این روزها کم و بیش از جنگ علیزاده با رسانههای فارسی زبان عربستان سعودی مطلع هستیم. او تحلیلگری است که در فضای مجازی به جنگ رسانهای معاند رفته است البته در این سوی مرزها منتقدان محتاطی دارد که همه حرفها و پستهای او را نه تنها با دیده احتیاط نگاه میکنند، بلکه حتی اگر حرفش هم کاملاً درست باشد با ساز مخالف آن را مینوازند، اما او اکنون از معدود سربازانی است که مقابل رسانههای عربستان سعودی از ایران اینترنشنال گرفته تا من و تو سینه سپر کرده است و تلاش میکند ایرانیان را در داخل و خارج از مرزها به تماشای پشت پرده این شبکههای معاند بنشاند؛ شاید با دنبال کردن اینستاگرام او است که برخی از ما رسانههای بیگانه را در خانه راه ندادهایم و تازه میتوانیم بفهمیم مردم عادی در جنگ رسانهای عربستان چگونه ذبح شدهاند. علیزاده با سؤالات فنی و تخصصی خود دوستان مغرضی همچون برخی چهرههای سینمایی را که از پشت به ملت خنجره میزنند به زمین زد و یکه و تنها توانست به مردم بگوید میان آنهایی که شما را دوست دارند و آنهایی که نقش دوست را بازی میکنند فرق است.
رسانه گاه یک شبکه رنگ و لعاب دار تلویزیونی، گاه یک روزنامه پرزرق و برق، گاه یک پست در فضای مجازی و گاه یک متن ساده در شبکه اجتماعی و... است. هرکدام از این رسانهها مخاطبان خود را به شکلی تحت تأثیر قرار میدهند در نتیجه اگر مجهز به سلاح بینش و تحلیل نباشیم به سادگی مغلوب میشویم. یکی از شیوههای مهم تاریخی برای خنثیسازی حملات شایعهسازان و دروغپردازان و به طور کلی سوفسطاییان همان روش قدیمی سقراط است با طرح سؤال بدون اینکه عصبانی شوید میتوانید دست این افراد را برای مخاطبان رو کنید. این افراد میتوانند مانند آن آقا و خانم بازیگر پرمدعا زیادهخواهانی باشند که با نقش بازی کردن منافع شخصی خود را دنبال میکنند یا ناآگاهانی که ناخواسته به سیاهی لشکر دشمن پیوستهاند یا لشکر واقعی دشمن در فضای مجازی اعم از سازمان منافقین، سلطنتطلبها، بهائیان و فرقههای ضاله باشند که با هر شیوهای به دنبال مسموم کردن افکار و اذهان عمومی علیه نظام جمهوری اسلامی هستند. چند وقت پیش در سفری با مرد جاافتاده و موجهی همراه شدیم که خود را کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات معرفی کرد و اینکه اکنون آموزش نیروهای جدید وزارت را به عهده دارد. بعد از آنکه توجه دیگران را جلب کرد شروع به بدگویی از نظام، انقلاب و دستهای پشت پرده کرد که مردم عادی از آن اطلاعی ندارند حتی به تطهیر ساواک پرداخت که چقدر پاک بوده و به عنوان نیروهای دولتی آن زمان در حقشان اجحاف شده است. چند مسافر هم با هیجان حرفهای او را گوش و سرتکان میدادند. بعد یکی از مسافران گفت: چرا خودت را کارمند وزارت اطلاعات معرفی میکنی؟ مرد که تازه سخنرانیهای ضدانقلابانهاش به اوج رسیده بود جا خورد و گفت، چون کارمند وزارت اطلاعات هستم. مسافر گفت: من مدتی در ارتش سرباز بودم. اصل اول برای نظامیان در هر جای دنیا حفاظت از اطلاعات و مهمترین رکن آن است که هیچ وقت به کسی نگوییم کجا هستیم و چه پستی داریم. این موضوع درباره مأموران وزارت اطلاعات بیشتر صدق میکند. تو اگر واقعاً مأمور وزارت اطلاعات بودی هیچ وقت به این راحتی آن هم در آغاز یک گفتوگو اعلام نمیکردی. چون این شیوهای است برای باوراندن تفکرات مسموم به مردمی که اطلاعات کافی ندارند و یک غریبه را منبع موثق میپندارند. شاید من هم حرفهایت را همان ابتدا باور میکردم اگر آنچنان محکم به تطهیر سازمان مخوف ساواک نمیپرداختی. بعد از آن بود که مرد خودش را جمع و جور کرد. بیاییم بیاموزیم اسمها و عنوانها را ملاک تصدیق حرفها قرار ندهیم. اینکه بگویند فلانی کارشناس اقتصادی است، سرهنگ است یا مأمور وزارت اطلاعات و... معمولاً یک ترفند برای فریب است. باید مقابل هرچیزی که به نظر غیرعادی آمد سؤال طرح کرد و به راحتی مقهور اطلاعاتی که میدهند نشد.