کد خبر: 930580
تعداد نظرات: ۶ نظر
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۷
خاطره‌ای از ۲ برادر شهید در گفت‌و‌گوی «جوان» با جانباز محمد سلطانی
دو هفته بعد از کربلای ۴ که عملیات کربلای ۵ شروع می‌شود، حاج‌ستار در این عملیات هم حضور می‌یابد و در مراحل پایانی کربلای ۵ هم به شهادت می‌رسد. عشق و علاقه‌ای که بین این دو برادر وجود داشت باعث شد خیلی دوری هم را تحمل نکنند و یکی بعد از دیگری به شهادت برسند
غلامحسین بهبودی
شهید حاج‌ستار ابراهیمی، فرمانده گردان حضرت علی اصغر (ع) از لشکر انصار‌الحسین همدان بود. این شهید گران‌قدر که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید، تنها دو ماه قبل برادرش صمد ابراهیمی را در عملیات کربلای ۴ از دست داده بود. متن زیر خاطره‌ای از نحوه شهادت صمد ابراهیمی در کنار برادرش حاج‌ستار است که جانباز محمد سلطانی همرزم دو شهید برایمان تعریف کرده است.
در عملیات کربلای ۴ من جزو گروه حاج‌ستار ابراهیمی بودم. ایشان فرمانده گردان بود و من مسئول آموزش مخابرات. قبل از عملیات قرار بود به عنوان فرمانده یکی از دسته‌های غواص وارد کربلای ۴ شوم که بنا به دلایلی از غواصی جا ماندم و قرار شد جزو گروه خود حاجی باشم و در قایق ایشان حضور یابم.
شب عملیات غواص‌ها زودتر از ما حرکت کردند. آن‌ها از نهر‌هایی که به نخلستان می‌ریخت مستقیم به اروند زدند، اما ما که ۱۷ قایق بودیم ابتدا از کارون حرکت کردیم و سپس با گذشتن از سه راه‌ام‌الرصاص خودمان را به اروند رساندیم. اغلب بچه‌های کادر گردان در قایق حاجی حضور داشتند. مثلاً دو بیسیم‌چی و دو دیده‌بان و مسئول آموزشی گردان و البته پیک فرمانده گردان همگی در این قایق حضور داشتند. پیک گردان هم کسی نبود جز صمد ابراهیمی برادر کوچک‌تر حاج‌ستار.
قصه نام این دو برادر حکایتی شنیدنی داشت. از قرار نام شناسنامه‌ای حاج‌ستار، صمد بود که او را ستار صدا می‌زدند. نام شناسنامه‌ای صمد هم ستار بود که او را صمد صدا می‌زدند! هیچ وقت نفهمیدم علت جا‌به‌جایی این اسم‌ها چه بود؟ هرچه بود این دو برادر خیلی به یکدیگر علاقه داشتند، اما محبت برادری باعث نمی‌شد حاج‌ستار فرقی بین برادرش و دیگران قائل شود. هر دو دوشادوش دیگر رزمنده‌ها در عملیات شرکت می‌کردند. خصوصاً حاج‌ستار که فکر نمی‌کنم اصلاً با واژه ترس آشنایی داشت!
در عملیات والفجر ۸ که من بنا به دلایلی نتوانستم حضور داشته باشم، از بچه‌ها شنیدم که حاج‌ستار در فاو غوغا کرده است. شجاعتش مثال‌زدنی و زبانزد همه رزمنده‌ها بود. در عملیات کربلای ۴ به عینه تهور و شجاعتش را دیدم. موقع حرکت وقتی که نیرو‌های دشمن زمین و زمان و آب و آسمان را به گلوله بستند حاج‌ستار دستور داد کف قایق‌ها دراز بکشیم، اما خودش سرپا ایستاد تا سکاندار را هدایت کند. گلوله‌های رسام همین طور به سمت ما می‌آمد و حاجی بدون اینکه خم به ابرو بیاورد ایستاده ما را هدایت می‌کرد.
