با توجه به فراخوان رهبر انقلاب اسلامی مبنی بر بررسی و تحلیل پیشنویس الگوی اسلامی- ایرانی پیش رفت؛ روزنامه جوان در سلسله یادداشتهایی به تبیین این الگو و مفاهیم و واژگان مندرج در آن پرداخته است.
همانگونه که در الگوی ابلاغ شده مشخص است؛ سه حوزه مبانی، ارزشها و راهبردها در این الگو مورد بحث قرار گرفته است که قسمت مبانی، خود در عناوینی، چون خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی، دینشناسی و... تقسیم شده است.
اگر به پیشنویس الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت در بخش مبانی جهانشناختی آن نظر بیفکنیم، چهار محور اساسی ذکر شده است که عبارتند از:
۱- جهان با عوالم غیب و شهودش، سرشت توحیدی دارد و مراتب روحانی، مادی، دنیوی و اخرویاش، پیوسته در مسیر تکامل و تعالی به سوی خداوند است.
۲- نظام علّی- معلولی بر جهان حاکم است. جهان مادی در طول عالم ماوراست و عوامل مؤثر در آن منحصر به علل مادی و طبیعی نیست.
۳- جهان محل عمل و آزمایش و بستر تکامل و تعالی یا سقوط معنوی اختیاری انسان است و بر اساس سنتهای الهی به کردارهای آدمیان واکنش نشان میدهد.
۴- خداوند جهان مادی را در خدمت انسان که امانتدار و آبادکننده آن است، قرار داده که در صورت بهرهبرداری کارآمد و عادلانه، تأمینکننده نیازهای او است.
از میان چهار بند فوق مبانی نظری و ریشه فلسفی- اسلامی تفکر مدنظر انقلاب اسلامی و الگوی نامبرده در دو حوزه نخست بررسی و به آن پرداخته شده و دو بند دیگر در یادداشتی دیگر مورد بررسی قرار میگیرد.
اعتقاد به غیب و شهود؛ مرز میان کفر و دین
شاید مهمترین وجه تمایز میان هستیشناسی توحیدی و سایر نگاهها، اعتقادی است که در این جهانبینی به ماورای مادیات و اصطلاحاً غیب وجود دارد. در بررسی واژگان قرآنی، «غیب» در مقابل «شهادت» قرار دارد و به معنی امری فراتر از عالم احساس و ماده است که با حواس فیزیکی قابل درک نیست و ادراک آن نیازمند ابزارهایی غیر حسی است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در بررسی واژه غیب در قرآن مینویسد: «غیب و شهادت دو معنای نسبی هستند؛ یعنی یک شئ واحد ممکن است نسبت به چیزی غیب و نسبت به چیز دیگری شهادت باشد. این بدان سبب است که موجودات، خالی از حدود نیستند و از حدود خود جدا و منفک نمیگردند، بنابراین هر چیزی که داخل در حدود و احاطه چیز دیگری باشد، برای او شهادت است، چون مشهود ادراک آن است و اگر خارج از حدّ او باشد برای او غیب خواهد بود؛ زیرا مشهود ادراک او نیست.»
همچنین حضرت آیتالله جوادیآملی در تفسیر آیه «یؤمنون بالغیب» که همان ابتدای سوره بقره مشخص میکند کتاب قرآن تنها برای کسانی قابل بهرهبرداری است که ایمان به غیب دارند. ضمن تشریح مفهوم غیب بر این موضوع تأکید مینماید که اگر کسی به اصول کلّی دین که غیب است، مؤمن و معتقد نباشد، کافر است؛ خواه اصلاً غیبی را قبول نداشته باشد، مثل مادیین یا غیبِ فی الجمله را قبول دارند و نه بالجمله را مثل مشرکین.
