کد خبر: 941824
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۷ - ۱۸:۱۱
منتقدان سرسخت مارکس که معمولا ضمن مواجهه با ادعا‌های کلی، خاص و شاذ مارکس می‌خواهند او را رد کنند و از او بگذرند. پرداخت برنامه تلویزیونی «دوران» نیز از همین قسم است.
جوان آنلاين: روزنامه فرهيختگان در مطلبي به قلم داوود طالقانی نوشت:در چهاردهم دی ماه، قسمت اول «انقلاب کبیر روسیه» در برنامه تلویزیونی «دوران» از شبکه افق پخش شد. آنچه در این نوشتار می‌خوانید، تنها، نقدی است بر مفروضات، ساده‌انگاری‌ها، بی‌اخلاقی‌ها و خطا‌های علمی‌ای که پژوهشگران و کارشناس برنامه نسبت به رابطه مارکس، مارکسیسم، انقلاب اکتبر و فراماسونری روا داشته‌اند. البته نگارنده نه مارکسیست یا هوادار مارکس است و نه مارکس را معصوم و مطلق فرض می‌کند، بلکه بر آن است که مارکس و اندیشه‌اش را باید از چنگال دو گروه نجات داد و بی‌واسطه به سراغ آن رفت و پس از آن به قضاوتش پرداخت؛ قضاوتی علمی، محققانه و قابل دفاع. گروه اولی که باید مارکس را از چنگال آن‌ها نجات داد، عاشقان و دل‌باختگان او هستند که معمولا مارکسیست نامیده می‌شوند. مارکسیست‌ها، طبق اندیشه مارکس، مارکسی نمی‌اندیشند، زیرا نقادی تفکر مارکس، نقد آثار خود او را نیز شامل می‌شود؛ امری که معمولا مارکسیست‌ها از آن غافلند. سوی دیگر، کسانی هستند که برای نقد مارکس، دست به تحریف او می‌زنند. منتقدان سرسخت مارکس که معمولا ضمن مواجهه با ادعا‌های کلی، خاص و شاذ مارکس می‌خواهند او را رد کنند و از او بگذرند. پرداخت برنامه تلویزیونی «دوران» نیز از همین قسم است. طبیعتا موضعی که در قبال مارکس باید داشت، آموزه‌ای است که از او وام گرفته می‌شود. پس از مارکس، پژوهشگران، اندیشمندان و مارکس‌پژوهان در مقام «رد و دفاع» از او در دیالکتیکی بی‌پایان خواهند بود.

چنانکه در برنامه «دوران» و توسط «پژوهشگر انقلاب روسیه» عنوان شد، بنای نظری نقد آنان به مارکس و مارکسیسم، نوشته‌ها و یادداشت‌های مرحوم شهید مطهری است. چنانکه می‌دانیم، تنها منبع شناخت مرحوم شهید مطهری از مارکس و مارکسیسم، جزوه‌هایی بود که از حزب توده به ایشان می‌رسید. پرواضح است قرائتی که حزب توده از مارکس داشت، حتی سایه‌های مارکس را هم در بر نمی‌گرفت، بلکه نهایتا رونوشتی بود از آثار فوئرباخ. مرحوم شهید مطهری نیز علی‌رغم فهم عالی و دقیق از جزوات حزب توده ایران، نتوانست مارکس را نقد کند و نهایتا نقدهایش، متوجه فوئرباخ بود. مساله اساسی که محور اصلی و دال مرکزی برنامه تلویزیونی «دوران» در باب انقلاب اکتبر است، این است که انقلاب سوسیالیستی و نظام سیاسی شوروی، «نتیجه منطقی» و «تعین تاریخی» اندیشه‌های مارکس است. چنانکه می‌دانیم، هنگامی که صحبت از مارکسیسم می‌شود، باید پرسید که منظور از مارکسیسم، کدام نحله و گرایش آن است؟ مارکسیسم تحلیلی، مارکسیسم ارتودکس، مارکسیسم هگلی و حتی مارکسیسم مسیحی و اسلامی شاخه‌هایی بودند که در صد سال اخیر نمایندگانی داشته‌اند، کتاب‌هایی نوشته‌اند و در عرصه کنش سیاسی و اجتماعی سهیم بوده‌اند. مقصود اصلی این برنامه تلویزیونی -با توجه به پرداخت آن به شوروی- قطعا مارکسیسم ارتودکس است، هر چند در برنامه از این عنوان یاد نشد. نقد این برنامه به آثار، اعمال و نتایج لنین، استالین، پلخانف، تروتسکی و... در اصل هم‌زبانی و هم‌دلی با منتقدان مارکسیسم ارتودکس است. مارکسیست‌هایی مانند جورج لوکاچ، آنتونیو گرامشی، کارل پولانی و ژان‌پل سارتر، بار‌ها و بار‌ها بیزاری خود را از هم‌قطاران خود در اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرده‌اند. به‌عنوان مثال، لوکاچ مقاله مارکسیسم راست‌آیین را نوشت و نقد‌های خود را از زبان شخص مارکس نسبت به پوزیتویسم علمی و فعالیت حزبی نسخه شوروی مارکسیسم بیان کرد.

