سرویس اندیشه جوان آنلاین: در نگرش کلاسیک به تأویلگرایی، رویکردهایی در راستای روانشناسی یا روششناسی فهم ارائه میدهند و میکوشند قاعدههایی را برای فهم و تفسیر متون عنوان کنند. این در حالی است که هرمنوتیک فلسفی، اساساً خود مقوله «فهم» و امکان فهم را به عنوان موضوعی مستقل در کنار سایر مقولات فلسفی مورد بررسی قرار میدهد. در واقع هرمنوتیک کلاسیک در جستوجوی منطقی برای فهم است و هرمنوتیک فلسفی به دنبال فهمِ خودِ فهمیدن است.
از سوی دیگر در تأویلگرایی کلاسیک، فهمِ عینی مطابق با حقیقت امکانپذیر است حال آنکه اصل این امکان در تأویلگرایی فلسفی مورد تردید یا انکار واقع میشود. در نگاه اندیشمندان معتقد به هرمنوتیک فلسفی، وجود موانعی، چون قضاوت و پیشداوری تأویلگر، مسیر را برای رسیدن به قرائت یکتا از حقیقتِ متون میبندد. انسان در این نگاه موجودی است تاریخمند و وقتی میان متن و مفسر «فاصله زمانی» قرار گیرد، این خلأ زمانی نمیتواند توسط تأویلگر فهم شود چراکه مفسر محصور زمان خویش است و فهم و ادراک وی از مفاهیم تحت فضای همان دوره شکل میگیرد. این فاصله زمانی در هرمنوتیک متن محور کلاسیک ولی چندان مشکل بزرگی شمرده نمیشود و در واقع در صورتی که قواعد فهم و مواردی، چون شناخت زبان رعایت شود، میتوان عینیت مفهوم مورد نظر نویسنده را از متون تاریخی نیز استخراج کرد.
تفکیک معنا از زبان، موضوع دیگری است که در تأویلگرایی کلاسیک مهم تلقی میشود و حتی اشلایرماخر به عنوان پدر هرمنوتیک کلاسیک، این علم را تفکیک معنا و زبان و شناخت این دو میداند. این مسئله در تلقی تأویلگرایی فلسفی هایدگر و گادامر، اما چندان مهم تلقی نمیشود و حتی بالعکس گاه از عدمامکان انفکاک معنا و زبان سخن میگوید. هرمنوتیک فلسفی از همین رو سخن از «امتزاج زبانها» به میان میآورد که نگرش انسانی را کاملاً منعکس در زبان میداند.
در نهایت به عنوان پایهایترین تفاوت میان دو گرایش تأویلگرایی، میتوان به بیتوجهی هرمنوتیک فلسفی به قصد مؤلف در تقابل با تأکید هرمنوتیک کلاسیک بر همین امر اشاره کرد.
تمام تلاش هرمنوتیک رمانتیک و کلاسیک بر بازسازی ذهنیت مؤلّف برای کشف نیت مؤلّف است، ولی هرمنوتیک فلسفی بر این باور است که اصولاً معنای متن فراتر از آن چیزی است که مؤلّف در ابتدا قصد کرده و رسالت فهم مربوط به معنای خود متن است و فرایند فهم محصول گفتوگوی مفسّر و متن است و نه صاحب متن، لذا با توجه به تفاوت گرایش فلسفی به تأویلگرایی میتوان دو پیامد مهم برای گرایش به رویکرد فلسفی هرمنوتیک عنوان کرد:
۱- پایانناپذیری معنای متون؛ بدین معنا که هر مفسر و تأویلگری در فضای فکری و زبانی خود متن را مورد توجه قرار میدهد و نمیتوان معنای متن را «یگانه» دانست و حتی میتوان گفت: به تعداد افرادی که یک متن را تفسیر میکنیم، میتوانیم فهم مجزا از یک متن داشته باشیم.
