کد خبر: 932039
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۳۹۷ - ۰۱:۰۶
تأملی در محاجه تفکیکیون و صدرائیان با نگاهی به اندیشه‌های استاد محمد‌رضا حکیمی
استاد حکیمی در کتاب معروف خود به نام «مکتب تفکیک» اعتراف می‌کند که «جدایی این سه راه (فلسفه و عرفان و وحی) بدین معنا نیست که فلاسفه و عرفای مسلمان نسبت به اسلام و قرآن کریم کم‌توجه بوده‌اند؛ هرگز، بلکه آن‌ها در نوع خود در مقام اعتقاد و ارادت بسیار پیش رفته‌اند»
حسین مطلق
شکل‌گیری مکتب صدرایی و تکامل آن در طول قرون اخیر جریانی جدید در عرصه دینی به وجود آورد که می‌کوشید با تمزیج عرفان، فلسفه و معارف وحیانی، قرائتی جدید از آموزه‌های دینی ارائه کند. این رویکرد از همان اوایل مورد انتقاد جدی جریانی در حوزه علمیه قرار گرفت که اساساًَ فلسفه را دانشی دینی نمی‌دانست و ترکیب فلسفه با معارف دینی را التقاطی کفرآمیز تلقی می‌کرد. این نوع نگاه که در حوزه خراسان در مخالفت شدید با صدرائیان شکل گرفت، در نسل‌های بعدی ادامه یافت، اما وقوع انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) و هدایت برخی دیگر از علمای حوزه و شاگردانشان که خود از متبحران و معتقدان به فلسفه اسلامی بودند، ورق را برگرداند و نسلی از صدرائیان در مسند نظریه‌پردازی حکومت قرار گرفتند. گرچه در ابتدای انقلاب اسلامی نیز مکتب مشهد با رویکرد ضدفلسفی خود از پخش تفسیر قرآن امام (ره) در تلویزیون یا پخش سخنرانی برخی فلاسفه در رسانه جلوگیری کردند، اما هرچه پیش رفت، دامنه اعمال نفوذ این جریان کاهش یافته و حتی در نسل متأخر ضمن حفظ مبانی، به ذکر تمجید از برخی فلاسفه نیز پرداخته‌اند. این مکتب توسط یکی از همین متأخرین «تفکیک» نام گرفت. در ادامه به بیان سیر تحول مکتب تفکیک و اعتقادات آن پرداخته می‌شود.

تفکیک در ۳ نسل
گرچه نوع نگاه انتقادی به فلسفه و عرفان ریشه در تاریخ تشیع دارد و مخالفت عرفا با تفلسف و نقد فلاسفه بر عرفان نیز تاریخی است، اما اعتقادات جریانی که اکنون به نام تفکیک مشهور شده است را مسامحتاً می‌توان در سه نسل دسته‌بندی کرد. نمایندگی دسته نخست این تفکر را می‌توان به مؤسسان این تفکر و متقدمانی، چون میرزامهدی اصفهانی و شاگردش شیخ محمود حلبی متعلق دانست که اصطلاحاً مکتب خراسان به دلیل استقرار حامیان این فکر در مجاورت حوزه مشهد نام گرفته است. در این دوره، نگاه منتقدانه جدی نسبت به فلاسفه خصوصاً صدرائیان وجود دارد و ضدیت با حوزه برهانیات فلسفی زبانزد است. برهان در این زمان به عنوان روشی ناقص برای معرفت الهی به شمار می‌رود و حتی یقینیات را که منتسب به کتاب و سنت و متخذه از آن نباشد فاقد حجت تلقی می‌کنند. به طور کل از آن جا که در کتاب و سنت مستقیماً در تأیید فلسفه سخن به میان نیامده، ایشان از لزوم جایگزینی عقل فلسفی با عقل فطری سخن گفته‌اند. همچنین مخالفت با هرگونه تأویل‌پذیری و برداشت‌های متباین یا معارض با ظواهر آیات و روایات از ویژگی‌های این دوره است.
در دوره دوم که عالمانی، چون شیخ‌مجتبی قزوینی و میرزاجواد تهرانی در آن مؤثر بودند، دیدگاه‌های ضدفلسفی کمی تعدیل شد و بیشتر به ضرورت عدم اختلاط و التقاط میان مبانی معرفتی، چون فلسفه و عرفان با وحی تأکید می‌شد.