با هر زحمتی بود خودمان را به ساحل دشمن رساندیم. مسلسل‌چی‌های دشمن هر جنبده‌ای را روی آب و ساحل هدف قرار می‌دادند. چند تا از بچه‌ها همان جا روی ساحل گلوله خوردند. یکی‌شان برادر حاج‌ستار، صمد ابراهیمی بود که بدجوری زخمی شد. وقتی خودمان را به کانال دشمن رساندیم، من و چند نفر دیگر از بچه‌ها در یک سنگر بودیم. در جا‌به‌جایی‌ها دیدم حاج‌ستار خودش پیکر مجروح صمد را روی دوش گرفته و این طرف و آن طرف می‌برد.
صبح که از راه رسید، عراقی‌ها متوجه شدند ما به خطشان نفوذ کرده‌ایم. از همه جا ما را زیر آتش گرفتند. تا حدود ساعت ۱۱ ظهر مقاومت کردیم و بعد که گلوله‌های‌مان تمام شد، به ناچار تسلیم شدیم، اما از حاج‌ستار و حسین‌زاده مسئول آموزشی گردان و صمد برادر حاج‌ستار خبری نبود. بعد‌ها که از اسارت آزاد شدم، شنیدم که صمد بر اثر خونریزی و جراحاتی که داشت، کنار خود حاجی به شهادت رسیده است. او هم وقتی از برادر قطع امید می‌کند، همراه حسین‌زاده از شکافی که در سنگرشان وجود داشت، خودشان را به کشتی نیمه غرق شده‌ای که از اوایل جنگ در کنار ساحل به گل نشسته بود می‌اندازند و دو، سه روز بعد به طرف ساحل خودی شنا می‌کنند.
دو هفته بعد از کربلای ۴ که عملیات کربلای ۵ شروع می‌شود، حاج‌ستار در این عملیات هم حضور می‌یابد و در مراحل پایانی کربلای ۵ هم به شهادت می‌رسد. عشق و علاقه‌ای که بین این دو برادر وجود داشت باعث شد خیلی دوری هم را تحمل نکنند و یکی بعد از دیگری به شهادت برسند. حاج‌ستار انسانی والا، شجاع و عارف‌مسلک بود. برادرش صمد هم جوان سر به زیر و مؤمنی بود. همین‌ها لایق شهادت بودند و عاقبت سعادت شهادت را نصیب خودشان کردند.
غیر قابل انتشار: ۸
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۶
مسعود فرشیدنیا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۶ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۴
0
8
من از لشکر المهدی بودم و در کنار حاج ستار بودم توسط غواصان لشکر ما حاج ستار و ما نجات یافتیم مراد رحمانیان غواص اطلاعات النهدی ما را نجات داد
ابوذر‌مرادی‌کر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۲ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
0
5
من‌کتاب‌دختران‌شینا‌رو‌خوندم‌واقعا‌انگار‌میکنم‌شهدا‌باما‌فرق‌داشتند
زهرا رحمانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۸/۱۸
1
12
من کتاب دختر شینا رو خوندم وقتی میخونی انگار توی اون فضایی که داری میخونی هستی خیلی عالیه واقلا ما شرمنده ی شهداییم
مصلی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۹/۱۲
0
9
کتاب شینا عالی از اول تا آخر کتاب اشک ریختم چه انسانهای والایی در سن ۲۳سالگی فرمانده جنگ و این همه فضایل اخلاقی با خانواده افراد زیز دستش در جنگ .
روحشون شاد شفاعتشون به ما برسه
حسن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۴:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۲۴
0
8
شهدا فرشتگانی بودند در قالب انسان.اگه هزار سال در باره فضائل شهدا مطلب گفته شود باز مثل قطر است نسبت به اقیانوس. اینقدر به شهدا علاقه دارم که قابل وصف نیست من از شنیدن اسم شهید و شهدا لذت می برم.خدا مارا شرمنده شهدا نکند.از عزیزانی که این مطلب رو می خونن تقاضا دارم دعا کنند منم شهید بشم
وبلاک کمپ ۹ عراق - علیرضا محمودی مظفر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۷ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۶
0
0
کتاب وزین شینا را دوبار خوانده ام سال ۹۶ واسفند ۱۴۰۲
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار