سرويس فرهنگی جوان آنلاين: «یک فراموشی بیحسکننده» عنوان مستندی به کارگردانی عادل انیسی است که در این دوره از جشنواره «سینما حقیقت» حضور دارد. گفتوگوی «جوان» با این مستندساز را میخوانید.
چطور به سوژه مستند رسیدید؟
پیشنهادی شده بود که درباره سوریه کارهای متفاوتی ساخته شود. آثاری که لزوماً به صورت مستقیم به جنگ نپرداخته باشد. من تحقیقاتی در مورد حلب انجام دادم زمانیکه در محاصره و اشغال بود. استادیومی در حلب وجود دارد که چیزی حدود هفت سال تعطیل شده بود و این بزرگترین استادیوم جهان عرب هم است. موضوع خوبی به نظر میرسید و اشتیاق پیدا کردم راجع به آن فیلم بسازم و کار کلید خورد. خودم قبلاً یک مستند درباره فوتبال و دیهگو مارادونا ساخته بودم.
از پژوهش تا زمان ساخت کار چقدر طول کشید؟
مستندهایی که اینگونه ساخته میشوند یا مشاهدهگر هستند یا جستوجوگر. یعنی نمیتوانید درباره آن تصمیم قاطع بگیرید تا زمانی که به لوکیشن برسید و بعد برایش تصمیم بگیرید. یک دوره ۳۳ روزه آنجا بودیم و حدود ۱۵ روز درگیر کار شدیم که فیلمبرداری شد و بعد هم فیلمبرداری ادامه پیدا کرد تا به نتیجه رسید. یعنی در سری اول ۱۵، ۲۰ روز فیلمبرداری طول کشید.
مستند شما با موضوع محبوبیت جهانی فوتبال شکل گرفت و علاقه شما بهانه این کار شد. در مسیر ساخت این مستند متحمل چه سختیهایی شدید؟
کسی که میخواهد سوریه برود همه چیز را با خود حل میکند. شاید به جرئت بتوان گفت: آنجا خطرناکترین جای دنیا بود و خشنترین جنگ قرن ۲۱ در آن اتفاق افتاد. آدم باید با آن مسائل کنار بیاید. میدانی که کجا داری میروی ولی اگر اشتیاق باشد شرایط را درک میکنی و وضعیت دشوار برایت اصلاً اهمیت ندارد.
سبک کار و ویژگی این مستند چیست؟
بزرگترین ویژگی این مستند این است که کلام ندارد. نه نریشن دارد و نه مصاحبه. هیچ چیز ندارد.
ما به عنوان مخاطب در مستند شاهد چه چیزهایی هستیم؟
موزیک، تصویر و البته روایت. یعنی روایتی وجود دارد که با موزیک و تصویر میخواهد کا ر. را به جلو ببرد. از لحاظ فرمی شاخصهاش در درجه اول این است.
چقدر به سوژه نزدیک شدید؟
چیزی که آنجا در زمان فیلمبرداری و تدوین به آن رسیدیم این بود که فوتبال مثل مسکنی بود که میخواست درد را بیحس کند، اما این درد آنقدر بزرگ بود که به این راحتیها سمت بیحس شدن نمیرفت. این چرخهای بود که دائم اتفاق میافتاد و به هر حال باید شرایط را ببینید. میبینید که این آدمها دارند دنبال چیزهایی میروند مثلاً دنبال یک توپ فوتبال میدوند و بازیهای ملی را دنبال میکنند یا اشتیاق جام جهانی رفتن دارند که آن زمان سوریه در تب آن میسوخت، تناقض عجیب و غریبی پیش آمده بود، در حقیقت سوژه فیلم تناقض بین این چیزهاست.