اتصال و نسبت دادن لنین و یارانش به مارکس و مارکسیسم، بلاتشبیه، مانند آن است که بگوییم داعش نیز نتیجه منطقی اسلام است! هیچ مسلمانی نمی‌پذیرد که داعش تعین سیاسی اسلام باشد، همان‌طور که دانش‌پژوهان علوم اجتماعی و انسانیات نخواهند پذیرفت که شوروی، نظام ایده‌آل سیاسی مد نظر مارکس بوده است. مارکس خود اذعان داشت که اگر قرار است افکارش به بدترین شکل ممکن منتقل و فهمیده شود، قطعا در روسیه این اتفاق خواهد افتاد. تاریخ هجرت اندیشه اجتماعی مارکس از اروپای قاره‌ای به روسیه ثابت کرد که این بدفهمی‌ها تا چه حد می‌تواند جدی باشد. درک معجول و مردود مارکسیست‌های شوروی، مبنای فکری نمایندگان آن‌ها در ایران شد که حزب توده مثال آن است. چنانکه مورخان تاریخ اندیشه ذکر کرده‌اند، پیش از آن که روس‌ها با مارکس یا هگل آشنا شوند، با شلینگ، یعنی بزرگ‌ترین منتقد ایده‌آلیسم مطلق هگل آشنا شدند. مارکس، به همراه کی‌یرکگور، فوئرباخ و برونوبائر در کلاس‌های شلینگ شرکت می‌کرد و همین جمع شاگردان به هگلی‌های جوانی که منتقد هگل بودند، منتهی شد. اما مارکس در این گروه نماند و جدا شد، زیرا او هگلی نبود. گروندریسه، نقشه «نقد اقتصاد سیاسی» که طرحی است برای رسیدن به پراکسیس، بیشتر پروژه‌ای کانتی محسوب می‌شد تا هگلی. این ادعای پژوهشگر برنامه که می‌گوید مارکس هگلی چپ است، قطعا نزد هگل‌خوانده‌ها مردود شمرده خواهد شد.

دو طبقگی ایجاد شده در جامعه شوروی (که مورد نقد مرحوم شهید مطهری نیز بود) در آموزه‌های مارکس بی‌معناست. مارکس، بی‌طبقگی را پرورانده بود و هنگامی که از وضعیت بی‌طبقه سخن می‌گفت، مقصودش دیگر «جامعه» نبود، زیرا جامعه مفهومی است که در ذات خود مشروط به طبقه است. انتساب وضعیت طبقاتی جامعه شوروی به مارکس، نشان از عدم شناخت اندیشه مارکس دارد. نقد تناقض‌های فکری و عملی شوروی و پیگیری آن نزد مارکس که بدون ارجاع نیز صورت می‌گیرد، بی‌انصافی است. همچنین پژوهشگر انقلاب اکتبر، جمله‌ای را که منسوب به مرحوم شهید مطهری است، نقل می‌کند: «مارکسیسم فلسفه‌ای است برای کسانی که فلسفه نمی‌دانند.» جدای از آدرس غلطی که به مرحوم شهید مطهری داده شده، هر فلسفه‌خوانده‌ای می‌داند که مارکس فیلسوف نبود. نقد او به فلسفه حق هگل (که در برنامه به اشتباه «حقوق هگل» خوانده شد) گامی بود برای نقد متافیزیک و متافیزیسین‌ها. مارکسیسم، متافیزیک نیست و این جمله مرحوم شهید مطهری نیز قابل قبول نیست.

