جوان آنلاین: فاطمه قاضیخانی همسر شهیدمهدی قاضیخانی از شهدای مدافع حرم است. متولد ۱۳۶۶ و اهل همدان است. تشابه فامیلی او با شهید نه به خاطر نسبت فامیلی، بلکه تعلق جغرافیایی و محلی است. ازدواجشان سال ۱۳۸۵ با وساطت یک برادر شهید در روز سالگرد ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) رقم میخورد و حاصل این زندگی مشترک دو پسر به نامهای محمدمهدی، محمدیاسین و یک دختر به نام نهال است. محمدمهدی ششساله بود و محمدیاسین شیرخوار، نهال هم سهساله که پدر در دومین اعزام به سوریه در شهر حلب در تاریخ ۱۶/۹/۹۴ آسمانی شد. از آن به بعد دیدار فرزندان به همراه مادر هر شب جمعه در امامزاده بیبی زبیده قرچک بر سر مزار شهید، تازه میشود. فاطمهمیگوید: «شوهرم داوطلبانه راهی سوریه شد و وقتی اولین بار از تصمیم او برای رفتن به سوریه باخبر شدم مخالفت کردم. ولی این مخالفت و سختگیریها با صحبتهای شوهر و به میان آمدن اعتقادات و ایمان راسخ، کمکم رنگ باخت، تا اینکه رضایت قلبی برای اعزام شوهر به میدان جنگ امضا شد.»
پای اعتقادات که به میان آمد راضی به رفتن شدم
او میگفت: «فکر دل کندن از شوهر جوان و فکر اینکه اگر برایش اتفاقی بیفتد آنوقت در این شهر غریب چه کنم، برایم سخت بود. هزاران فکر دیگر به سرم میزد و این افکار مرا کلافه کرده بود تا اینکه این آشفتگی با صحبتهای دلنشین مهدی سر و سامان گرفت. او قول داد اگر شهید شد مرا شفاعت کند. غیر از قول مهدی، وقتی پای اعتقاداتم به میان آمد، با خودم گفتم فاطمه! چطور از بیبی زینب (س) دم میزنی، ولی مخالف دفاع شوهرت از حرمش هستی؟! مگر نشنیدهای اگر حضرت زینب (س) نبود کربلا فراموش میشد، پس ما هم باید در این راه مقاوم بمانیم. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودهاند اگر این مقاومت و دلکندن همسران شهدا نبود باب شهادت بسته میشد. با این نگاه و اعتقاد به اینکه شهدا زندهاند و ناظر ما هستند از مهدی دل کندم و محکم پای رفتن او ایستادم.»
این همسر شهید با اشاره به وصیتنامه شوهرش گفت که دلتنگی و سختی نبودنهای شهید را با خواندن وصیتنامهاش سپری میکند. شهید در وصیتنامهاش نوشته است: «امام حسین (ع) فرمودهاند اگر کسی ندای مسلمانی را بشنود ولی به دادش نرسد مسلمان نیست... ما باید نشان دهیم حرف امام حسین (ع) بعد از هزاران سال هنوز خریدار دارد.»
شهید در میان ما نیست، اما چرخ زندگیمان را میچرخاند.
اما گذران زندگی بدون همسر با داشتن سه فرزند قد و نیم قد آسان نمیشود. فاطمه این را میگوید، ولی خدا را شاکر است که فرزندانش با دعای خیر شهید راه خود را درست انتخاب کرده و ادامه میدهند. او گفت: «فرزندان در درس و قرآن موفق هستند. با اخلاق، آرام و درسخوان. همیشه دعای خیر پدرشان بدرقه راهشان است و مطمئن هستم پدرشان آنها را کمک میکند و این به یقین حس میشود. بچهها انتظارشان از خودشان بالاست تا در جامعه موفق باشند، چراکه میدانند مردم و پدر شهیدشان از آنها انتظار دیگر و بیشتری دارند تا بهترین باشند. همین احساس، تلاش آنها را بیشتر کرده است تا راه خود را درست انتخاب کنند. راستش را بخواهید مهدی به ظاهر در میان ما نیست ولی خودش چرخ زندگی را میچرخاند. این یکی از حرفهایی بود که قبل از رفتن میزد. میگفت اگر بروم و شهید شوم شما را یاری خواهم کرد، چون آنجا دستم بازتر است و بیشتر هوای شما را دارم. مهدی در دنیا هم خوش قول بود در آنجا هم به وعدهای که داده بود عمل کرده و میکند.»