۲- از میان این همه فهم، تأویلگرایی فلسفی این حق را به خود نمیدهد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد و برداشتی را مقدم بر دیگر برداشتها بیان کند، چراکه «فهم» زاده پیشفهمهای تأویلگر است و بسیاری از این پیشفهمها برای تأویلگران، انتخابی نبوده است و عواملی، چون سنت تاریخ حاکم بر موقعیت تأویلگر، چنین تفسیری را نتیجه دادهاند.
هرمنوتیک در ایران
علم تأویل گرچه به عنوان رویکردی برای فهم منابع دینی (آیات و روایات) در میان متفکران اسلامی مطرح بوده است و مفسران روایات و بزرگان کلام شیعی، همواره به تحلیل این متون بنا بر زمینه (Context) خاصی که در آن نگارش شدهاند و نیز مبتنی بر تحلیل معنای واژگان با توجه به ادراک از آنان در زمان نگارش متون پرداختهاند لکن دو تفاوت عمده در رویکرد مفسران اسلامی با رویکرد هرمنوتیک فلسفی به چشم میخورد:
۱- تقریباً همه مفسران اسلامی، عبارات کلام وحی قرآن را غیر از سایر متون و منابع اسلامی میدانند و همه الفاظ و عباراتش را عین چیزی میدانند که از سوی خداوند به پیامبر (ص) تلقین شده است و شخص پیامبر اسلام در به وجود آمدن این لفاظ نقشی نداشتهاند و اصلاً به همین اعتبار آن را معجزه میدانند. اساساً قرآن بر هر ظرفیتی جز پیامبر (ص) نیز نازل میشد حاوی همین مفاهیم بود و شخص نبی (ص) در کیفیت گزینش و چینش آیات نقشی نداشته است و صرفاً منتقلکننده کلام الهی بوده است.
۲- تأویلگرایی در معنای فلسفی - که چنانچه بیان شد، نتیجه آن رسمیت و اعتبار بخشی به همه تأویل است حتی تفسیرهایی که میتواند از قرآن برداشت اومانیستی ارائه دهد- مورد پذیرش جریان تفسیری اسلام در طول تاریخ نبوده و تفاسیر از منابع دینی در چارچوب اصول کلی کلامی شیعه قابل پذیرش است و نه تأویلهای فرادینی از دین.
در میان طبقه روشنفکر جامعه ایران، گفتمان هرمنوتیکی سابقه زیادی ندارد و گرچه برخی صاحبان اقوال منتج به این نگرش خود را منتسب به برخی جریانهای فکری فلسفی یا عرفانی مرتبط در تاریخ کشور میکنند، اما همانگونه که در فوق اشاره شد، ویژگیهای رویکرد فلسفی به هرمنوتیک نشان میدهد مستندسازی و شاهد مثال گرفتن متون تاریخی، ادبی و عرفانی برای اثبات این رویکرد چندان صحیح نیست.
عبدالکریم سروش و محمدمجتهد شبستری را میتوان به عنوان مهمترین سردمداران تفکر نواندیشی دینی قائل به هرمنوتیک فلسفی در دهههای اخیر نام برد. جریان شکل گرفته ذیل این گفتمان، برخلاف فضای روشنفکری پیش از آن، مخالف یا ضددین نیست بلکه اتفاقاً در تلاش است از دین تفسیری ارائه دهد که با مقتضیات زمان سازگار باشد تا بتواند در فضای عمومی و جامعه هم نقشی پررنگ ایفا کند. از دل همین قرائت از دین، نظریه «دموکراسی متدینین» شکل گرفته که میکوشد با تفسیر متون دینی، قرائتی مدرن از مفاهیم عدالت، آزادی، حقوق بشر و... در دین ارائه کند.
از میان آثاری که طی سالیان اخیر مروج رویکرد هرمنوتیک فلسفی بودهاند میتوان به کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» اثر سروش و «هرمنوتیک کتاب و سنت» نوشته مجتهد شبستری اشاره کرد. در هر دو این آثار از فرایند «فهم» دفاع میشود که تأثیر «پیشدانستهها و پیشفهمها» مفسر از یک سو و تأثیر «پیشفرضها» و «انتظارات» تأویلگر از سوی دیگر را در نظر بگیرد.
شبستری، مروج تأویلگرایی اومانیستی
محمد مجتهد شبستری را میتوان یکی از اصلیترین نظریهپردازان مقوله هرمنوتیک دینی برشمرد. این استاد فلسفه که از یکسو تحصیلکرده آلمان و از سوی دیگر دانشآموخته در حوزه علمیه است با طرح موضوع هرمنوتیک به عنوان یک رهیافت علمی خاصه با بهره جستن از مکتب گادامر، میکوشد تا مفاهیم دینی ادراک شده در چارچوب دین را تفسیر کند. «هرمنوتیک، کتاب و سنت» از جمله آثار وی است.
گاه نسبیگرایی در تأویل طبق نگاه مجتهد شبستری را با ادبیات علی شریعتی پس از انقلاب و گاه با ایدههای سروش پس از انقلاب مشابهت میدهند، اما میتوان نظرگاه شبستری و شریعتی را غیر قابل قیاس دانست؛ چراکه شریعتی را میتوان یک طراح و مبلغ ایدئولوژیک دانست که اتفاقاً رویکردی حداکثری به کارکرد تشیع دارد به عکس مجتهد که آن را صرفاً در حوزه فردی صائب میداند. از همین رهگذر مسیر مجتهد شبستری به اومانیسم منتهی میشود. همچنین عبدالکریم سروش در تأویلگرایی، رویکرد معرفتی دین را مورد بررسی و نقد قرار میداد، اما مجتهد شبستری نوع نگاه فردگرایانه را تبلیغ میکرد.
عمده مباحثی که در کتاب «هرمنوتیک کتاب و سنت» مجتهد آمده است شامل موضوعاتی، چون «پیشدانستههای مفسر و دور هرمنوتیک»، «انتظارات هدایتکننده مفسر»، «تشخیص مرکزیت معنای متن و تفسیر بر آن محور» و «ترجمه متن در افق تاریخی مفسر» است که همین بخشها نشان میدهد ذهنیت مجتهد ز. طرح هرمنوتیک فلسفی شامل چه حوزههایی میشود.
شبستری نقطه عزیمت خود را در معرفی هرمنوتیک، «انسان» میداند و از میان قرائتهای مختلفی که امروزه از دین ارائه میشود، تنها «قرائت انسانی» را برآوردهکننده اقتضائات و نیاز انسان معاصر از دین برمیشمرد، لذا مجتهد شبستری دغدغه کشف حقیقت از میان قرائتهای موجود دینی ندارد بلکه در پی قرائت و تأویلی است که بتواند پاسخدهی به خواست بشر مدرن کند. این تسامح در حوزه معرفتشناسی در دیدگاه شبستری به اوج میرسد و او از «معرفتشناسی وجودی» نام میبرد که میکوشد مفاهیم مدرن نظیر اومانیسم، حقوق بشر و لیبرالیسم را اموری انسانی دانسته و با تأویل انسانی از دین، آنها را قابل تلفیق با مبانی اسلام برشمرد.
ضرورت این تلفیق در نگاه مجتهد شبستری آنجاست که انسانگرایی، اتمسفر رایج جهان امروز است و بشر مدرن در حوزه شناخت خود را به عنوان مرکزیت هستی قرار داده است. او مینویسد: «امروز بسیاری از فلاسفه جهان و مردم جهان درست یا نادرست نمیتوانند متافیزیکی فکر کنند... در عصر حاضر، شاید به جرئت بتوان گفت: نیمی از مردم جهان در باب اخلاق و حقوق و سیاست غیرمتافیزیکی میاندیشند و پایه اندیشه آنها در آن ابواب ارزشهای ناشی از اومانیسم است.»
با همین رویکرد، شبستری میکوشد به انتقاد از قرائت رسمی از دین یا قرائت فقاهتی- حکومتی از دین بپردازد که در آن «آزادی عمل» مهمترین ارزش و در بالاترین اهمیت قرار میگیرد. وی رویکردهای مقابل قرائت اومانیستی از دین را «قرائت غیرانسانی» نامیده و بدین گونه مخالفت خود را با هر ایمان فارغ از آزادی انتخاب و لیبرالیسم ابراز میدارد: «اگر عدهای در جامعه امروز تصور کنند که ایمان نیز یک کالا است که میتوان به ضرب تبلیغات رادیو و تلویزیون آن را به خورد مردم داد یا یک قانون است که میتوان با قوه قهریه آن را اجرا کرد یا یک ایدئولوژی است که میتوان القا کرد، سخت در اشتباهند. ایمان به معنی رویارویی مجذوبانه با خداوند، تنها از میسر «آزادی» میسر است.»
شبستری در خصوص هرمنوتیک منابع و متون دین نیز معتقد است محتوای این متون، همچون همه متنها دیگر مجموعهای از «فهمیدهشدهها»ی نگارندگان این متون است که اکنون ما میخواهیم آن را بفهمیم. به تعبیری میشود فهم ما از این متون را «فهمِ فهمِ دیگران» از یک محتوا به حساب آورد. هر جنس سخنی در منابع دینی اعم از تبشیر، تهدید، انذار، امرونهی، خبردهی، نقل داستان و... آمده است، متأثر از فهمی است که گوینده آن آیه یا روایت از معنای تبشیر، تهدید، انذار، امرونهی، خبردهی یا آن قصه و... داشته است که این حتماً غیر از خود عمل یا اصل آن حکایت است.
شبستری این رویکرد را برای همه حالات گفتار و نوشتار صائب میداند و از نظر او تفاوتی نمیکند که نویسنده یا گوینده در چه حالتی این سخن را بروز داده است. به قول او اینکه گوینده در حالت عادی بوده یا در حالت رؤیا و کشف و شهود، به هرحال فهمِ او تأثیر اصلی را در محتوایی دارد که منتقل میکند.
این سخنان آنجا بیشتر اهمیت مییابد که شبستری قرآن را نیز مشمول همه این مقدمات میداند و متن آن را «فهمیده شده پیامبر» توصیف میکند و آن را با تعبیر «فهم نبوی آواز جهان» مطرح میسازد. در نهایت شبستری به این نتیجهگیری میرسد که «حتی اگر این اعتقاد را بپذیرم که کلمات و جملات قرآن، در حالتی که نام وحی یا رؤیا یا هر نام دیگری بر آن مینهند از جایی به پیامبر اسلام رسیده و داده شده و او آنها را به هر ترتیب و بههرصورت که باشد به دیگران منتقل کرده است، باز هم از پذیرش این مطلب گریزی نیست که این گرفتن و منتقل کردن هم گونهای «فهمیده شدن» است. این مدعا از آنجا برمیخیزد که معتقدیم پیدایش زبان انسانی از هر منشأ و به هر ترتیب که باشد پیدایش یک فهم است و لاغیر.»
سروش و هرمنوتیک فلسفی
عبدالکریم سروش دیگر مطرحکننده و مروج تأویلگرایی فلسفی در ایران است. وی ادعا میکند همه معارف بشری و استنباطهای صورتپذیرفته از دین، تاریخمند هستند و خطا در آنها راه دارد. همین موضوع را نیز به قرآن تعمیم داده و چنین میگوید: «قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته، بلکه برآمده از «ذهن پیامبر اسلام» و تمام محدودیتهای بشری اوست.»
در واقع سروش، به نقش محوری خود حضرت محمد (ص) در شکلگیری متن قرآن تأکید دارد. از منظر وی، قرآن حاصل رؤیاهایی بوده که بر پیامبر مکشوف میشده و ریشه آیات قرآن از درون وجود پیامبر شکل گرفته است.
سروش چنین مطرح کرده است که آیات قرآن حاصل رؤیای محمد بودهاند و تشریح کرده است که محمد به عنوان یک مخلوق از خدا پرتر بوده و ریشه آیات قرآن از درون خود محمد و به واسطه عالم رؤیا بودهاست. از این رو آیات قرآن را نیازمند خوابگزاری میداند و نه تفسیر!
در کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» نیز سروش گزارههایی، چون «سازگاری معارف دینی با معارف غیردینی»، «صامت بودن متون دینی»، «تأثیر پیشفهمها در فهم متون دینی»، «تاثیر انتظارات و پیشفرضها در فهم متون دینی» و «تأثیر آگاهی از متکلم در فهم سخن وی» را مطرح کرده است.
برخی معتقدند بین هرمنوتیک گادامر و نظریه قبض و بسط دکتر سروش قرابتهایی وجود دارد؛ چراکه طبق نظریه قبض و بسط هر گزارهای بر گزاره دیگر تأثیر میگذارد، بنابراین فهم دینی همواره از دانشهای برون دینی متأثر میشود. از طرف دیگر، بر اساس هرمنوتیک گادامر، فهم متن از پیشفهمها تأثیر میپذیرد و در دوری هرمنوتیکی همواره ما با سؤالات و پیشفرضها سراغ متن میرویم و از آن جواب میخواهیم. این پاسخها به نوبه خود پیشفرضها را تصحیح میکند و این عمل همواره ادامه مییابد. قرابت و شباهت فوقانکارناپذیر به نظر میرسد، اما میبایست توجه داشت که پیشفرضها در هرمنوتیک گادامر، هستی شناسانهاند و در دیدگاه سروش معرفتشناسانه. علاوه بر اینکه گادامر اصالت را به مفسر نمیدهد، در حالی که مباحث روشنفکرانی همچون سروش، سوژه محورانه میباشد. اساساً سروش نظریه قبض و بسط را بدون در نظر گرفتن هرمنوتیک ارائه کرد. سنتی که سروش بر آن تکیه میزند، سنت پوپری و فلسفه تحلیلی است که در مقابل فلسفه قارهای قرار میگیرد.
برای اینکه ملموستر به ماحصل رویکرد تأویلگرایی فلسفی سروش در خصوص وحی و نتایج آن پی ببریم، کافی است به ماحصل این تفکر اشارهای داشته باشیم. با توجه به اینکه در این رویکرد فهمِ گوینده از متن اهمیت مییابد و قرآن نیز متنی برشمرده میشود که ناشی از تجربه و فهمِ پیامبر بوده است، تعابیر و تماثیل قرآنی نیز صرفاً در اتمسفر عصر نبوی و تجربه زیستی ایشان قابل فهم برشمرده میشود. مثلاً عبارت «حور مقصورات فی الخیام» زاده تصور پیامبر (ص) از زنان زیبا و البته گرایش زندوستی ایشان برشمرده شده و معتقد است اگر پیامبر در مکان یا زمان دیگری میزیست، یا قرآن از زبان شخصی دیگر جز پیامبر اسلام (ص) مطرح میشد، آیات مرتبط با زنان در این کتاب به گونهای دیگر میآمد.
البته سروش میکوشد تا برخی آیات قرآن را ذاتی و برخی دیگر را عرضی معرفی کند تا در این رویه، برخی اصول در قرآن همچنان بتوانند مورد استناد واقع شوند و آیات عرضی که تجربه حیات پیامبر (ص) در آن دخیل بوده معین شوند. این در حالی است که مشخص نیست مفهوم ذاتی چگونه میتواند برای برخی از آیات دلالت کند و بقیه عرضی شناخته شوند. مثلاً آیا موضوع ازدواج با محارم که در قرآن نهی شده است، در شرایط دیگر و دورههای بعد میتواند مورد قبول واقع شود. این مسئله در بسیاری از محرمات صریح النهی در قرآن کریم وجود دارد و در نتیجه رویکرد وی، میتوان به این جمعبندی رسید که ممکن است متناسب با پیشرفت بشر به لحاظ فرهنگی، در روزگاری این امور حلال یا مباح شناخته شوند!
در نتیجه میتوان گفت: طبق رویکرد تأویلگرایی یا هرمنوتیک فلسفی و تعمیم آن به کلام وحی، لاجرم برای هر زمان باید گونههای متفاوتی از تجربه زیست و ادراک حقیقت را متصور بود که چه بسا با ظواهر مشخصات حیات طیبه در کلام وحی نیز در تعارض باشد.