سرویس سیاسی جوان آنلاین: تحریریه روزنامه ایران بازدیدی از خانه موزه آیت الله هاشمی رفسنجانی داشتهاند. در این بازدید فائزه هاشمی، دختر مرحوم رفسنجانی، نیز آنها را همراهی کرده و طی گفتوگویی گزارشهای مختلفی از بخشهایی از خانه ارائه داده است. او در این بازدید از از روزهایی که پشت در اتاق پذیرایی فالگوش میایستادند تا از موضوعات سیاسی باخبر شوند؛ زمانی که سید حسن خمینی کودکی بیش نبود و با مهدی و یاسر از ساندویچی سر کوچه ساندویچ میخریدند و به کسانی که به دیدار امام میآمدند، گرانتر میفروختند گفته است. در ادامه بخشهايی از اين گفتوگو آمده است.
در ملاقاتهاى پدر فالگوش مى ايستاديم
فائزه هاشمی در خصوص اتاق پذیرایی و فالگوش ایستادن اهل خانه به ویژه همسر مرحوم رفسنجانی برای شنود جلسات آیت الله هاشمی با مهمانان گفته است: «دو جا بود که بابا ملاقاتهایش را در آنجا انجام میداد؛ یکی اینجا و یکی حیاط؛ چون بابا به فضای باز علاقه داشت. بهار، پاییز و تابستان کنار استخر ملاقات داشتند. در این اتاق هم مسئولان و هم افرادی از فامیل میآمدند و ملاقات داشتند. جای بابا همیشه ثابت بود و ملاقات کنندگان روی صندلی کناری مینشستند؛ مثل ملک عبدالله، آقای روحانی، حسن آقا (خمینی) و آقای خاتمی. معمولاً وقتی کسی میآمد اینجا، ما فالگوش میایستادیم ببینیم چه حرفهایی زده میشود. غیر از فالگوش ایستادن، دفتر خاطرات ایشان هم مورد علاقه همه بود. دفتر خاطرات کنار کشوی پاتختی بود و همه اعضای خانواده و فامیل، اول از همه سراغ دفتر خاطرات میرفتند تا ببینند چه نوشته است. گاهی هم در همین اتاق پذیرایی مینشستیم.
وی با اشاره به اینکه مامان بیشتر از سایرین فالگوش میایستاد، بیان داشته است: «مامان دورههایی خیلی سرفه میکرد بیماری پیدا کرده بود. یک بار بابا که آمد از اتاق بیرون گفت: «فالگوش ایستادی حداقل سرفه نکن؛ آبروریزی است ببینند کسی پشت در گوش میدهد.» گاهی هم ملاقات کننده یک دفعه خداحافظی میکرد و تا میآمدیم بجنبیم، داستان درست میشد.»
امام خواستند که بابا به خودشان نزدیک باشد
او همچنین در خصوص چرایی نقل مکان به جماران پس از ترور مرحوم هاشمی گفته است: «بعد از ترور گفتند آنجا امنیت ندارد، حتی بابا از بیمارستان به آن خانه برنگشت و در خیابان دولت خانهای اجاره کرده بودند و آنجا رفتند. بعد امام اصرار داشتند به خاطر امنیت بابا، بابا بهشان نزدیک باشد لذا اینجا را پیشنهاد دادند. جزو خانههای مصادره شده هم نبود و خریدند. ظاهراً اینجا عدهای زندگی میکردند و به خاطر گشت و محافظتها خیلی دچار عذاب شدند. اگر اشتباه نکنم، مامان با خانم صاحبخانه هم صحبت کرد. برایش مهم بود خانه را به زور نگرفته باشند و مالک با رضایت، خانه را میفروشد. اگر مؤمن باشیم، این مسائل مهم است، میخواستند نماز بخوانند. اگر با فشار گرفته باشند، نمیشود اما خانم صاحبخانه یعنی همسر مالک از ماندن در اینجا به خاطر مشکلاتی که در رفت و آمدها ایجاد شده بود، ناراحت بودند. بعد از نقل مکان به اینجا بابا اجاره داد.»
ژن ما خونسرد است اما ژن مرعشیها دلشوره دارد!
فائزه هاشمی درباره ترس و دلهره آنها پس از ترور آیت الله هاشمی رفسنجانی و نقل مکان از دزاشیب به جماران گفته است: «اضطراب و نگرانی همان موقع هم وجود نداشت. ترور زمانی اتفاق افتاد که هنوز محافظان حرفهای نشده و کم بودند. کار حفاظت را جدی نمیگرفتند. بابا سه تا محافظ داشت که آموزش دیده نبودند. از بچههای کمیتههای محلی بودند و کسانی که در دزاشیب میآمدند میرفتند را نه میگشتند و نه سؤال و جوابی بود. بعد از ترورها حفاظت جدی شد، بچههای سپاه آمدند. آموزش دیده بودند و تعدادشان زیاد بود و برخی مسائل حفاظتی را تعریف کردند. البته من همان موقع دلهره نداشتم. بابا هم بعید میدانم دلهره داشته باشد. در ژن بابا که به بعضی از ما منتقل شده، دلهره وجود ندارد. نوقیها خونسردند؛ برعکسِ مامان. ژنِ مامان خیلی دلشورهای است. همیشه بوده؛ الان هم هست. ژن مرعشیها برعکس است. هر چه نوقیها خونسردند، مرعشیها سر هر چیز عجیب و غریب دلشوره دارند.»
سید حسن با یاسر و مهدی به ملاقات کنندگان امام، ساندویچ میفروختند
فائزه هاشمی درباره رفت و آمد سید حسن خمینی به منزل خود و رابطه سید حسن با بچههای مرحوم هاشمی میگوید: «با یاسر و مهدی بازی میکردند. فکر میکنم حسن با یاسر و مهدی مدرسه نیکان میرفتند و در یک مدرسه بودند؛ همبازی بودند. اینجا به خاطر حسینیه و دیدار با امام خیلی شلوغ میشد؛ یک کار جالبی که حسنآقا کرده بود با یاسر و مهدی از ساندویچی اینجا ساندویچ میخریدند و به آدمهایی که برای ملاقات میآمدند، میفروختند. فکر میکنم پسر آقای جمارانی و شاید پسر آقای کروبی هم بود.»