پس در نوع نگاه هستیشناسانه اولین مردی که میانه موحدان و غیرموحدان ایجاد میشود، ایمان به حقایقی ما برای عالم مادی است؛ چراکه مادیون غیب را انکار نموده و خصوصاً در مکاتبی که در عصر حاضر به عنوان مادیگرایی و ماتریالیسم میشناسد تنها تأکید و تکیه بر ابزارهای حسی بوده و و خارج کردن هر آنچه غیر محسوس است از دایره هستی و وجود پذیرفتهشده است. طبیعتاً هر آن کس که به جهانی فراتر از محسوسات اعتقاد ندارد، قاعدتاً ابزارهای شناخت غیر از حواس ادراکی موجود را نیز به منظور کشف حقایق و توضیح چیستی عالم انکار مینماید.
اما در تفکر اسلامی و قرآنی عقل و قلب دو ابزار مهم در اختیار انسان هستند که به وسیله آنها میتواند غیب را درک نماید و به حقیقت آن پی ببرد.
درست همین نقطه بود که در تفکر مدرن انشقاق شناختی نسبت به هستیشناسی پیش از مدرن و پس از آن ایجاد نمود. قبل از استیلای مدرنیته در غرب اعتقاد به غیب نیز در میان اروپاییان امری پذیرفته بود و مخالفان آن در اقلیت بودند. کما اینکه در یونان باستان غالباً پیروان مکاتب عقلی و برهانی دست بالا را داشتند و مادیگرایان اقلیت به حساب میآمدند و این مسئله در دورههای بعدی غرب تا قرون وسطا نیز ادامه داشت. اما نوع نگاه مدرن تمام آنچه فراتر از عالم محسوس و قابل ادراک با ابزارهای پوزیتیویستی بود را در دایره خرافات و افسانهها جای داد یا حداکثر آن را مقولاتی غیر قابل شناخت دانست که تلاش برای شناخت آنها بیهوده بوده و نسبتی با پیشرفت جامعه ندارد.
توجه دادن الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت به موضوع غیب به عنوان محور و نخستین کلیدواژه مفهومی ذیل هستیشناسی انقلاب اسلامی برگرفته از همین آیات قرآن است؛ در واقع در این نوع نگاه، محوریت با انسان متقی است و قرآن شرط تقوا را ایمان به غیب میشمرد که با ابزار شناخت مختص خود که عقل و قلب است - نه حس و تجربه- قابل دستیابی است.
مصادیق غیب
گرچه شیعه معتقد است مقدرات اصلی هستی به طور کلی در عالم غیب رقم میخورد، اما به طور خاص و از میان مقولات غیبی یا غیرمشهود؛ قرآن کریم چند مورد را به کرات و به عنوان مبانی اعتقادی تشیع مورد تأکید قرار داده است. بالاترین وجودی که در این میان به آن توجه داده شده است وجود خداوند متعال است که گرچه با ابزار محسوس و مستقیم قابل رؤیت نیست و فراتر از ادراک حسی بشری است؛ لکن آنچنان حضور مسلمی در چارچوب تفکر اسلامی در زندگی انسان دارد که امام حسین (ع) در دعای عرفه چنین میفرماید: «هیچ وقت تو غیب نبودهای تا نیازمند دلیلی باشی تا بر وجودت دلالت نماید.»
وحی، دومین مصداق غیب است که در چارچوب هستی شناختی اسلام قرار دارد. گرچه از ابتدا و نیز برخی متأخران اسلامی در خصوص ماهیت وحی به عنوان یک حقیقت غیبی از ناحیه خداوند متعال تشکیک نموده و آن را در سطح یک «تجربه بشری» تنزل دادهاند، اما همانطور که گفته شد در نظام بینش اسلامی انکار وحی به منزله انکار غیب و مصداق کفر است.
دیگر وجودی که به رغم حضور، دارای غیبت و شناختش نیازمند ابزار عقل و شهود است وجود بزرگوار حضرت صاحبالامر (عجالله تعالی فرجه) است. کما اینکه در روایتی از امام صادق (ع) ایمان به قیام حضرت امام عصر (عجالله) از مصادیق ایمان به غیب شناسانده شده است.