به گفته مارشال برمن، مارکس بزرگ‌ترین منتقد مدرنیته بود و نمی‌توان او را به چوب مدرنیته راند. هر چند مارکس وعده مدرنیته دیگری را می‌داد و آن را در کمونیسم و وضعیت بی‌طبقه محقق می‌دید، اما هیچ‌گاه پروژه او به سرانجام نرسید. نیز برای همین بود که عضو موسس مکتب فرانکفورت، تئودور آدورنو، دیالکتیک منفی را مطرح کرد تا نشان بدهد تحقق عملی و پایان عینی این نبرد طبقاتی و مبارزه با سرمایه‌داری، نه شوروی است و نه نظام‌های سیاسی دیگر. نویسندگان سناریوی برنامه و مخاطبان آن حتما التفات خواهند داشت که مارکسیست‌ها، مارکسی نمی‌اندیشند. یان کرایب، گوش‌زد می‌کرد که مارکس، پس از انترناسیونال دوم، و به صورت افتخاری و در زمانه‌ای که خیلی از جوانان مارکسیست شده بوند، مارکسیست شد. البته این عنوان فقط در سطح برچسب و عنوان به مارکس پیر الصاق شد.

ادعای نادرستی است که بیان شود پلخانف، نفر اول مارکسیسم، پس از خود مارکس است. مارکس نفر اول مارکسیسم نیست، چنانکه بیان شد. اگر هم قرار است که سردسته مارکسیست‌ها قرار گیرد، مقام پس از وی نه پلخانف، بلکه جورج لوکاچ است. این مساله‌ای است که تمام مارکسیست‌های معاصر به آن اذعان داشته‌اند. همچنین هنگامی که صحبت از مارکس می‌شود، باید پرسید منظور از مارکس، کدام مارکس است؟ لویی آلتوسر سه دوره را برای مارکس متذکر شده است: مرحله فلسفی، مرحله‌گذار و مرحله گسست. مهم‌ترین اثر مارکس در دوره فلسفی خود، کتاب دست‌نوشته‌های فلسفی و اقتصادی ۱۸۴۴ بود که پس از مرگ وی کشف شد و انتشار یافت. کتابی که تماما علیه پنداشته‌های مارکسیست‌های شوروی و نقد‌های شبیه به برنامه «دوران» است. مارکس در دوره دوم خود، یعنی مرحله گذار، ایدئولوژی آلمانی و گروندریسه را نوشت. اگر لنین به گروندریسه دسترسی پیدا می‌کرد، قطعا در رویکرد‌های جبری و پوزیتیویستی خود تجدید نظر می‌کرد. درنهایت نیز، مارکس طبق تقسیم‌بندی آلتوسر، در مرحله آخر خود که گسست نام دارد، کتاب عظیم خود، سرمایه را نوشت و بنا به مصلحتی آن را به داروین تقدیم کرد. مارکس کتابی را که حاصل عمر خود بود و به خاطر آن فرزند وهمسر خود را نیز از دست داده بود، به داروین پیشکش کرد تا بلکه در فضای علمی آن زمان، شاید به خاطر داروین، به کتابش توجه کنند. همان‌طور که می‌دانیم، داروین این هدیه را قبول نکرد. این دیدگاه را نیز که معتقد است مارکس، ماتریالیسم تاریخی را از داروین وام گرفته و به زیربنا و روبنا منتج شده، باید این گونه در نظر گرفت که اولا در نگاه مارکس، روبنا بر زیربنا تاثیرگذار است. برای همین هم مارکس بر خودآگاهی توده و ایدئولوژی تاکید می‌کرد. ثانیا اقتصاد نزد اکثر اندیشمندان قرون هجده و نوزده شایان اهمیت بود و چرخش به امر فرهنگی و تعین فرهنگ در دهه شصت میلادی رخ داد. گرچه مجری برنامه با لحن تمسخرآمیز این نظر را مضحک عنوان می‌کند.

مساله عجیب و توهم برانگیزی که در برنامه بیان شد، انتساب مارکس به جریانات فراماسونری است. این نکته را نیز باید مد نظر داشت که مارکس، خود منتقد یهودیت و پروتکل‌های یهودی بود. او در «مساله یهود»، رادیکال‌ترین نوع نقد ممکن را علیه یهودیت بیان می‌کند. همچنین وی در نقد برنامه گوتا، مخالفت خود را درباره همکاری با اتحادیه‌های دولتی (که از نظر کارشناس برنامه «دوران» گروهی فراماسونری است!) اعلام می‌دارد و معتقد است که تغییرات از بالا به پایین نتیجه‌بخش نخواهند بود و می‌بایست به خودآگاهی توده‌ها از طریق رسانه‌ها و مطبوعات روی آورد. به همین دلیل، مارکس ایجاد حزب و جنبش را نمی‌پذیرد. امری که اصلا مورد توجه مارکسیست‌های شوروی قرار نگرفت و فعالیت حزبی پنجاه ساله‌شان آنان را به انقلاب اکتبر رساند.

