سرویس اندیشه جوان آنلاین: حجتالاسلام سروش محلاتی هفته گذشته در مصاحبه با روزنامه شرق مطالبی را درباره حدود اختیارات ولیفقیه به علامه شهید آیتاللهالعظمی سیدمحمدباقر صدر نسبت داده است.
سید طاها بصیری در واکنش به ادعاهای یاد شده یادداشتی به نگارش درآورده و با استناد به مقالات و آثار شهید صدر، حدود ولایت از منظر ایشان را تبیین کرده است. در این یادداشت آمدهاست: باورنکردنی از آن رو که اگر کسی کمترین آشنایی با اندیشه شهید صدر داشته باشد نیز میداند که نسبت دادن چنین مطالبی به آن شهید والامقام ممکن نیست. وی در این مصاحبه، نظریه شهید صدر درباره ولایت فقیه را تلفیقی از ولایت با مبدأ الهی و وکالت از سوی مردم میداند که تفسیری حداقلی از ولایت فقیه است و بیشتر نقش نظارت دینی برای آن از سوی شهید صدر در نظر گرفته شده است. وی میگوید: «مبنای شهید صدر این است که مستند ولایت فقیه روایتی از حضرت ولیعصر است که فرموده است: و، اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا؛ یعنی در رخدادها، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. ولی استنباط شهید صدر از این روایت آن نیست که فقها، حق تصدی حکومت و کشورداری دارند.»
در واقع سروش محلاتی این مطالب را به شهید صدر نسبت میدهد:
۱- ولایت فقیه تلفیقی از ولایت با مبدأ الهی و وکالت از سوی مردم است
۲- نقش ولیفقیه بیشتر نقش نظارت دینی است
۳- نظریه شهید صدر تفسیری حداقلی از ولایت است
۴- از نظر شهید صدر فقها حق تصدی حکومت و کشورداری ندارند.
هیچ یک از چهار ادعای فوق در هیچ یک از کتابها و آثار شهید صدر وجود ندارد. شهید صدر در هیچ کدام از آثار خود، ولیامر یا مرجع یا شهید یا فقیه (عبارات گوناگونی که شهید صدر برای این منصب به کار برده) را وکیل از سوی مردم نمیداند و واقعاً معلوم نیست آقای سروش محلاتی چگونه به شهید صدر چنین نسبتی را داده است.
شاید جناب سروش محلاتی از این جهت نقش ولیفقیه را نظارت دانسته که در عبارت شهید صدر کلمه الإشراف الکامل آمده است و او معنای اشراف در عربی را با معنای اشرافِ مصطلح در فارسی یکسان پنداشته و گمان کرده که وقتی در عربی اشراف گفته میشود، منظور همان اشراف شکلی است که مثلاً درباره مدارس یا مؤسسات دینی تحت نظر برخی مراجع گفته میشود. حال آنکه اشراف در عربی به معنای مدیریت عالی است؛ نه نظارت کلی. دریافت این معنا چندان سخت نیست. دم دستترین معجمهای عربی نیز این معنا را توضیح دادهاند: «أشْرَفَ علیه: تولاَّه وتعهَّده» (المعجم الوسیط). اما گذشته از این در خود عبارت شهید صدر پیش از عبارت «اشراف کامل»، «ولایت» به «القیمومة علی تطبیق الشریعة» معنا شده است و آیا واقعاً قیمومیت را هم میتوان نظارت فهمید؟!
برای رد ادعاهای سست دوم و سوم کافی است که آقای سروش محلاتی همان رسالهای را که به آن استشهاد کرده است کمی ورق بزند تا ببیند آیا چنان ادعاهایی با این عبارات شهید صدر ذرهای همخوانی دارد:
«مرجعیت حکیمانه، تبیینکننده قانونی اسلام است و به لحاظ دینی، مرجع، نایب عام امام معصوم به شمار میرود. بر این اساس، مرجعیت، عهدهدار امور زیر است:
۱- بالاترین مقام حکومت و فرمانده کل قواست
۲- افرادی را برای احراز ریاست قوه مجریه نامزد میکند یا نامزدی افرادی را که برای ریاست آن قوه داوطلب شدهاند، تأیید میکند؛ این نامزد کردن از جانب مرجعیت، تأکیدی است بر هماهنگی عهدهداری منصب از سوی رئیس قوه مجریه با قانون اساسی و همچنین انتقال قداست و شرعیت به آن نامزد - در صورت پیروزی در انتخاب- به عنوان یک حاکم
۳- تعیین انطباق یا عدمانطباق قانون اساسی با شریعت اسلامی
۴- تصمیم نهایی در زمینه انطباق یا عدم انطباق قوانینی که در حوزه منطقهالفراغ توسط شورای اهل حل و عقد وضع شدهاند، با قانون اساسی
۵- ایجاد دیوان عالی جهت بررسی هرگونه تخلف احتمالی در زمینههای یاد شده
۶- ایجاد دیوان قضایی در تمامی شهرها جهت بررسی پروندههای شاکیان و دادخواهان و اقدام مناسب در آن موارد.
