سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- لیلا جعفری: گسستگی و بازسازی روابط در دنیای کنونی اهمیتش زیادتر از گذشته شده است. گسستگی در برخی روابطی که میشناسیم، رخ داده یا در حال رخ دادن است. زنها و مردهای بسیاری از پدیده جدایی رنج میبرند یا بسیاری از روابط خانوادگی، کاری، اجتماعی، همسایگی و... از هم پاشیده شده یا در حال از هم پاشیدن است. این جدایی که شاید سیاه و نازیبا به نظر برسد در بسیاری از موارد دوباره ترمیم شده و پیوند میخورد. از این رو نه تنها گسستگی روابط مهم است که بازسازی آنها هم از موضوعات مهم زندگی شده است.
دادگاه خانواده یا دادگاههای کیفری و... از مکانهایی هستند که شاهد برهم خوردن بسیاری از روابط بودهاند. دادگاهها و مراکز قضایی بیشتر از هر انسانی ناظر گسسته شدن روابطی هستند که یک روز به گرمترین و بهترین روابط زبانزد بودهاند. پاره شدن بسیاری از روابط مادر و فرزندی، خواهر و برادری، دوستی، همسری و... زیر این سقفها نمایان شده است. چشمهای بسیاری زیر این سقفها به گریه افتاده و گلوهای بسیاری به بغض نشسته است. تا به حال گذرتان به اینجور جاها افتاده است؟ شاید به این مکانها پا نگذاشته باشید، ولی ممکن است دستکم یک بار از کنار در ورودی آنها رد شده باشید. به افرادی که با نگاههای پریشان و نگران و گاهی اشکآلود به آنجا رفت و آمد دارند، توجه کردهاید؟ به پریشانی که در بیشتر اوقات وجودشان را دربر گرفته است، دقت کردهاید؟ تا به حال با آنها همکلام شدهاید و درد دلشان را گوش دادهاید؟ با خودتان فکر کردهاید که این پریشانی از کجا به زندگیشان آمده است؟
دائم خودمان را دادگاهی نکنیم
شاید همین روزهای اخیر خود شما برای حل مشکلتان به یکی از دادگاهها رفته باشید، و اکنون درک کنید که در آنجا پریشانی و ناامنی عجیبی به دلتان راه پیدا کرده که شدیداً ناآرامکننده است. حتی ممکن است دادگاههایی که بارها درونش رفتهایم تنها در ذهن خودمان وجود داشته باشد و پرونده روابط که قابل اصلاح نبودهاند را در آنها حل و فصل کرده باشیم و در این صورت هم پریشانی به زندگیمان آمده باشد. شاید دلتان میخواست از شر این احساسهای ناخوشایند که مانند بختک روحتان را آزار میداد، رها شوید ولی حتی نمیدانستید چطور به سراغتان آمده است. شاید کمی که از مراجعه شما به آنجا گذشته باشد آرامتر شده و کمکم به روح و روان خود مسلطتر شده باشید، ولی پریشانی از پیامدهای رابطه از هم گسستهای که برایتان پیش آمده است، آزارتان دهد.
در این لحظه هر کسی هم که جای شما بود دلش میخواست روانش را بازسازی کند یا با خودش میگفت: کاش این رابطه آزاردهندهای که در زندگیام شکل گرفته است، دوباره درست میشد. چطور کارم به اینجا رسید؟! کاش هرگز آن دزدی که به خاطرش من را با پسرخالهام دشمن کرد یا آن طلاق که زندگیام را سیاه کرد یا آن دعوای همسایگی که باعث شد از همسایهام برنجم و امنیت از زندگیام برود و... هرگز پیش نمیآمد. دلم میخواست همه چیز مثل روز نخست، خوش و خرم بود. کاش هیچ رابطهای خراب نمیشد و هیچ دشمنی و کدورتی پیش نمیآمد و....
ممکن است نه یک بار که بارها با این حرفها و فکرها خودمان را آزار بدهیم تا جایی که کارمان به پزشک و درمان برسد. تازه ببینیم درگیر ماجرای تازهای شدهایم که در دل گسستگی روابط برای ما ایجاد شده است. این ماجرای درمان شاید خیلی بیشتر از مراحل اداری دادگاهی که به آن مراجعه کرده بودیم، زمان، پول و انرژی و... ما را بگیرد. در اینجا باز ممکن است به خودمان بگوییم کجای کار ایراد داشت؟ چطور درگیر این ماجرا شدم؟ من که برای حل کردن مشکلاتم فلان کار دادگاهی را انجام دادم و دیگر خبری از آن مشکل یا رابطه بد نیست، چطور است که هنوز هم آرام نشدهام و دلم میخواهد از ته دل فریاد بزنم؟ چرا نمیتوانم خوشحال باشم؟! چرا مشکلات تمامی ندارد؟ چرا خدا صدایم را نمیشنود که این همه صدایش میزنم؟ چرا رابطهام اینجور شد و آن جور شد و... و باز هم زندگیام درست نمیشود؟ و خلاصه پشت سر هم چراها را از هم بپرسیم و باز به این فکر کنیم که زندگی چقدر بیرحم است.
واقعیت هم همین است که برای این آدم زندگی بیرحم است، چون این فرد روی خوش آن را نمیبیند. دستکم فعلاً ندیده یا نمیبیند. معنیاش این نیست که زندگی روی خوشش را از او پنهان کرده است و روی ناخوشش را به او نشان میدهد، بلکه بیشتر میشود گفت: این فرد با پیچیدگیهای روحی و معنوی و عاطفی که با دست و فکر خودش به زندگیاش آورده است، خود را وارد روی ناخوش زندگی کرده است. درست مانند کسی که میخواهد به جایی برود و برای رفتن آنجا میخواهد یک مسیر را انتخاب کند. بستگی دارد که او از کدام راه برود، بهترین راه خستگی و رنج زیادی برایش ندارد، وقتش را نمیگیرد و پول کمتری هم برای کرایه راه میپردازد.
از دوراهیهای زندگی فرصت بسازیم
سالها پیش وقتی درگیر مشکلات بسیاری بودم، دقیقاً در مسیری قرار داشتم که مرتب من را به روی ناخوش زندگی میرساند. این ناخوشی درمان ساده ولی پرزحمتی داشت که من تا سالها از آن غافل بودم. آن روزها سخت و پرفشار بود. در کتابی چیزی خوانده بودم که مضمون کلیاش این بود: وقتی مشکلی پیش میآید مشکلات دیگر هم به خاطر امواج منفی که به خاطر آن، از خود پراکنده کردهایم رخ میدهد. مثلاً وقتی به خاطر مشکلی که در محل کار پیش آمده عصبانی هستیم، زمانی که به خانه میآییم و با به همریختگی خانه به دست فرزندمان روبهرو میشویم سر او داد میکشیم. ممکن است در میان بههمریختگی خانه پایمان گیر کند به گلدانی که خیلی برای ما عزیز است و آن شیء که سالها مراقبش بودیم، در یک آن بشکند. یعنی با بروز یک اختلاف کاری، نیروهای منفی اطراف ما را میگیرد و ما ناآگاهانه با همراهی آنها موارد ناخوشایند بیشتری به زندگی خود میآوریم. آن روزهای زندگی من هم که با ناخوشیهای مختلف خانوادگی، مالی، کاری و... همراه بود میشود گفت: از همین فرمول ساده پیروی میکرد. شاید اگر آن مشکلات خودش را در زندگی من نشان نمیداد هرگز نمیتوانستم این نوشته را بنویسم که شما تا همین سطر از آن در حال خواندنش هستید. بنابراین ما در جایگاهی نیستیم که بتوانیم به طور دقیقی تشخیص بدهیم چرا مشکلات پیش میآیند و چه کار کنیم که پیش نیایند، چون از تمام عوامل علمی و معنوی که بگذریم، برخی اتفاقات در زندگی ما لازم است. شاید با این اتفاقات روحمان جایگاه خودش را پیدا میکند و معلوم میشود که بالاخره ما واقعاً که هستیم و باید چه کاری انجام بدهیم. یک فیلمنامهنویس ایرانی در یک مصاحبه چیزی گفت که در اینجا یادم آمد. این جمله او بارها در زندگی برایم راهگشا بوده است. او در یک مصاحبه تلویزیونی به مجری برنامه که درباره شخصیتپردازی از او میپرسید گفت: اگر میخواهیم شخصیتی را به بیننده نشان بدهیم باید او را در دوراهی بگذاریم. وقتی شخصیت فیلم سر دوراهی قرار میگیرد، میتوانیم او را بشناسیم. تصمیمی که او میگیرد و راهی که انتخاب میکند، باعث میشود تا به بیننده معرفی شود که بهراستی کیست. مضمون آن مصاحبه، میشود گفت: برای زندگی عادی و طبیعی ما هم کاربرد دارد. شاید پروردگار با دوراهیهایی که در زندگی ما قرار داده است ما را میآزماید تا شخصیت واقعی خودمان را نشان بدهیم.
