جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، شامل خاطرات زندهیاد آیتالله عبدالله محمدی است. این مجموعه در زمره تولیدات واحد شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی قلمداد میشود و محمدرضا احمدی آن را تدوین کرده است. تارنمای ناشر در معرفی این کتاب، به نکات پی آمده اشاره کرده است: «انقلاب اسلامی ایران حاصلِ مجاهدتهای فراوان مردم این سرزمین از اقشار و اقوام گوناگون است، اما در به ثمر رسیدن این انقلاب، روحانیت نقشی مثالزدنی ایفا کرده است، همانگونه که در تثبیت و بقای آن تلاشهای بینظیری مبذول میدارد. به دلیل ویژگی منحصربهفرد انقلاب یعنی اسلامی بودن، این روحانیت بود که به آگاهیبخشی، سازماندهی و بسیج نیروهای مردمی همت گماشت و با تعلیم و ارشاد نسلهای نوخاسته، آنها را به سوی مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی سوق داد. آیتالله عبدالله محمدی یکی از روحانیونی است که این نقش اصیل را به خوبی ایفا کرده است. وی چه در پیش از انقلاب و چه پس از آن، خود را، چون سربازی در خدمت اسلام و موظف به نگهبانی و پاسداری از آرمانهای آن میداند که این وظیفه محدود به مکان و زمان خاصی هم نخواهد بود. کتاب حاضر متن مصاحبههای مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم با ایشان است که پس از ضبط، پیادهسازی، بازنویسی و تدوین اینک به محضر خوانندگان تقدیم میگردد. راوی پس از معرفی خود در فصل اول، به سالهای حضورش در نجف اشرف اشاره میکند. این سالها، مصادف با تبعید امام خمینی به نجف اشرف بوده است. او استقبال از امام در نجف و روزهای آغازین حضور ایشان و نیز نحوه شروع به تدریس معظم له را بیان میکند. مطالب فصل سوم کتاب به اوجگیری نهضت امام میپردازد. راوی در فصل چهارم، از خاطرات دستگیری و زندان خود و پسرش عباس محمدی یاد میکند. در فصل پنجم، وقایع پس از پیروزی انقلاب بهویژه در خرمشهر و اوضاع حساس آن بررسی میشود. جریان خلق عرب، اقدامات تیمسار مدنی و آقای شبیر خاقانی، از جمله مباحثی است که در این قسمت مورد بحث قرار میگیرد. مطالب فصل ششم به دفاع مقدس و شرایط خرمشهر، از ابتدای جنگ تا سقوط و سپس آزادسازی آن اختصاص دارد. آیتالله محمدی در فصل پایانی، از حضورش در ایلام به عنوان امام جمعه و شرایط این شهر، در روزهای جنگ و پس از آن سخن میگوید...».
راوی فقید در بخشی از این اثر در باب روزهای بمباران شهر ایلام توسط دشمن بعثی آورده است: «با بمباران بعثی ها، منازل مردم ایلام ویران میشد. یکی از نکات جالب توجه این است که در این مدت هیچ وقت نماز جماعت یا نماز جمعه را تعطیل نکردیم. اگر در داخل شهر امکان برگزاری نماز جمعه نبود، به خارج از شهر میرفتیم و نماز را اقامه میکردیم. هر روز به یکی از نقاط اطراف میرفتم و با مردم دیدار میکردم. میگفتم اگر شهر بمباران شده و خلوت است، نماز جمعه را در اطراف شهر میخوانم. مردم استان ایلام، در شهر مانده بودند و مقاومت میکردند. فراموش نمیکنم یک روز هنگام ظهر مشغول نماز بودم که حمله هوایی شروع شد و هواپیماهای بعثی شهر را بمباران کردند و حتی منازل نزدیک محل استقرار ما را هم زدند، ولی من نمازم را قطع نکردم و مردم شجاع ایلام هم در پشت سر من مشغول نماز بودند. گفتم: خدایا خودم و مردم را به تو سپردم. به همان صورت، نمازم را به اتمام رساندم. آن قدر منازل بمباران شده، نزدیک بود که تعدادی از ترکشها به منزل ما افتاد...».