سرویس تاریخ جوان آنلاین: در گفتوشنودی که پیشرو دارید، قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ از زبان یکی از معدود بازماندگان فدائیان اسلام روایت و ارزیابی شده است. محمدمهدی عبدخدایی به رغم آنکه در آن روزها در زندان بود، اما از تحلیلگران موشکاف نهضت ملی ایران به شمار میرود. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
به عنوان یکی از معدود بازماندگان فدائیان اسلام بفرمایید علت سکوت فدائیان اسلام در واقعه ۳۰ تیر چه بود؟
بسماللهالرحمنالرحیم. همانطور که همگان مطلع هستند فدائیان اسلام در قضیه روی کار آمدن دکتر مصدق نقش مهمی را برعهده داشتند. دلیل اینکه دکتر مصدق نخستوزیر شد این بود که سپهبد رزمآرا توسط خلیل طهماسبی یکی از اعضای فدائیان اسلام کشته شد. در این دوران شاه فرمان نخستوزیری حسین علاء را صادر کرد، اما هنوز دو ماه نگذشته بود که نواب صفوی اعلامیه داد: «حسین علاء! زمامداری یک ملت مسلمان در خور لیاقت تو نیست. فوراً برکناری خود را اعلام کن.» شرایط زمانی هم باعث شد علاء اعلام استعفا کند. در مجلس هم جمال امامی، نماینده طرفدار دربار پیشنهاد کرد دکتر مصدق نخستوزیر شود. البته در نظر داشته باشید که شرایط شاه و مردم در سال ۱۳۳۰ با شرایط دیکتاتوری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به بعد تفاوت داشت. آن روزها اگر مجلس رأی تمایل به نخستوزیری کسی میداد، شاه برای همان فرد فرمان نخستوزیری را صادر میکرد. دکتر مصدق، نماینده دوره شانزدهم و ادوار گذشته مجلس بود و حتی ایشان به شرطی نخستوزیری را قبول کرد که در وکالتش باقی بماند، اما دکتر مصدق که نخستوزیر شد، بین ایشان و فدائیان اسلام اختلاف به وجود آمد، بهطوری که مرحوم نواب صفوی با آقای یوسف مازندی خبرنگار آسوشیتدپرس مصاحبهای کرد و در آن مصاحبه گفت: «من دکتر مصدق و جبهه ملی را به محاکمه اخلاقی دعوت میکنم.»
شهید نواب صفوی به چه علت دکتر مصدق را به محاکمه اخلاقی فرا خواند؟
به دلیل اینکه رهبران جبهه ملی گفته بودند اگر رزمآرا از بین برود و روی کار بیایند دولت را اسلامی اعلام میکنند، اما چنین نشد و سر این جریان بین دکتر مصدق و فدائیان اسلام اختلاف افتاد. بیشتر افراد معتقد بودند دکتر مصدق به توافق شاه در ملی کردن نفت نیاز دارد و به حمایت او احساس ضرورت میکند. با کشته شدن رزمآرا و به نخستوزیری رسیدن دکتر مصدق مشخص شد بین شاه و دکتر مصدق توافقی به وجود آمده است؛ لذا فدائیان اسلام دستگیر شدند و فشار روی دستگیری نواب صفوی زیاد شد، بهطوری که نهایتاً در سال ۱۳۳۰ نواب صفوی دستگیر شد و به زندان رفت و عده زیادی از فدائیان اسلام در زندان ماندند. در همان زمان تنها روزنامهای که حرف از فدائیان اسلام میزد، روزنامه «نبرد ملت» بود که مدیر آن آقای عبدالله کرباسچیان بود.
برای رفع کدورت میان دکتر مصدق و فدائیان اسلام، اقدامی هم صورت گرفت؟
بله. خیلیها خواستند این اختلاف را از میان بردارند، از جمله مرحوم آیتالله طالقانی. ایشان در ۱۴ اسفندسال ۱۳۵۷ بعد از ظهر پیروزی انقلاب، سرقبر مصدق این مسئله را مطرح کرد که من از این اختلاف ناراحت بودم. به زندان قصر رفتم و با نواب صفوی ملاقات کردم و گفتم این اختلافات باید از بین بروند. نواب صفوی معتقد بود باید حکومت اسلامی را اعلام نمایند که اگر این کار را کنند، ما در خدمتشان هستیم. پیش دکتر مصدق رفتم و گفتم اینها دعوای حکومت اسلامی را دارند. دکتر مصدق در جواب من گفت: «من آخرین دولت نخواهم بود. آقایان درخواست حکومت اسلامیشان را برای دولتهای بعدی بگذارند.»