ایمان به ملائکه الهی؛ عقاب و ثواب نیز در قرآن و سنت از جمله مصادیق مهم ایمان به غیب برشمرده شدهاند.
در نهایت ایمان به قیامت و حقیقت بهشت و جهنم نیز از مصادیق مهم ایمان به غیب شناخته شده است و حتی ذیل همان آیات نخست سوره بقره در تبیین ایمان به غیب امام باقر (ع) چنین تفسیر مینمایند که «(مؤمنان کسانی هستند که) تصدیق میکنند روز حشر و نشر را و وعده و وعید را.»
همچنین در برخی روایات ایمان به رجعت نیز از مصادیق ایمان به غیب شمرده شده است.
جهان پیوسته در تکامل مستمر است
اگر بخواهیم از چهار اصل اساسی در فلسفه صدرایی نام ببریم، میتوانیم به «اصالت وجود»، «وحدت تشکیکی وجود»، «حرکت جوهری» و «اشتداد وجود» اشاره کرد. این چهار اصل، منظومه و چارچوب معرفتی ملاصدرا را تشکیل میدهد و منطق ویژهای در شیوه استدلالی حکمت متعالیه ایجاد کرده است. سه اصل نخست در این فلسفه در واقع مقدمه فصل چهارم هستند.
در حرکت جوهری ملاصدرا طبیعت عین سیلان بوده و «حرکت»، ذاتی آن است. ملاصدرا بر این اعتقاد است که سیال بودن طبیعت مستمر و اشتدادی است. در واقع عالم طبیعت یک امر واحد مستمر است که از خودِ فروتر به خودِ برتر میرسد مانند بالغ شدن کودک و به نوجوانی و کمال رسیدن. در اثر حرکت اشتدادی عناصر، گیاهان پدیدار میشوند و در اثر تکامل حیوان، انسان پدیدار میشود. انواع یا مراحل مختلف طبیعت، بلوغهای متعدد یک وجود است و همانگونه که کل طبیعت بلوغهای مختلف دارد، ملاصدرا برای انسان هم سه نوع بلوغ جسمانی، عقلی و معنوی قائل است.
اعتقاد به چنین حرکت مستمری البته پیش از ملاصدرا نیز در نظرات فیلسوفانی، چون اخوانالصفا و ابنمسکویه نیز موجود است و پیش از طرح مبحث حرکت جوهری، معتقد بودند: «آخرِ هر نوع به اولِ نوع بعد، چون امری واحد متصل است.».
اما صدرالمتألهین، ضمن اینکه عالم را واحدی مستمر برمیشمرد که از خودِ فروتر به خودِ عالیتر میرسد؛ مبدأ و مقصد حرکت را یکسان میداند. این حرکت استمراری در دو قوس نزولی و صعودی دوار تعریف میشود و به نقطه وحدت میل مینماید. این حرکت مستمر در ادبیات صدرایی، حرکت استکمالی نامیده میشود که در آن کون و فساد راه ندارد.
حاکمیت نظام علی- معلولی بر جهان
اصل علیت در واقع بر منطقی دلالت دارد که حسب آن هر معلول نیازمند به علتی است و لازمه این امر، آن است که معلول بدون وجود علت محقق نگردد و به عبارتی هیچ موجودی نیست که صفت معلولیت داشته باشد و بیعلت به وجود آمده باشد. این اصل در نگاه معتقدانش نه فقط در عالم ماده بلکه بر تمام هستی احاطه دارد و اساساً بدون علیت امکان شناخت هیچ پدیدهای نیست.
ضرورت بحث علیت آنجا مشهود میگردد که از پربسامدترین موضوعات کلام و فلسفه اسلامی در ادوار مختلف بوده است. اصل علیت با بسیاری دیگر از اصول بنیادین فکری پیوند خورده است و موضوعاتی همچون اختیار الهی، حکمت الهی، اعجاز، اختیار انسان، سنتهای الهی و حتی وحدت وجود به آن گره خورده است.