وجه تسمیه «فراموشی بیحسکننده» چیست؟
«زیباى خفته حلب... استادیوم حمدانیه... بزرگترین استادیوم جهان عرب... با جادوى سیاه جنگ به خواب رفت و پس از هفت سال، با بوسه کفشهاى پسرکان فقیر و جنگزده، چشم گشود تا شکوه از دست رفتهاش را ببیند. هیچ چیز خالىتر از استادیوم خالى نیست. در سرزمین ویرانهاى که فوتبال میتواند امید و انگیزه را در دل مردمان بیانگیزه و خسته از جنگ بکارد. جایی میان مردن و جان به در بردن، فوتبال تنها یک فراموشى بىحس کننده است. این متن یک بیانیه است و ما طبق همین متن نام را برای مستند انتخاب کردیم. فوتبال و رفتن به جام جهانی برای مردم سوریه یک فراموشی است یعنی شما شرایط را با چیزی میخواهید فراموش کنید. فوتبال هیچ تغییری برای زندگی شما نمیتواند انجام دهد و بعد از تمام شدن آن زندگی به یاد شما خواهد آورد که چه اتفاقی افتاده است.
این اولین اکران مستند شماست که در جشنواره سینما حقیقت رقم میخورد؟
بله، اما ما نتوانستیم کار را تمام کنیم. در واقع این چیزی که دیده میشود فیلم نسخه نهایی نیست. صداگذاری تمام نشد و چیزی گذاشتیم که بتواند پخش شود. آهنگسازی ما تکمیل نشده است. حتی یک تصحیح رنگ یکروزه برایش گذاشتیم. خیلی خودمان نقد و تغییر داریم و نرسیدیم تکمیلش کنیم، اما سر و شکل دار بود و در واقع میتوان گفت: یک نمایش قبل از اولین بار است. احتمالاً برای نسخه نهایی یک رونمایی بگیریم.
بازخوردها چگونه بود؟
فیلمی است که به شدت تغییرپذیر یا تحویلپذیر است. شما نقطه مشترک در بازخوردها نمیبینید و هر کس فیلم را از دید خود نگاه کرده است. روی این موضوع با تدوینگر به توافق رسیدهایم که هر کس فیلم را از نگاه خود ببیند. جذابیت این چیزی که از بازخوردها میشد گرفت این است که میان بازخوردها تفاوت وجود دارد. آدمها فیلم را مختلف ندیدهاند و دایره تفسیرشان باز است.
فکر میکنید به هدفتان رسیدید؟
من و تدوینگر راضی هستیم و تجربه فوقالعاده شگفتانگیز و خاصی بود. انشاءالله که تکمیل شد قطعاً رضایتبخشتر هم خواهد بود.
نتیجه سفرتان به سوریه همین مستند بود؟
خیر. آنجا یک مستند دیگر به من پیشنهاد شد. مستندی که در خط مقدم در منطقه بحر الاسد بود به نام «زمین میلرزد» که پخش هم شد و کار دیگری هم که با تیم دیگر در حمص بود. خیلی چیزها در سوریه است و آدم فکر میکند میتواند برگردد و باز کارکند. سوریه سرزمین عجیب و غریبی است. دوست دارم دوباره کار کنم، اما این را هم بگویم که یک چیز خاص بود که درباره زندگی آنجاست. مرگ و زندگی آنقدر لبههایش روی هم افتاده که خیلی قابل تشخیص نیست. روز اول که آنجا رفتم فکر میکردم دمشق امن است و حلب هم خبری نیست. آدم میفهمد که جنگ داخلی اصلاً مفهومی ندارد. جنگ مرز ندارد. شهر را بمباران کردند. من تا به حال فقط در فیلمها دیده بودم. نشسته بودیم دیدیم شهر را بمباران کردند و این با گازگرفتگی فرق دارد و در همان لحظه فکر میکردم خدایا باید چه کنیم. از ماشین بیرون بیاییم، سنگر بگیریم و... آنطرف خیابان دیدم که پسر و دختری که نامزد هستند، دارند راه میروند و دست هم را گرفتهاند و پسر یک عینک آفتابی به چشم دارد که با دقت روی صورتش گذاشته و خیلی عاشقانه راه میرفتند با اینکه کنارشان انفجار رخ داده بود. اصلاً باورتان نمیشد. اینها تجربه عجیبی است. در جامعه زندگی و مرگ شبیه هم شدند اصلاً هیچ جای دیگری نمیتوانید زندگی و مرگ را آنقدر شبیه و نزدیک به هم مشاهده کنید.