اعتیاد دروازه ورودی به دنیای تبهکاری است. افراد معتاد نه تنها همیشه در معرض خطر و آسیبهای روحی و جسمی قرار دارند بلکه اعضای خانواده آنها هم از این آسیبها بیبهره نیستند. تازهترین پرونده جنایی که روی میز بازپرس ویژه قتل تهران گشوده شده مربوط به قتل زن میانسالی که در یکی از خیابانهای شمالی تهران در درگیری با شوهر معتادش مقابل چشمان دختر نوجوانش به قتل رسیده است.
به گزارش خبرنگار ما، ساعت ۱۶ روز یکشنبه ۲۷آبانماه قاضی سید سجاد منافی آذر، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران کلانتری ۱۰۵سنایی از قتل زن میانسالی در خانهاش در خیابان سربداران حوالی خیابان مطهری با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شدند.
تیم جنایی در محل حادثه که زیر زمین بزرگی در ساختمان چهارطبقه هشتواحدی بود با جسد زن ۵۵سالهای روبهرو شدند که با اصابت بیش از ۲۰ ضربه چاقو به قتل رسیده بود. بررسیها نشان داد مقتول شب قبل به دست شوهر قبلیاش در مقابل چشمان دخترش به قتل رسیده و قاتل پس از حادثه در را روی دخترش از بیرون قفل کرده و از محل گریخته است تا اینکه ۱۵ساعت پس از حادثه دختر جوان موضوع را به اداره پلیس خبر میدهد.
یکی از مأموران کلانتری گفت: ساعتی قبل دختری تلفنی با پلیس تماس گرفت و گفت که پدرش مرتکب قتل مادرش شده و در را روی آنها قفل کرده و از محل گریخته است. با اعلام این خبر به سرعت به محل حادثه رفتیم که متوجه شدیم در زیر زمین قفل و دختر نوجوان هم داخل خانه حبس شده است. وقتی در را باز کردیم با این صحنه هولناک روبهرو شدیم.
صبح دیروز دختر نوجوان که ۱۵ساعت با جسد مادرش زندگی کردهبود برای تحقیق به دادسرای امور جنایی منتقل شد. روی صندلی نشسته است. لحظاتی به خواب میرود و لحظاتی بعد چشمانش را باز میکند. چه در خواب و چه در بیداری آرام و قرار ندارد. دست و پایش را به شدت تکان میدهد. رنگ و رویش زرد است و چشمان از حدقه بیرون زده است. از این صندلی به آن صندلی میرود و حال خوبی ندارد. وقتی به سؤالات جواب میدهد گاهی بلند بلند گریه میکند و گاهی هم با صدای بلند میخندد و لحظاتی هم سکوت میکند و حرفی نمیزند. درست نمیدانم به چه فکر میکند و در دلش چه میگذرد، اما آنچه روشن است هنوز توهم شیشه او را رها نکرده است. با دیدنش دل هر انسانی را به درد میآورد، چون مانند دختران دیگر آرزویی ندارد و شاید هم الان دیگر معنی آرزو را نمیداند. آرام روی صندلی کناریش مینشینم و با پرسیدن نامش ماجرای زندگیاش را جویا میشوم.
گفتوگو با متهم
خودت را معرفی کن و بگو چندسال داری؟
مهتاب هستم، اما الان دقیق نمیدانم ۱۸ سال دارم یا ۱۹ سال.
معتادی؟
بله، شیشه مصرف میکنم. درست یادم نیست، اما فکر کنم پنج یا ششسال قبل دوستی داشتم که به خانه ما میآمد و من هم به خانه آنها میرفتم. او مرا تشویق کرد شیشه مصرف کنم و معتاد شدم.
خانوادهات خبر داشتند؟
پدر و مادرم از هم جدا زندگی میکردند. پدر در زیر زمین ساختمانمان زندگی میکرد و مادرم در طبقه دوم زندگی میکرد، اما بهر حال پدر و مادرم متوجه شدند و پدرم دو بار هم مرا به کمپ برد و ترک کردم، اما دوباره آلوده شدم.
چقدر درس خواندی؟
سوم راهنمایی معتاد شدم و به همین دلیل ترک تحصیل کردم.
پول شیشه را چگونه تهیه میکردی؟
وضع مالی پدرم خوب بود. آن ساختمانی که در آن زندگی میکردیم مال پدرم بود که چند واحدش را اجاره داده بود.
پدر و مادرت چرا با هم اختلاف داشتند؟
پدرم معتاد بود. او اول تریاک مصرف میکرد، اما بعد شیشهای شد که با هم اختلاف پیدا کردند.
درباره درگیری آن شب توضیح بده؟
آن شب خانه پدرم بودم که مادرم به زیر زمین آمد و خواست مرا پیش روانپزشک ببرد که همراه او نرفتم و بعد با پدرم درگیر شد. پدرم چاقوی بزرگی برداشت و مادرم را کشت و بعد هم در را قفل کرد و رفت.
چرا مانع درگیری آنها نشدی؟
میخندد. درگیری آنها به من ربطی نداشت اگر دخالت میکردم من هم شریک جرم بودم.
ارتباطت با مادرت چطور بود؟
خوب نبود. اصلاً پدر و مادرم را دوست نداشتم.
چرا همان شب به پلیس خبر ندادی؟
نمیخواستم دخالت کنم.
چرا ۱۵ساعت بعد با پلیس تماس گرفتی؟
چون خسته شده بودم و داخل خانه زندانی شده بودم.