناسی، تماماً حول محور هویت فردی و در نتیجه هویت اجتماعی میگردند. نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن اولین نیاز اجتماعی و تنها راه برونرفت از بیهویتی و پوچگرایی در حوزههای شناختی و رفتاری است. محبت، توجه و احترام متقابل در نهاد مقدس خانواده شکل گرفته و همین مکانیسمهای رفتاری، زیربنای تمدن اصیل جوامع ارزشی است.
اگر ارزشهای خانوادگی در دوران کودکی شکل نگیرد فرد به خود پنداره و به تعبیری خود انگاره مثبت دست نیافته و خود را فاقد ارزشهای کمال میداند. در نتیجه نگاه وی به اجتماع و بر عکس نگاه اجتماع به وی، نگاهی سست، پوچ و ناکارآمد است. هنگامی میتوان انتظار داشت شادکامی و رشد و بالندگی و پیشرفت محقق شود که افراد احساس خود کارآمدی و خود ارزشمندی داشته باشند.
«بزرگسال عاقل بالغ منعطف» شدن نیازمند تبدیل «من» به «ما» است. نگاه مستبدانه و سختگیرانه به افراد، مانع نیل به «بلوغ اجتماعی» است. تبدیل شدن و رشد در جهت اغنا، همان ابتکار عمل خردمندانه و حکیمانهای است که تمامی مکاتب معنوی از ابتدا به دنبال تحقق آن بودهاند و چیزی جز آرمانشهر و مدینه فاضله نخواهد بود. گذشتن از خود به معنای واقعی و دیدن دنیا از زاویه دید دیگران نخستین اصل پذیرش و رابطه حسنه در پروسه همدلی است و این زمانی اتفاق میافتد که درک و شناخت پشتوانه آن باشد.
*روانشناس و مدرس دانشگاه