با وجود این که همچنان در این دوره بر محدودیت توان عقل و عدم انحصار تعقل در روش‌های فلسفی تصریح می‌شود، اما واقعیتی به نام فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی که پرورشگاه بسیاری از بزرگان و مفاخر دنیای اسلام بوده است نیز مورد انکار قرار نمی‌گیرد. حتی در این رویکرد جدید، ضرورتاً تباین و تناقضی میان دین و فلسفه و عرفان وجود ندارد.
اما در دوره سوم که اندیشمندانی، چون استاد محمدرضا حکیمی و آیت‌الله سیدجعفر سیدان آن را نمایندگی می‌کنند، برخلاف ادوار قبل مسئله تأویل بطن آیات شریفه قرآن به جای مخالفت شدید، مورد بررسی قرار می‌گیرد.

متأخرین تفکیکی می‌کوشند مکتب تفکیک را، مکتب جداسازی مطالب وحیانی از افکار بشری بدانند و الزاماً در صدد رد همه دستاورد‌های فلسفه به‌رغم متقدمین‌شان نیستند.
از نگاه معتقدان متأخر مکتب تفکیک، این مکتب ضدفلسفه نیست بلکه ضدتأویل است. حتی حکیمی معتقد است این مکتب نمی‌گوید فلسفه خوانده نشود و فیلسوف نداشته باشیم بلکه می‌گوید مفاهیم باید مرزبندی شوند.
از نظر استاد حکیمی، مطالعه فلسفه فی‌نفسه مذموم نیست بلکه خود آدابی دارد که عدم رعایت این اصول، آن را به امری مذموم تبدیل می‌کند. از جمله این آداب می‌توان به «وجود استعداد عقلی و فکری»، «صفا و سلامت روحی و نفسی»، «تقوا و فضیلت»، «ادب و تواضع» و مهم‌تر از همه «اطلاع قبلی از محکمات اسلامی» اشاره کرد.

حتی حکیمی در کتاب معروف خود به نام «مکتب تفکیک» اعتراف می‌کند که «جدایی این سه راه (فلسفه و عرفان و وحی) بدین معنا نیست که فلاسفه و عرفای مسلمان نسبت به اسلام و قرآن کریم کم‌توجه بوده‌اند؛ هرگز بلکه آن‌ها در نوع خود در مقام اعتقاد و ارادت بسیار پیش رفته‌اند.»
حکیمی در جای دیگر می‌نویسد: «اصحاب مکتب تفکیک به هیچ وجه منکر واقعیتی به نام فلسفه اسلامی یا عرفان اسلامی نیستند و به وجود این دو معترف و معتقدند فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی در دامن تمدن اسلامی پرورش یافته است و فیلسوفان و عرفای بزرگی پس از اسلام ظهور کردند که آثار و میراثی عظیم پدید آوردند. هر مورخی که منکر فلسفه اسلامی شد، اگر از سر غرض‌ورزی نباشد باید گفت: از حقیقت بی‌اطلاع بوده است.».

اما علت آنچه حکیمی به عنوان جداسازی مکاتب بر آن پای می‌فشرد آن است که به نظر او در برخی موضوعات دینی، نتیجه‌ای که از هر یک از این سه روش برمی‌آید متفاوت است. خاصه در گستردگی کنونی علوم دینی و تأویل به رأی هر فرد در این زمینه‌ها، پیشبرد هر یک از این روش‌ها انسان را به یک شیوه شناخت و جهان‌بینی متفاوت رهنمون می‌سازد که فارغ از تعصب، نتایجی متفاوت به همراه دارد: «با توجه به گسترش تحویل در متون دینی آن‌هم به این اندازه بیرون از هنجار اکنون تفکیک یک ضرورت علمی است. به عبارتی در برابر چنین گستردگی در امر تأویل، وظیفه امروز تفکیک و جداسازی مشروب‌ها و مکتب‌ها از یکدیگر است در صورت اصلی هر موضوع بازنموده گردد.»

او برای تبیین موضوع به یکی از اصلی‌ترین مواضع اختلاف رأی میان تفکیکیون و صدرائیان پیرامون معاد اشاره می‌کند و چنین می‌نویسد: «مسئله معاد در قرآن و معاد در فلسفه یا عرفان و یا عرفان فلسفی از یکدیگر مجزا شوند تا واقعیت معاد جسمانی تام عنصری در قرآن با معاد مورد اشاره فلسفه مشایی یا فلسفه عرفانی مانند حکمت متعالیه با یکدیگر خلط نشوند چراکه معادی که در آن حتی اشاره کرده سر انگشتان انسان را در روز قیامت به همین صورت دنیایی بازآفرینی خواهد کرد، معاد قرآنی است و معاد حقیقی یعنی همین.»

وحی منبع معرفتی اصیل در نگاه تفکیکیون
قائلان به مکتب تفکیک ضمن جداسازی سه مکتب عرفان و فلسفه و وحی، خود طریق وحی را پیش می‌گیرند و حکم به کفایت وحی و سنت برای ترسیم مدل شناختی بشر می‌دهند.
برخی تفکیکی‌ها حتی در برخی گزاره‌ها که در علم برهان جزو مشهورات و مسلمات تلقی می‌شود، به دنبال شواهد و مؤیدات قرآنی برای پذیرش آنند.

در مکتب تفکیک سلوکی اصالت دارد که تنها از قرآن نشئت گرفته و شهود و تفلسف در این میان جایی ندارند. آنان با ذکر روایاتی از اهل بیت که تأکید بر وحی و روایت دارند به گونه‌ای در اصالت سایر منابع معرفتی تشکیک می‌کنند. به عنوان نمونه به این روایت از امام موسی کاظم (ع) استناد می‌کنند: «ای هشام، بنده هیچ فریضه‌ای از فرایض خدایی را ادا نخواهد کرد مگر آن‌که از خدا فراگرفته باشد» و چنین نتیجه می‌گیرند که: «این فراگیری از خدا پس از نزول قرآن و صدور حدیث ثقلین، همان فراگیری از قرآن و معصوم است نه جز آن. فراگیری خالص و بدون تغییر و تأویل و راه صیرورت قرآنی منحصر به همین راه است.»

امام خمینی (ره) که خود شخصیتی جامع فلسفه و عرفان و فقه هستند، کنار گذاشتن گزاره‌های فلسفی را به دلیل عدم اتخاذ اولیه از ظواهر روایی صحیح نمی‌دانند و معتقدند بسیاری از این گزاره‌ها هیچ مخالفتی با وحی و روایات ندارد. به عنوان مثال به موضوع ثبوت عقل مجرد و عوالم عقول اشاره می‌کنند که مورد نقد جریان ضدفلسفه است. ایشان می‌نویسند: «بالجمله، ثبوت عقل مجرد، بلکه عوالم عقلیّه، موافق احادیث اهل بیت عصمت و اشارات بعض آیات شریفه الهیه و ضرورت عقول اولواالالباب و نتیجة ریاضات اصحاب معارف است و این جوهر مجرد، عقل عالم کبیر است و در لسان بعضی از آن به «آدم اوّل» تعبیر شده؛ و این غیر آدم ابوالبشر است. بلکه روحانیت آدم (ع) ظهور آن است.»