او از تفاوت بین بچههای شهدا با سایر کودکان و نوجوانان هم برایمان صحبت کرد و گفت: «نمی خواهم بگویم زندگی ما از زندگی دیگران بهتر است، ولی تفاوت دارد، آن هم به خاطر وعده خود پروردگار است، چراکه فرمودهاند اگر از خانهای شهیدی ببرم خودم سرپرست آن خانواده میشوم. این جمله را کلمه به کلمه حس میکنم و لحظه به لحظه خدا را در زندگی ام میبینیم. در اتفاقات و تنگناها کنارم هست. نه تنها خدا بلکه حضور شهید را هم احساس میکنم. به سهم خودم میتوانم بگویم خداوند در بسیاری از فراز و نشیبهای زندگی مرا کمک کرده و میکند. این کمک و حس حضور خدا و شهید است که مرا در مسیر زندگی و پیمودن سختیها راسختر و محکمتر کرده است.»
شهید بچهها را قبل از رفتن آماده غیبتش کرده بود
نمیشود دلتنگی فرزندان را ندید و نشنید. فاطمه در این باره گفت: «نهال که دل نوشتههایش زبانزد است با همان زبان شیرین و کودکانه میگوید خدا را شکر! شرمنده خانم رقیه (س) نیستم. چراکه روز قیامت میگویم منم مثل شما پدرم را در راه خدا دادهام و نه تنها ناراحت نیستم بلکه خوشحال هستم. او خودش را با نوشتن آرام میکند و به خاطر خصلت دخترانه زبان میریزد تا تخلیه شود. اما پسران در دل خودشان میریزند. نبود پدر سخت است و نمیتوان منکر آن شد، اما بچهها خیلی راحت پذیرفتند و این پذیرفتن را مدیون خود شهید هستیم. او قبل از رفتن گویا میدانست شهید میشود به همین خاطر فرزندان را آماده کرده بود تا در نبودنهایش مقاوم باشند. او به بچهها میگفت شما قلبتان پاک است دعا کنید پدر شهید شود. یکی از افتخارات فرزندانم این است که پدرشان قهرمانی است که نزد خدا روزی میخورد و دعاگوی آنهاست.»
فرمایش حضرتآقا مرا مقاوم و محکم میکند
او با همه این سختیها اما، گفت پشیمان نیست. حتی مواقعی که شرایط سخت و سختتر میشود. این سختی هم به خاطر احساس مسئولیت است. احساس مسئولیت در برابر اینکه اگر دیگران به لحاظ اخلاقی صد هستند آنها باید هزار باشند. فاطمه میگوید: «مردم نسبت به خانواده شهدا و فرزندانشان دید دیگری دارند به همین خاطر باید طوری زندگی کنیم تا بهترین باشیم. همین کار را سخت میکند، ولی وقتی به این فکر میکنم که مهدی میگفت روزی میرسد که تو را همسر شهید مینامند و باید به این نام افتخار کنی میدانم او مرا نگاه میکند و نگاه او و خدا برایم قوت قلب است. او قول شفاعت داد و همین قول مرا آرام میکند. نکته دیگر، رسالت حضرتزینب (س) که اگر نبود واقعه کربلا فراموش میشد و فرمایش حضرتآقا که اگر این مقاومت و دل کندن همسران شهدا نبود باب شهادت بسته میشد، مرا و دیگر همسران شهدا را در این مسیرمقام و محکم میکند.»
تربیت فرزندان بدون پدر سخت است ولی همسر شهید قاضیخانی معتقد است؛ فرزندان باید آنرا بپذیرند و شرایط را درک کنند و بفهمند. خوب و بد را بشناسند و اگر فرزندی قرار است بدون سایه پدر، بزرگ شود باید یاد بگیرد چطور با مشکلات دست و پنجه نرم کند و خودساخته شود. البته باید مسیر را نشان داد تا درست انتخاب کنند. چه بسا کسانی که سایه پدر دارند، اما شرایطشان از فرزندانی که از این نعمت محروم هستند بدتر است.
عمل به وصیتنامه شهدا اثر دارد
همسر شهید در آخر گفت: «بدانید شهدا نه تنها به زندگی خانوادهشان بلکه به زندگی همه مردم ناظرند. این اعتقاد روی زندگی اثر دارد، پس باید به آن اهمیت داد و توجه کرد. از وصیتنامه شهدا غفلت نکنیم. آنرا بخوانیم و عمل کنیم. نشر بدهیم تا نام و یاد شهدا زنده بماند. موفقیت خانوادههای ایرانی در گرو عمل به وصیت شهداست. آنها خودشان را با وصیتنامهشان معرفی کردهاند این ما هستیم که با عمل به آن باید تلاش کنیم سربازان واقعی برای امام زمان (عج)، ولی امرمان و خود شهدا باشیم.»