جوان آنلاین: سیدمیثم میرتاجالدین در کانال ایتای خود نوشت: زیارت برای من، همیشه با چرخیدن توی صحن و رواقها شروع میشد. من خیلی بلد نبودم با همان ذکر و ورد و ادعیهای که از لحظه غسل و تطهیر تا آنِ ملاقات را پوشش میدهد، خودم را مهیای یک دیدار کنم. برای من پرسهزدن و تماشا کردن زمینهساز زیارت است. انگار کتابی را تورق میکنم که پایانش ملاقات است با شخصیت اصلی داستان. برای همین توی بحر جزئیات این پرسهزنی و تماشا، غرق میشوم تا لحظه نجاتم برسد و او، از لای لاجوردی کاشیها و لاکی فرشها و آمدوشد آدمها بیرونم بکشد؛ همو که خودش اصل قصه است! اینبار که نشستم به تماشا و گوش تیز کردم برای شنیدن ریزریزِ زمزمهها، دیدم امام رضا برای ما چقدر واقعی است! مثل یک رفیق، مثل یک صاحبخانه، مثل یک بزرگ بارعام داده، مثل یک قاضی و حتی مثل یک متشاکی است برای مردم! مثلاً یکی جلوی غذاخوری صحن غدیر، میگفت: «قربون امام رضا برم دفعه قبلی گلایه کردیم از مهموننوازیش، این سری ژتون غذا داد که از دلمون دربیاره.» لحنش شوخی بود ولی در پس حرفهایش، معلوم بود جدی جدی باور دارد این رفاقت و میزبانی را... واقعی بودن امام رضا را. یا توی فرورفتگی سهگوش پایین پای حضرت ایستاده بودم که یکی اشکریزان میگفت: «نگذار شکایتت رو ببرم نجف!» دلشکسته بود ولی باور داشت امام رضا اینقدر واقعی است که میشود از وی شاکی هم شد. اصلاً عوام که هیچ! من امام رضای واقعی را در رفتار بزرگان هم دیدهام. مثلاً وقتی که همان ورودی حرم میگفتند: أ أدخل یا حجةالله! اشکی داغ چنان فرو میریخت و شوقی چنان مطبوع بر چهرههای گر گرفته میشکفت که گویی شنیدهاند: اهلا و سهلا؟! امام رضای واقعی دوستداشتنی! رزق تماشا را برای ما ابدی کن!