تأکید بر ظواهر و نقد تأویل‌گرایی
هر خردمند مطالعه کرده‌ای می‌داند که دین به «ظواهر» مدارک خود (آیات و روایات) قائم است وگرنه چنانچه پای تأویل در همه جا به میان آید، هیچ چیز از دین حتی عبادات پا بر جا نمی‌ماند. حجیت ظاهر کلام امری است عقلایی و ده‌ها عالم اسلامی به آن تصریح کرده‌اند و مورد عمل عقلا بوده است در طول تاریخ؛ حتی کسانی مانند فارابی و ابن‌سینا و صدرالمتألهین شیرازی. پس چگونه کسانی که ادعای عقل‌گرایی می‌کنند در این امر مهم کاری به عقل و حکم عقل ندارند؟
گرچه اصل حجیت ظواهر الفاظ صحیح است، اما منتقدان مکتب تفکیک به تصریح قرآن قائلند به این که در قرآن غیر از محکمات که‌ام‌الکتاب هستند، متشابهاتی هم هستند که تأویل آن به اهل علم سپرده شده است و این تأویل‌پذیری برخی آیات تأکیدی است که خود قرآن آن را پذیرفته است.

ایشان با استناد به آیاتی، چون «جاء ربک»، «نفخت فیه من روحی»، «الی رب‌ها ناظره» پذیرش ظاهر معنی آیات را بدون تأویل صحیح حتی منجر به شرک می‌دانند. ضمن آن که پذیرش حجیت روایات به این معنی نیست که در سطح تفلسف و شناخت فلسفی، ابعاد و پیچیدگی‌های ادراکی برای بیان قرآن قائل نباشیم و آن را دارای ابواب متفاوت در فهم بدانیم. روایت پیامبر اعظم (ص) در خصوص قرآن که می‌فرمایند: «برای قرآن کریم ظاهر و باطنی است؛ برای باطن آن نیز باطنی است تا هفتاد بطن» مؤید همین موضوع است.

مرحوم امام خمینی (ره) نیز در نقد ظاهرگرایی افراطی دیدگاهی مشابه دارند: «قرآن شریف حامل این علوم است، اگر ما از قرآن این علوم را فراگرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت‌های قرآن را پذیرفتیم و از قصّه‌های انبیا (ع) که مشحون از مواعظ و معارف و حِکَم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیا و حکما که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم قرآن را مهجور نگذاشتیم و الاّ غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی‌الارض است، و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد.»

به هر حال این که پیروان مکتب تفکیک، فلاسفه و صدرائیان را متهم به قبول نداشتن ظاهر آیات قرآن نمایند، امری دور از شواهد و قرائن موجود است. جالب اینکه حتی شخصیتی مانند علامه طباطبایی که کاملاً در ذیل مکتب صدرایی و به عنوان شارح این مکتب شناخته شده است، در تفسیر خود اصل حجیت ظواهر کلام را نه تنها مورد نقد قرار نداده بلکه آن را پذیرفته است. چه آن‌که در تفسیر شریف المیزان چنین نوشته‌اند: «قرآن کریم که مأخذ اساسی تفکر مذهبی است به «ظواهر الفاظ خود» در برابر شنوندگان، حجت و اعتبار داده است و همان ظواهر آیات بیان پیغمبر اکرم (ص) را تالی بیان قرآن قرار می‌دهد و مانند آن حجت می‌سازد و همچنین با تواتر قطعی از آن حضرت رسیده است که بیان اهل بیت وی، مانند بیان خودش می‌باشد و به موجب این حدیث و سایر احادیث نبوی، بیان اهل بیت، تالی بیان پیامبر اکرم (ص) می‌باشد.»

البته باید اعتراف کرد رویکرد تأویل‌گرایی تیغی دولبه است؛ چنانچه فردی مانند عبدالکریم سروش را که روزگاری تأثیرپذیرفته از حکمت ملاصدرای شیرازی بوده، بر اثر برخورد‌های فکری با سایر اندیشه‌های نسبی‌گرایانی همچون نظریه هرمنوتیک گادامر تبدیل به شمشیری علیه اسلام می‌گردد که اصالت وحیانیتِ وحی را نیز به بوته نقد کشانده و از آن به عنوان «تجربه‌ای بشری» یاد کند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر