هر سال اول اردیبهشت که فرامیرسد، یک گروه پرافاده از نمایندگان مجلس گرفته تا شخصیتها و مجریان رادیو و تلویزیون تا مستأجران فضای مجازی و متأسفانه خبرنگاران روزنامهها و خبرگزاریها یاد سعدی میکنند تا فضا را به گمان نادرست خویش به ابیات سعدی زینت دهند. محصول این سعی و اشتیاق وافر، نهایت آبروریزی در زبان فارسی و ظلم به سعدی است؛ و این یک معیار است که ما چقدر سعدی میخوانیم و سعدی را میشناسیم. این تازه محصول قدیمیترهاست که قدری با ادبیات مأنوستر بودند، نسل جدید که پژوهشهای علمی و مشاهدات خود ما نشان میدهد از سعدی و مولانا و حافظ فراری هستند و دایره زبانی بسیار بستهای دارند، بیگمان آینده ادبیات را نابود و کام سعدی را تلخ میکنند.
امسال شاهکار خبرنگاران و روزنامهنگاران در انعکاس سخنان شخصی با عنوان «مدیر مرکز سعدیشناسی» بود. کسی با این عنوان معلوم است سعدی را غلط نمیخواند، اما چون سخنان اینگونه افراد معمولاً در حضور پرشمار خبرنگاران نیست و متن سخنان را یا روابطعمومیها یا فقط یک خبرنگار تهیه میکند، چهبسا با اشتباه فراوان همراه میشود و اینبار اشتباه بسیار فاحشی در انعکاس این سخنرانی رخ داد که در مرحله اول کار، قابلچشمپوشی بود، اما وقتی بیشتر روزنامهها و خبرگزاریهای رسمی همان اشتباه را با یک کپیبرداری چشمبسته تکرار کردند، تبدیل به یک فاجعه در روز سعدی شد!
اکنون در تارنمای بیشتر روزنامهها، از قول شخص مذکور نوشتهاند: «در اول اردیبهشتماه جلالی که برگ سرخ از غم افتاده لالی...»؟! و در جای دیگری «ذکر جمیلش در افوام عوام افتاده وصیت سخنش»؟!
خب این حد از بیتعهدی و بیخیالی نسبت به انتقال درست یک سخنرانی که یکی دو بیت و قطعه از سعدی در آن است، جای شکوه و گلایه بسیار دارد. سعدی میگوید: «بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی»، اما روزنامهها و خبرگزاریهای ما «بر گل سرخ» را «برگ سرخ» و «نم» را «غم» نوشتهاند و «اوفتاده» را «افتاده» و «لآلی» [با الف ممدوده یا مددار (یا همان الف با کلاه)]را «لالی»؟! لآلی واژهای عربی و جمع لؤلؤ به معنای مروارید و استعاره از شبنمی است که روی برگ گل میافتد و نم نیز همان رطوبت صبحگاهی است. لآلی کجا و لالی کجا، نم کجا و غم کجا! یعنی به تنها چیزی که در این یک مصرع وفادار بودهاند و درست نوشتهاند، حرف اضافه «از» بوده است و این را هم گویا نتوانستهاند چاره کنند و چیز دیگر بنویسند و گرنه بعید بود به آن رحم کنند!
در بخش دیگر، «افواه» [جمع فوه به معنی دهان]را «افوام» نوشتهاند و «و صیت» مرکب از دو کلمه یعنی حرف اضافه «واو» و واژه «صیت» به معنای شهرت و آوازه را کنار هم نوشتهاند که تبدیل به واژه «وصیت» با معنای خاص خود شده است!
سالهاست وقتی مجریان رادیو و تلویزیون و برخی شخصیتهای سیاسی، حس میگیرند و شعر حافظ را با نهایت اغلاط ممکن میخوانند، حال آدم بد میشود ولی آن، غلطخواندن است و این، غلطنوشتن که گناهی نابخشودنیتر دارد. اینبار باید پرسید در این همه رسانه کسی نبود در بخشهای تصحیح که به رسم معمول، یا به شیوهای که در سایبریها مرسوم است، ماژیک فسفری روی غلطها بکشد یا نشانی بگذارد تا سردبیران را متوجه احتمال خطا بکند؟!
رحم و شفقتتان کجا رفته است؟! این زبان فارسی است، گونی زغال نیست که به آن آتش میکشید!
هنگام نوشتن این یادداشت که دو روز از انتشار سخنان مدیر مرکز سعدیشناسی در خبرگزاریها و روزنامهها میگذشت، بیشتر تارنماهای آنان را وارسی کردم و هنوز این مطلب با همان اشتباهات در تارنماها موجود است و جالب آنکه برخی از این روزنامهها در روز سعدی، حتی «تیتر یک» یا مطالب اصلی صفحه خود را به اهمیت و بزرگی سعدی در تاریخ ادبیات اختصاص دادهاند و اینکه ما بدون سعدی هیچیم و چه و چه!
خب! این سعدی اکنون با زبان خود به ما نمیگوید کهای روزنامهنگاران قرن بیستویکم! «من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن/ غالبالظن و یقینم که تو بیخم بکنی»؟!
| سردبیر