به همین دلیل هم هست که علیت از جمله اموری است که متفکران در آن اختلافنظر دارند و حتی برخی منکر این اصل شدهاند. گروهی دیگر آن را صرفاً در عالم ماده پذیرفتهاند و برخی آن را جزو بدیهیات و از اولیات ادراک میدانند که بر همه عوالم احاطه دارد.
معتقدان به اصل علیت معتقدند با انکار این اصل، همه آگاهیها و قوانین علمی و روابط از هم میپاشند و اساساً هیچ حقیقتی قابل تأیید یا انکار نخواهد بود. برخی منکران این اصل نیز میکوشند با ذکر برخی مصادیق، علیت را در اصل حاضر امری غیرضروری برای وجود جهان و رخدادهای آن بدانند. این قانون غالباً توسط فلاسفه اسلامی جزو «بدیهیات» برشمرده شده است. آیتالله جوادیآملی در خصوص اصل علیت میفرماید: «قانون علیت قابل اثبات یا قابل نفی نیست؛ چراکه هر استدلالی نیازمند مقدمات است و بین مقدمات و نتیجه، باید ربط وجود داشته باشد و نه اتفاق و بخت. مقدماتِ استدلال، علتِ تامهای نتیجه هستند لذا هر استدلالی برای اصل علیت مستلزم استفاده از خود این اصل است.»
در قرآن نیز آیات فراوانی مرتبط با علیت و اثر آن در نظام طبیعت به کار رفته است. همچنین ائمه اطهار در روایات به این اصل اشاره نمودهاند و هر چیز را قائم به خدا به عنوان علتالعلل تصور نمودهاند (کل شئ قائم به) یا (کل شئ فی سواه معلول.)
با این وجود برخی گروههای مسلمان از جمله اشاعره که تلاش دارند علتِ بلاواسطه هرشیء را ذات خداوند بدانند، با اصل علیت به عنوان یک اصل پیوسته مخالفتهایی ورزیدهاند. این مخالفت منحصر به اشاعره در اهل سنت نیست و حتی برخی متفکران شیعه از جمله برخی اصحاب مکتب تفکیک، این اصل را به دلایل یاد شده برنمیتابند. حتی برخی دیگر از اصولیون نیز با این توجیه که نمیتواند اراده آدمی را توجیه و راه به «جبر» میبرد؛ با این اصل مخالفت کردهاند.
همچنین برخی از فلاسفه غربی مفاد اصل علیت را به درستی فهم نکردهاند (مفاد آن این است که هر موجودی نیازمند به علت است) و از این روی به گمان خودشان در برهانی که بر اساس اصل علیت برای اثبات وجود خدای متعال اقامه شده مناقشه کردهاند و طبق اصل مزبور خدا هم باید آفرینندهای داشته باشد، غافل از اینکه موضوع اصل علیت موجود به طور مطلق نیست بلکه موجود معلول است و، چون خدای متعال معلول نیست نیازی هم به علت و آفریننده نخواهد داشت.
در میان دانشمندان علوم غربی نیز گروه زیادی خصوصاً در چند دهه اخیر با توسل به نظریات جدید فیزیک کوانتوم و مخصوصاً اصل «عدم قطعیت» که توسط هایزنبرگ تشریح شد، به انکار این اصل پرداختهاند.
هایزنبرگ خلاصه پژوهشهایش را در یک جمله چنین آورد: «تمام آزمایشها محکوم به قوانین مکانیک کوانتوم هستند و مکانیک کوانتوم نیز اصل علیت را نقض مینماید؛ پس قانون علیت معتبر نیست!». جالب اینجاست که فرد مذکور خود در استدلالش از مقدمه و نتایجی استفاده کرده است که پذیرش آنها مستلزم قبول علیت میان مقدمه و نتیجه هستند! ضمن اینکه بسیاری از دانشمندان غربی نیز درصدد پاسخ به این ابهام برآمده و عدم قطعیت را حاصل شناخت ناقص ما از همه ابعاد و متغیرهای طبیعت میدانند و جالبتر آن که حتی هایزنبرگ که خود به عنوان پدرِ معنوی منکرانِ علیت مورد استناد ایشان است؛ در یک سخنرانی پیرامون اصل قطعیت در سال ۱۹۳۰ چنین میگوید: «اگر در یک زمان تمامی اطلاعات مربوط به یک سیستم را بدانیم؛ ممکن است بتوانیم بدون ابهام رفتار فیزیکی را برای آینده پیشبینی کنیم». علاوه بر همه اینها باید تأکید کرد در این میان سفسطهای رخ داده است و آنچه از اصل عدم قطعیت (ولو درحالی که آن را فاقد اشکال بدانیم) به معنی عدم قطعیت در امکان پیشبینی رویدادهاست و نه عدم قطعیت در وجودِ علت. به عبارتی علت را نمیشناسیم نه اینکه علتی وجود ندارد.
تأکید بر اصل علیت به عنوان یکی از محورهای «هستیشناسی» در هندسه معرفتی ایرانی- اسلامی در واقع میکوشد تا ضمن بیان اهمیت و ضرورت این اصل در تعیین و حجیت معرفتشناسی، آن را صائب در همه ابعاد هستی اعم از جهان مادی و غیرمادی بداند. این مسئله خود سبب میشود جهتگیری مشخصی در نگرش به نظام هستی داشته باشیم و نه تنها در تفکر بلکه حتی در پژوهشهای تجربی نیز سوگیری منطقی ناشی از اصل علیت، فلش راهنما برای پیشبرد علوم نوین میتواند قرار گیرد. بدین سان که پژوهشگر معتقد به این اصل خواهد پذیرفت در مواجهه با پدیدهها، وجود حتمی و ضروری علت را میتوان جویا شد. این اصل نه تنها در علم بلکه در همه ابعاد زندگی حتی «هنر» نیز تجلی یافته و هنرِ «علتجو» را از هنرِ تصادفی که برخی روایتهای پسامدرن به سمت آن رفتهاند، متمایز میسازد.
خلاصه سخن
چنانکه در مطلب فوق مشاهده میشود، اصل علیت مبنایی برای شناخت جهان در فلسفه صدرایی و به طور کلی قرائت فلسفی و کلامی از اسلام بوده و ظاهراً این نگرش مبنا در همه حوزههای زیرساختی بینش الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی لحاظ شده است. به عبارتی با تعمق بر تأکیدات این الگوی پیشنویسی میتوان حدس زد. نوع جهانبینی و قرائت انسان از جهان در الگوی یادشده، جهانبینی معرفتی صدرایی است و برخی قرائتهای ناهمگون آنتالوژیک (هستیشناسانه) را نفی میکند.
ضمن اینکه مشخص شدن رویکرد فکری رسمی انقلاب اسلامی میتواند حوزه فلسفی- کلامی فکری و آشفتگی و بینظریه بودن در مسائل مبنایی را کاهش دهد، اما همین جا باید این سؤال را نیز مطرح ساخت که آیا آنچه به قول مسئول مرکز الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت مبنی بر صدها هزار نفر ساعت کار فکری که توسط اندیشمندان اسلامی روی این الگو انجام شده است؛ حاصل آزاداندیشی و مشارکت همه گروههای فکری و رویکردهای مبنایی معتقد به حوزه معرفتی انقلاب است یا صرفاً گفتمان و همافزایی حامیان گفتمان صدرایی منتج به توافق بر این هندسه فکری شده است؟ انتشار مستندات بحثهای صورت گرفته در این زمینه میتواند یاریگر باشد، چراکه در صورت مطرح نشدن چنین مسائلی در سطح همه تفکرات و نحلههای فکری قطعاً پس از تثبیت این الگو؛ نقدهای فراوانی از سوی چنین جریانهایی به الگوی یاد شده صورت خواهد گرفت که به بلاتکلیفی آن و رها شدن به دلیل عدم توافق یا حداقل مشارکت خواهد انجامید. به عبارتی جنگ اول به از صلح آخر است.