سازندگان برنامه تلویزیونی «دوران» قطعا می‌دانند که با نقد نقش مطبوعات در انقلاب اکتبر، در اصل، حضور رسانه‌های سنتی و جمعی در انقلاب اسلامی ایران را نیز نقد خواهند کرد. به‌عنوان مثال، دنیس دفلور، از متفکران علم ارتباطات، انقلاب ایران را «انقلاب نوار کاست‌ها» نامیده بود، زیرا صوت‌های رهبران انقلاب در آن ضبط و توزیع می‌شد. به هر حال، در هر انقلابی، رسانه‌ای موثر است و انقلابیون به وسیله آن -هرکدام به‌زعم خویش- آگاهی‌بخشی می‌کنند.

خارج کردن متن انقلاب روسیه از بستر تاریخی آن باعث می‌شود که گزاره‌های عجیبی نسبت به آن صادر شود. مثل این جمله «پژوهشگر انقلاب اکتبر» در برنامه «دوران» که می‌گوید: «مارکسیست‌ها از فطرت عدالت‌خواه مردم سوءاستفاده کردند.» تیم تحقیقاتی برنامه دوران لابد می‌داند که شعار انقلاب روسیه «صلح، نان، آزادی» بود. نان، نان است. نان، ایدئولوژی نیست. برای ملتی که گرسنه‌اند، سیر شدن اولویت خواهد بود. برای ملتی که درجنگ شکست خورده، صلح، شعاری رهایی‌بخش است. حال، این رهایی، با یا بدون مارکس، تفاوتی ندارد. شاید بهتر بود کارشناسان برنامه به‌جای نیت‌خوانی مارکسیست‌ها، به رابطه شعار و شعائر انقلاب روسیه با شرایط اجتماعی آن می‌پرداختند.

اما این ادعای مطرح شده در برنامه که: «مارکس کتاب عظیم سرمایه را از روی دست «موسی هس» نوشته است»، با چه مدرک و حجتی بیان می‌شود؟ چنانکه می‌دانیم، گروندریسه، طرح و نقشه مارکس برای نوشتن کتاب اصلی خود، یعنی سرمایه بوده است. مارکس‌شناسان، تفاوت‌ها، شباهت‌ها و روابط درون‌متنی دو کتاب سرمایه و گروندریسه را سال‌هاست که واکاوی کرده‌اند. آیا کارشناسان برنامه «دوران» می‌توانند با ارائه مستندات، ثابت کنند که نه‌تن‌ها مارکس پیر سرمایه را از روی دست دیگری نوشته، بلکه با ارائه اسنادی هم نشان دهند که گروندریسه نیز رونوشتی از همان ادعای آنان است؟

برنامه «دوران» نسخه‌ای از جلد کتاب سرمایه را در نمایش‌گر خود به نمایش گذاشت که در تصویر، آن هرم تک‌چشم روی دلار آمریکا نیز روی جلد آن بود. خدا عالم است که این کتاب با چنین طرح جلدی چاپ کدام انتشارات است (نسخه‌های مختلفی از کتاب سرمایه توسط ناشران مختلف چاپ شده و این طرح جلد نمایش‌داده شده، مربوط بود به ترجمه‌ای انگلیسی از آن)، اما هیچ ربط و نسبتی میان کتاب سرمایه و فراماسونری بودن این نماد وجود ندارد و این هم‌نشینی آگاهانه از سوی سازندگان برنامه، فروکاستن و تقلیل بحث است. همچنین، کارشناس برنامه که اهتمام بسیار جدی نسبت به فراماسونری دارد، در ارجاع به جورج اورول و کتاب مزرعه حیوانات، مارکسیسم و شوروی را نقد می‌کند. ایشان حتما می‌دانند که اورول، جاسوس اطلاعاتی سیا بود و گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد که می‌گوید اصلا ممکن است که اورول شخصیت واحدی نباشد و چند شخصیت و تیم اطلاعاتی این اسم راپشتیبانی کند. به‌هر‌حال، برای برنامه‌ای که دغدغه پیگیری شجره خانوادگی افراد برای اثبات فراموسونر بودن آنان را دارد، ارجاع به چهره مخدوش امنیتی آمریکا و آوردن موید از آن، نابخشودنی خواهد بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار