سرویس تاریخ جوان آنلاین: آغازین بخش از این گفتاورد نشر نیافته، روز گذشته منتشر شد. اینک واپسین فصل از آن، در پی میآید. امید آنکه مشروطهپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
مکتب تاریخنگاری مشروطه؛ کاستیها و آفات
بخش دوم کتاب «شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه» به بیان مستند کاستیها و آفات این مکتب میپردازد و هفت کاستی و آفت کلی و کلان را مطرح میکند که من خیلی سریع و گذرا به آن اشاره میکنم.
مطلب اول: «جانبداری یا ضدیّت مورخان این مکتب با رجال صاحب نقش در مشروطه» است. یعنی نویسنده یا دوست آن فرد بوده یا دشمنش به شمار میرفته و آشکارا در مقام تدوین و نگارش تاریخ، این دوستی و دشمنی را خرج کرده است.
مطلب دوم: «توطئهپنداری افراطی در تحلیل رویدادها و عملکردها» است. خُب، مرحوم شیخ فضلالله در ملاییاش که کسی شک ندارد. در تقوایش هم همین بس که پای عقیدهاش بالای دار رفته است. در عین حال هر کاری میکنند تا به یک جایی وصلش کنند. یا میگویند «ریاستطلب» است و دنبال قالیچه بوده یا رشوه از «محمدعلی شاه» و «روسها» میگرفته یا «حسادت» نسبت به که و چه داشته است. یعنی اتهامات را به شکل «توطئهپندارانه» مطرح میکنند. برای اینکه ببینند به هر حال او روی یک مبنایی عمل کرده و ببینند مبنای «تئوریک» و «اندیشهای» وی چه بوده، هیچ تلاشی نشده است. اخیراً نویسندگانی مثل آقایان «ماشاءالله آجودانی» و «لطفالله آجودانی» و دیگران کمکم گفتند، این همه شما بر طبل «توطئه» میکوبید، بروید درباره علل آن مخالفتها بررسی کنید. خُب، دیدگاه شیخ شهید، چون خطری نسبت به دین در برابر جریانی که به تعبیر من «مشروطه سکولار» بود، احساس میکند، همین کافی است برای اینکه مقابلشان بایستد. حالا برخی دائماً میخواهند مسائل دیگر را مخلوط کنند. علاوه بر این، من از همین سلسله، کتاب دیگری تحت عنوان «کالبد شکافی چند شایعه درباره شیخ فضلالله نوری» دارم که مکمّل کتاب «شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری» است. من در آنجا تکتک شایعات مربوط به مرحوم شیخ را نقد کردم و گمان میکنم که اگر کسی منصفانه و محققانه نگاه کند، در اینکه این شایعات همهاش بیبنیاد بوده، با نویسنده همنوا شود. ما دلایل قاطعی بر بیبنیادی آنها داریم. بنابراین، بیایید ببینیم واقعاً دردش چه بوده؟ کسی که حاضر بوده برای دردش بالای دار برود، چرا ایستاده؟ شیخ اگر یک لبخند به دشمنان خودش میزد، خیلی بیشتر از «سیدمحمد طباطبایی» و «سیدعبدالله بهبهانی»، تحویلش میگرفتند. خود سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی منت شیخ را میکشیدند که بیاید. اصلاً قالیچه همانجا بود. یعنی همانجایی که او انتقاد داشت، قالیچه بود. او از قالیچه گذشت و روی آرمانش ایستاد؛ بنابراین یک مسئله «توطئهپنداری» از آفتها، آن هم به شکل افراطی است. البته باز در زمان ما با خود مقوله «توطئه» هم به شکل افراط و تفریط برخورد میشود.
مطلب سوم: «بزرگنمایی در مورد اشخاص و جریانها» است. یعنی فردی که تاریخ را نوشته، جناح و جریان خودش را بزرگ مینماید، اما نقطه مقابل را کوچک میکند.
مطلب چهارم: «رونویسی کردن از دست یکدیگر بدون نقادی مطالب» از دیگر کاستیهایی است که متأسفانه رواج بسیاری دارد. «ناظم اسلام» یک مطلبی را مطرح میکند، «کسروی» از او میگیرد و چیزی بر آن میافزاید. بعد «ملکزاده» میآید و باز چیزی بر آن میافزاید. این رونویسیها بدون اینکه یک نقادی در کار باشد، صورت میگیرد. حالا باید به صورت دقیق و نقادانه بررسی کرد که آنچه کسروی نقل کرده، بالاخره درست است یا خیر؟
مطلب پنجم: «عدم توازن و جریان یکسویه در ارائه اخبار». مسئله اطلاعات که بسیار مهم است و خیلی به اصالت و سلامت تاریخنگاری مشروطه ضربه زده است.
مطلب ششم: «تقسیمبندی کلیشهای افراد و گروهها به مشروطه و مستبد»؛ مثل کمونیستها که میگویند که هر کس با ما نیست، بر ماست. اینجا هم میگویند یا با ما هستید یا مستبدید. بالاخره یک نفر هست که نه با شماست نه بر شما، به اصطلاح، دارد راه خودش را میرود. «کسروی» هم همین دیدگاه را داشت. کسی نقل میکند که در دیدار با کسروی، او گفت هر کس با ما نیست بر ماست. گفتم آقا من با شما نیستم، ولی دشمن شما هم نیستم. گفت نه، هر کسی با ما نیست بر ماست. یک قالبسازی شده: مشروطه - استبداد. هر کسی نسبت به مشروطه انتقاد دارد، حتی اگر خودش یک روزی موافق یا حتی پرچمدار بوده است - مثل میرزاحسنآقا مجتهد تبریزی که مؤسّس و مصحّح مشروطیت در آذربایجان است – این را در لیست مستبدین جای میدهند؛ در حالی که در این میان، افرادی بودند مثل مرحوم «آخوند ملاقربانعلی زنجانی» که اصلاً نه با استبداد کاری داشتند نه با مشروطه. آنها حاکمیت اسلام را میخواستند، ولی یک تقسیمبندی کلیشهای است که این هم خیلی به ما لطمه زده است.
مطلب هفتم: «تسامح و اشتباه در بهکار گیری الفاظ و تعابیر» است. مثل کلمه «مردم» و «ملت». خُب، ملت ایران ۷۰ میلیون است. مثلاً فرض کنید بنده دوره لیسانس یا دکتری را تمام کردهام و از خارج از کشور میآیم و بعد قوم و خویشها جمع میشوند و از من استقبال میکنند. مثلاً روزنامهای بنویسد: «ملّت از آقای فلانی استقبال کرد!» یعنی ملت به یک مجموعه ۲۰ نفری یا یک مجموعه ۱۰۰ نفری یا یک مجموعه ۲ هزار نفری تبدیل شد! از این جور تسامحات و اشتباهات در گزارش تاریخ فراوان است که من در این کتاب نمونههایی را به طور مستند نشان دادم و در خاتمه هم یک نقدی بر دیدگاههای تاریخی «احمد کسروی» دارم که انشاءالله دوستان با نظر تحقیقی و انتقادی مطالعه خواهند کرد. این گزارشی از کتاب «شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه» بود.
۲ مرحله اساسی در فرآیند پژوهشهای تاریخی
در اینجا میخواهم به نکتهای درباره پژوهشهای تاریخی اشاره کنم. فرآیند تحقیق دو مرحله اساسی دارد:
یکی «تتبع و گردآوری مجموعه مواد و مصالح لازم» و دیگری «تحقیق» که در واقع «بررسی»، «دستهبندی»، «ارزیابی» و «نتیجهگیری» از این «مواد» و «مصالح» است. نقصی هم که در تاریخنگاری معاصر ما وجود دارد، ناظر به همین نکته است- نمیخواهم بگویم تاریخنگاری مربوط به دوران معاصر- منظورم تاریخنگاری رایج و موجود در دوران معاصر است که حالا این تاریخنگاری هم معطوف به حوادث دوران معاصر و هم معطوف به دوران صفویه و قبل از آن است. نقصی که وجود دارد این است که هم در مرحله «تتبع»، آن پژوهش گسترده کافی و جامع صورت نمیگیرد؛ هم در مرحله «تحقیق» آن دقت نظر لازم به کار بسته نمیشود و این به نظر من منشأ بسیاری از لطمهها به تاریخنگاری معاصر کشور ماست. ما در آثار تاریخی خارجیها- البته تاریخنگاری غربیها نیز همهاش مورد تأیید نیست -، ولی پارهای از موارد را میبینیم که انصافاً تتبع خیلی گستردهای دارند.
مثلاً کتاب «آزادی در نیمهشب» نوشته «لاری کالینز» را ببینید (۱). شخصی میخواهد راجع به تاریخ هند بنویسد. خُب، این با ۵۰۰ نفر- از لندن و شهرهای انگلستان بگیر تا هند- مصاحبه کرده است یا مثلاً ویل دورانت تا جایی که من میدانم دو سفر علمی و تحقیقی به هند دارد، بعد کتاب «اختناق هند» را مینویسد و موارد دیگر. این تتبع خیلی خوب است. باید هم منابع شفاهی دیده شود یعنی با افرادی که از آن دوران و از آن صحنه تاریخی باقی ماندهاند و اطلاعات دسته اولی دارند گفتگو شود که این خیلی اهمیت دارد. در ایران این رویه ضعیف است. البته چند سالی است که منابع شفاهی راه افتاده که البته خالی از شائبهها و اغراض نیست، ولی باز همین مقدار هم خیلی خوب است. بگذارید آن مصاحبهشونده هرچه دل تنگش میخواهد بگوید، اما بعد اینها غربال و نقد میشود و از داخلش میتوان نکات مهمی را استخراج کرد. من در مورد مرحوم «آیتالله حاجشیخ حسین لنکرانی» تا کنون با حدود ۶۰، ۷۰ نفر مصاحبه کردم که بعضی از آنها الان دیگر در قید حیات نیستند. با هر کدام از اینها که مصاحبه کردم ابعاد تازهای از زندگانی مرحوم «آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی» (۲) و ناگفتههایی از کلیت حوادث تاریخی کشورمان به دست آوردم. این خیلی مهم است. این افراد که از دنیا میروند، خیلیهایشان هم که از دست رفتهاند. اگر با اینها مصاحبه نمیشد، این مطالب نبود. متأسفانه امروز مجموعه قابل ملاحظهای از مواد و اطلاعات از دست ما رفته است. بسیاری از محققان تاریخی ما (حالا در حوزه تاریخ عرض میکنم) با منابع شفاهی که کار نداشتهاند که هیچ (لااقل به شکل جدی)، حتی همه منابع مکتوب منتشره را هم ندیدهاند و نهایتاً خیلیها رونویسی از روی دست یکدیگر میکنند؛ لذا حرف نو، دیدگاههای نو، کشفیات نو کمتر است. مثلاً در مورد «حدیث لاضرر» که یک بحث اندیشهسوز فقهی و اصولی است- که من در اینجا وارد بحث از «رویه شریفالعلمایی» و دیگران نمیشوم- سه یا چهار روایت راجع به «لاضرر و لا ضرار فی الاسلام» است که مرحوم آخوند در کفایه آوردهاند. دیگران همین را مطرح میکنند، اما تا میشود روی آن موشکافی میکنند. تحقیق آنها در اوج است، ولی تتبعشان منحصر به این سه، چهار تا حدیث لاضرر است. اگر اشتباه نکنم آقای «حاج شیخ مجتبی تهرانی» یا ظاهراً اخوی ایشان آقای «حاج شیخ مرتضی تهرانی» (حفظهما الله) آمده ۷۰ حدیث راجع به «لاضررَ و لا ضرارَ فی الاسلام» را جمع کرده است. چهار حدیث کجا و ۷۰ حدیث کجا؟ در این صورت موضوع بحث درباره «دیدگاه امام (ع)»، «مفهوم»، «منطوق» و «ملزوماتش» خیلی شفافتر میشود.