از خودمان بپرسیم با زندگی چندچندیم
اگر قرار باشد همه چیز همیشه خوب و عالی باشد، دیگر تصمیمها معنی واقعی خودشان را از دست میدهند. اینکه در یک رابطه چگونه عمل میکنیم و وظایف خودمان را انجام میدهیم یا نه و اینکه عملکرد ما درباره بودن یا نبودن آن چگونه است، شاید چیزهایی باشد که سر راه ما قرار میگیرد تا دست کم ببینیم با خودمان و زندگیای که در اختیار ما قرار داده شده است، چندچندیم؟ خودمان و زندگیمان را محک بزنیم تا خودمان را پیدا کنیم. این یکی از بزرگترین موهبتهایی است که خداوند و این هستی میتواند به ما بدهد. همانطور که امام نخست شیعیان میفرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هرکسی که خودش را بشناسد، تحقیقاً خدای خودش را میشناسد.» بنابراین بهتر است به جای رنجش از اوضاع پیش آمده کمی هم خوشحال باشیم و از این دید نگاه کنیم که خیلی هم اتفاق بدی پیش نیامده است و با این دید، بگذاریم مشکلات بیایند و رسالتی را که به عهده دارند انجام دهند. هرچند اگر مشکلات هم نبود راه دیگری برای اینکه این شناخت برایمان پیش میآمد وجود نداشت و از این آزمون گریزی نیست. حالا که کمی سختی مشکلات را با لطافت بیشتری نگاه میکنیم و به آنها نگاه نفرتآلود نداریم، شاید ببینیم وقتش رسیده است که برخی از روابط را احیا کنیم. شاید برخی از آنها نیاز به بازسازی و شکلگیری دوباره داشته باشند. شاید مشکلات رسالتشان را انجام دادهاند و حالا وقتش رسیده است که روابط از هم گسیخته دوباره از سر گرفته شود. مادر که تا دیروز تصمیمی به تقسیم مساوی و عادلانه اموال بین فرزندانش نداشت و باعث به هم خوردن روابطش با آنان و دلخوریشان شده بود، هماکنون متوجه بیعدالتی خود شده و آنها را به یک چشم میبیند. پس خود به خود رابطه مادر و فرزندانش احیا شده و عشق قبلی به رابطه آنان برمیگردد. انگار مشکلی که در روابط آن خانواده پیش آمده بود، کارش را انجام داده و رخت بربسته است. مردی که تا دیروز به دلیل برخی بدرفتاریهای همسرش تصمیم به جدایی داشت، امروز با تغییر رفتار او دوباره به زندگی دلگرم و از طلاق منصرف شده است. همکاری که از روی حسادت پاپوشی برای همکار اتاق کناری درست کرده بود، به دلیل برخی تغییرات از حسادت خود آگاه شده و دست از رقابت برداشته است و...