همچنین مرجعیت به تشکیل شورایی متشکل از ۱۰۰ نفر از روحانیون فرهیخته اقدام میکند. این شورا مشتمل بر شماری از اساتید عالی حوزه علمیه و تعدادی از نمایندگان فاضل مراجع و برخی خطیبان و نویسندگان و اندیشمندان اسلامی و حداقل ۱۰ نفر از مجتهدان است. مرجعیت، وظایف خویش را از طریق همین شورا انجام میدهد.» (اسلام، راهبر زندگی، نگاهی فقهی و مقدماتی به پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۳۴ چاپ انتشارات دارالصدر) آیا اینکه «فقیه، بالاترین مقام حکومت و فرمانده کل قواست» چنانکه سروش محلاتی ادعا میکند به این معناست که فقها، حق تصدی حکومت و کشورداری ندارند؟!
شگفتتر آنکه جناب سروش محلاتی در بخش دیگری از مصاحبه خود نظریه منطقةالفراغ شهید صدر را اینطور توضیح میدهد: «شهید صدر این قلمرو را قلمروی آزادی انسان و اختیار او برای شیوه زندگی میداند. این قلمرو در اختیار انسان است؛ یعنی شهروندان نسبت به آن تصمیم میگیرند» و سپس برای تبیین بیشتر این نظر، آن را در مقابل اندیشه آیتالله شاهرودی در باب منطقةالفراغ میشمارد و میگوید: «آقای شاهرودی این قلمرو را بیشتر در اختیار حکومت قرار میدهد و میگوید حکومت در احکام الزامی شرع دستش بسته است، ولی در منطقةالفراغ دستش باز است.»
و این یعنی شهید صدر اجازه دخالت حکومت در منطقةالفراغ را نمیدهد و شهروندان در این حوزه دستشان باز است. عجبا! اگر کسی از کنار کتابهای مکتب صدر هم گذشته باشد، میداند که چنین ادعایی چه اندازه دور از واقعیت است. اگر جناب سروش محلاتی تنها همان متنی را که به آن استناد کرده نیز منبع اندیشه شهید صدر بداند، کافی است که دریابد اساساً شهید صدر منطقةالفراغ را در مقام نظریهپردازی برای قانونگذاریهای حکومتی تبیین کرده است:
«شریعت اسلام منبع قانونگذاری است، به این معنا که شریعت اسلام تنها منبعی است که قانون اساسی از آن گرفته و در پرتو آن، قوانین جمهوری اسلامی وضع میشوند. این فرایند به صورت زیر انجام میشود: احکام ثابت شریعت اسلامی که از نظر فقهی واضح و روشن هستند تا آنجا که به زندگی اجتماعی مربوطند، جزو ثابت قانون اساسی به شمار میآیند، خواه آن حکم به صراحت در سند قانون اساسی آمده باشد و خواه نیامده باشد… در مواردی که نظر قطعی از وجوب یا حرمت، از جانب شریعت وارد نشده، قوه مقننه که نماینده مردم است وظیفه دارد تا قوانینی را که مصلحت میداند، به شرطی که با قانون اساسی مغایرت نداشته باشد، وضع کند. حوزه این قوانین، منطقةالفراغ نامیده میشود که شامل تمامی حالاتی است که شریعت، انتخاب را بر عهده مکلف گذاشته است. بنابراین قوه مقننه حق دارد که بر اساس مصالح عمومی و به شرط عدم مغایرت با قانون اساسی، در این موارد قوانین خاصی را بر مردم فرض کند.» شهید صدر همچنین تأکید میکند که ولیفقیه عهدهدار «تصمیم نهایی در زمینه انطباق یا عدم انطباق قوانینی که در حوزه منطقةالفراغ توسط شورای اهل حل و عقد وضع شدهاند.
با قانون اساسی» است.