من روی دو مرحله «تتبع» و «تحقیق»، تأکید ویژهای دارم. مسئله تتبع هم در عرصه «تاریخ»، هم در عرصه «فقه»، «حدیث» و سایر عرصهها بسیار مهم است و شرط اساسی در رسیدن به «حقایق تاریخی» است.
مهمترین اصول در تحقیق تاریخ مشروطیت
در پایان باید به مهمترین الزامات و شرایطی که در تحقیق تاریخ مشروطه وجود دارد، اشاره کنم که میتواند در تدوین «مکتب بازنگری و بازنگاری تاریخ مشروطه» نقش مهمی ایفا کند. حقیر نیز سعی کردم در آثار مشروطهپژوهی خودم با اتکا به این هفت اصل قلم بزنم و به گزارش و تحلیل تاریخ بپردازم و در ابتدای کتاب مکتب تاریخنگاری مشروطه این اصول هفتگانه را بیان کردهام. من معتقدم بررسى و شناخت جریان پر فراز و نشیب «مشروطه» و بازکاوى سرشت و سرنوشت آن در تاریخ، از ابتدای برافراشته شدن پرچم «عدالتخانهخواهى» تا پایان «مشروطه دوم»، تنها با عنایت کامل و دقیق به این نکات و موضوعات هفتگانه امکانپذیر است:
۱- مطالعه و بررسى دقیق «گذشته» و «آینده» یکایک دستاندرکاران مشروطیت، چه «سعدالدوله» و «مستشارالدوله» و «وثوقالدوله» و «ناصرالملک» و «ظلالسلطان» و «ملکالمتکلمین» و «تقىزاده» و «سیدجمال واعظ» و «حسینقلى خان نواب» و «اردشیر جى» و «یفرم» و چه «سیدمحمد طباطبایى» و «آخوند خراسانى» و «میرزای نائینى» و «ثقهالاسلام» و «ستارخان» و چه «حاجشیخ فضلالله نورى» و «آخوند ملاقربانعلى زنجانى» و «شیخ محمد خمامى» و «سیدمحمدکاظم یزدى» و... در سالهاى پیش و پس از مشروطیت
۲- خط مشى کلى و نیز تاکتیکهاى موضعى و موقعى روس تزارى و انگلیس در کشورمان، در طول جریان مشروطه، از آغاز تا فرجام
۳- اکتفا نکردن به ظواهر دلفریب و متشابه شعارها و خواستهها و بذل توجه خاص به «معانى و تفاسیر گوناگون جناحهاى مختلف از واژههایى نظیر آزادى، مساوات، عدالت، استبداد، و غیره»
۴- دقتنظر در مورد میزان تقوا و اخلاص و پایبندى گروهها و شخصیتها به مبانى اسلامى و مصالح ملى، درجه وارستگى یا وابستگى آنها نسبت به گرایشهاى انحرافى و سرسپردگیهاى سیاسى و بالاخره مقدار اطلاع یا عدم اطلاع ایشان از دستها و دسیسههاى استعمارى
۵- تفکیک و بازشناخت جریان «اصیل و عمومى نهضت» از جریانات «انشعابى و انحرافى»
۶- تشخیص و تفکیک «زعماى اصیل و مستقل و مؤمن و آگاه نهضت» از «رهبران پاکدل و خیراندیش ولى اغفالشده و بازى خورده» و نیز «انقلابى نمایان فرصتطلب و ابوالملّههاى کاذب و سرسپرده» و به دیگر تعبیر:
تفکیک رجال صالح دینى و سیاسى از خودفروختگان مزدور یا خودباختگانِ مُشتَبَه و بالاخره تمییز و تعیینِ «جریان عدالتخانهخواهى» و «مشروطه مشروعه» از خط «مشروطهخواهان تندرو و سکولار»
۷- به منظور توجه کامل و دقیق به موضوعات و مسائلی که گفتیم، علاوه بر استقرای کامل آثارى که مستقیم و غیرمستقیم در زمینه تاریخ دو قرن اخیر کشورمان نوشته شده و در فهم و درک مسائل تاریخى کارساز و مؤثر است باید تمامی مکاتبات، مراسلات، اعلامیهها، بیانیهها، لایحهها، سخنرانیها و نوشتههاى خصوصى و عمومى روحانیون شیعه (در داخل و خارج ایران) را که به نحوى در ربط با مبارزات ضد استعمارى و ضد استبدادى ملت ایران قرار دارد و نشاندهنده نظریات و اقدامات آنان در مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى و هدایت جریان غربزدایى و پیشبرد خط حاکمیت اسلام به توسط آنان در بین مردم این سرزمین مىباشد، تتبع و گردآورى کرد و مورد تحقیق و تدقیق قرار داد؛ و من الله التوفیق.
پینوشتها:
۱- برای آشنایی با دوره هفت جلدی کتابهای «مشروطیت و شیخفضلالله نوری»، ر. ک: «بررسی پنج اثر از علی ابوالحسنی (منذر) درباره شیخ فضلالله نوری»، ذبیحالله نعیمیان، فصلنامه آموزه، کتاب چهارم، تابستان ۱۳۸۳، ص ۴۰۹ و «یادی از شیخفضلالله پژوه معاصر»، زهرا کولیوند، ماهنامه زمانه، ش ۲۳ و ۲۴، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، ص ۸۶،
۲- شیخ فضلالله نورى و مکتب تاریخنگارى مشروطه، على ابوالحسنى (مُنْذِر)، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، ۱۳۸۵،
۳- تاریخ انقلاب ایران، مستوفى تفرشى، ج ۱: نسخه خطى کتابخانه ملى ملک، تهران، شماره ۳۸۱۹؛ ج ۲: آرشیو وزارت خارجه، ذیل شماره ۹ متفرقه. براى مطالعه بخشهایى از جلد اول این کتاب ر. ک، مکتوبات، اعلامیه هاى شیخ شهید فضلالله نورى، گردآورى محمد ترکمان، ص ۱۵۷ ـ ۲۳۹؛ خانه بر دامنه آتشفشان، على ابوالحسنى منذر، ص ۹۹ ـ ۱۲۶،
۴- آزادی در نیمهشب، لاری کالینز و دومینیک لاپیر، ترجمه: پروانه ستاری، نشر نو، تهران ۱۳۶۳،
۵- براى آشنایى با شرح حال کوتاه از مرحوم لنکرانى ر. ک، «یک قرن مبارزه؛ به مناسبت دومین سالگرد درگذشت آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانى»، روزنامه رسالت، ش ۱۵۵۹، ۱۹ خرداد ۱۳۷۰، ص ۴؛ هفتهنامه نداى قومس، مدیرمسئول: ابراهیم وحید دامغانى، ش ۷، ۲۳ مرداد ۱۳۷۰، ص ۴. افزون بر این، یک مصاحبه و چندین مقاله استاد ابوالحسنی راجع به مبارزات سیاسى آن مرحوم و روابط وى با امام خمینى قدس سره در فصلنامه تاریخ معاصر ایران، از نشریات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، شماره ۱۳ به بعد، درج شده که مطالعه آن به طالبین توصیه مىشود. همچنین بنگرید به کتاب: شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران ۱۳۸۳.