اینکه چگونه میتوانیم از مشکلاتی که برای ما پیش آمده و مشکلاتی که در بههمریختگی روابط برای ما پیش میآید چشمپوشی کنیم مدنظر این نوشته نیست، ولی اینکه با گذشتن از آنها به بازسازی آنها بپردازیم شیرینترین کلامی است که در این نوشته میگنجد.
روابط مخدوش خود را بازسازی کنیم
هیچ کس جدایی را دوست ندارد حتی در روایتهای دینی گفته میشود که با هر طلاق، عرش خدا میلرزد. مشکلات مختلفی که در دنیای امروز وجود دارد جداییها را بیشتر هم کرده است. مشکلات اقتصادی و شغلی، پیچیدگیهای روابط اجتماعی، عدم تناسب رشد وسایل ارتباط جمعی با فرهنگ عمومی مردم، برخی وابستگیهای فرهنگی، قومی و... برخی از این مشکلات است. شاید حواسمان نباشد اکنون که در حال خواندن این نوشته هستیم تا چه اندازه در خطر ابتلا به یکی از این مشکلات هستیم. هدف از بیان این جمله ایجاد ترس و نگرانی نیست، بلکه ایجاد آگاهی است. آگاهی از اینکه مقاومت خودمان را بالا ببریم. در برابر باکتریها و عوامل بیماریزا تا میتوانیم خودمان را مقاوم میکنیم، واکسن میزنیم، با افراد آلوده حرف نمیزنیم و خلاصه اینکه برای مبتلا نشدن به بیماری تا جایی که میتوانیم تلاش میکنیم؛ ولی آیا برای اینکه مبتلا به مشکلاتی که در دنیای امروز وجود دارد مانند پیامدهای بیکاری، مشکلات ناشی از طلاق، اعتیاد به مواد مخدر، اعتیاد به دنیای مجازی و... نشویم، نیز تلاش میکنیم؟ بیشتر وقتها تنها کاری که در اینباره انجام میدهیم این است که غر میزنیم که چرا اینگونه است و چرا آنگونه نیست، ولی فکر کارآمدی به حال خودمان نمیکنیم! برای رهایی از استرس نارضایتیهایمان، خودمان را با چیزی سرگرم میکنیم. مینشینیم پای سریال تلویزیونی و پشت سر هم برنامههای مختلف را زیر و رو میکنیم. شاید برویم توی آشپزخانه و تا میتوانیم بسابیم و بشوییم و شاید هم اضافهکار گرفته تا بیشتر وقت خود را در محیط بسته کار بگذرانیم یا اینکه کرکره مغازه را تا دیروقت بالا نگه داریم و آخرین نفری باشیم که در خیابان آن را پایین میکشد و به خانهاش میرود. ما در این فرار به دنبال چیزی هستیم که آراممان کند در حالی که باید با خودمان آشتی کنیم. مشکلات امروزی در یک قدمی روابط ما قرار دارد و به جای فرار از آنها شاید بهتر باشد آگاهیمان را بالا ببریم. به جای حاشیه رفتن بهتر است به پیشگیری و درمان فکر کنیم. خیلی از روابطی که در زندگی ما از هم گسسته است، ممکن است به طور حقیقی و درست اتفاق افتاده باشد و جای هیچ پشیمانی هم نداشته باشد. ممکن است همسایه خلافکاری در واحد کناری آپارتمانمان زندگی کند و بنابر دلایلی این همسایه روابط دوستانهاش را با ما به هم زده باشد، این قطع رابطه، شاید به نفع ما بوده و تأثیر مثبتش بیشتر از تأثیر منفی آن باشد، یا روابطی از این قبیل که نبودنش بهتر از بودنش است. در این صورت رابطه به خودی خود قطع شده و درواقع کار درستی اتفاق افتاده است، ولی در غیر اینصورت بازسازی یک رابطه شب و روز فکرمان را مشغول به خودش خواهد کرد. این دلمشغولی شاید لبخند خداست که در روی دیگر زندگی خودش را به ما نشان میدهد. راه عاقلانه این است که این لبخند را درک کنیم.