دکتر مصدق به حکومت اسلامی اعتقاد نداشت یا آن مقطع را برای این کار مناسب نمیدانست؟
خیر ایشان به حکومت اسلامی اعتقاد نداشت و لائیک بود. مصدق زمانی هم که در سوئیس تحصیل میکرد، پایاننامه دکترایش را درباره ارث نوشت که تمام آن بر خلاف احکام اسلامی است. دکتر مصدق در تمام عمرش با آن همه ثروتی که داشت، حتی به حج نرفت. او به لیبرالیسم اعتقاد داشت و شیوه حکومتهای غربی را میپسندید. حتی وقتی فدائیان اسلام به دکتر مصدق پیشنهاد میکنند که شما مشروبات الکلی را ممنوع اعلام کنید دکتر مصدق میگوید من، چون از مشروبات الکلی ۶۰۰ هزار تومان مالیات میگیرم، نمیتوانم خرید و فروش آن را محکوم کنم. در اینجا فدائیان اسلام پیشنهاد میدهند که شما اگر یک ریال به مالیات قند و شکر اضافه کنید، بودجه شما تأمین میشود و مابه ازای آن، مخارجی را هم که در نتیجه آسیبهای ناشی از شرابخواری به وجود میآیند، نمیدهید، ولی مصدق باز هم قبول نمیکند. اینکه در یک کشور اسلامی خرید و فروش مشروبات الکلی ممنوع شود، چیز چندان بزرگی نیست، ولی دکتر مصدق همین درخواست کوچک را هم قبول نمیکند. در نتیجه کل اختلافات فدائیان اسلام با دکتر مصدق بر سر ایجاد حکومت اسلامی بوده است.
واقعه ۳۰ تیر چگونه منجر به پیروزی سیاسی دکتر مصدق شد؟
پس از رد درخواست وزارت دفاع دکتر مصدق از سوی شاه، ایشان در ۲۵ تیر از نخستوزیری استعفا کرد و احمد قوام از سوی شاه به نخستوزیری رسید. این مسئله در مجلس حرکتهایی را به وجود آورد و مبارزه علیه قوامالسلطنه آغاز شد، به طوری که آیتالله کاشانی و حزب زحمتکشان دکتر بقایی و همه گروهها به نفع دکتر مصدق اعلامیه دادند و یک شورش عمومی از ۲۷، ۲۸ و ۲۹ تیر در ایران به وجود آمد تا روز ۳۰ تیر که تعطیل اعلام شد. آن روز قیام از منزل آیتالله کاشانی آغاز شد. عده زیادی از مردم به منزل ایشان هجوم بردند. از جمله کسانی که آن روز حضور داشتند داریوش فروهر عضو حزب ملت ایران و پان ایرانیسم است. در آنجا سیدی را روی تخته چوبی دراز میکنند، روی او پارچه سفید میاندازند و روی پارچه سفید مرکورکروم (دواگلی) میریزند. بعد این به اصطلاح جنازه را از منزل آیتالله کاشانی که در کوچه پامنار بوده (خیابان پامنار فعلی) روی دوششان میگیرند و فریاد میزنند: «از جان خود گذشتیم/ با خون خود نوشتیم/ یا مرگ یا مصدق»یا «بیهوده مزن داد مصدق پدر ماست/ این فرد مبارز پدر و تاج سر ماست» و جلوی مجلس در میدان بهارستان تجمع میکنند. قوام که نخستوزیر بود، فرمان تیراندازی میدهد و مردم با شروع تیراندازی جنازه را زمین میاندازند و فرار میکنند. این بیچارهای که به عنوان جنازه روی چوب خوابیده بود، بلند میشود که فرار کند که او را با گلوله میزنند و میکشند. مردم وقتی میبینند او کشته شده است، برمیگردند و تظاهرات تا یک بعدازظهر ادامه پیدا میکند. شاه، چون در آن روزها قدرت تصمیمگیری نداشت، بنابراین در ساعت یک بعدازظهر قوامالسلطنه را میخواهد و از او درخواست میکند که استعفا کند و فرمان نخستوزیری دکتر مصدق را صادر میکند و ایشان وزیر دفاع هم میشود. در حقیقت آقای دکتر مصدق پیروزی سیاسی عظیمی را به دست میآورد، در حالی که مرحوم آیتالله کاشانی رهبری مبارزه را بر عهده داشت.
اشاره کردید که پهلوی دوم، قدرت تصمیمگیری نداشت. علت این امر چه بود؟
چون شاه در سوئیس تحصیل کرده بود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ که به سلطنت رسید، به علت دیکتاتوریهای پدرش و شرایط جامعه احساس قدرت نمیکرد. البته بعضیها شاه را از اول دیکتاتور میدانند، اما من معتقدم شاه سالهای ۲۶، ۲۷، ۲۸ و ۲۹ با شاه سال ۳۲ تفاوت میکند. شاه بعد از اینکه به سلطنت رسید، شاید یک مقدار تفکر دموکراسی و سلطنت کردن نه حکومت کردن را داشت، اما این شاه بعد از ۲۸ مرداد سال ۳۲، مثل یک قزاق چکمهپوش با پشتیبانی غربیها بهویژه امریکاییها روی کار آمد و شروع به قلع و قمع کرد و حتی دستور تیرباران فدائیان اسلام و ۴۸ افسر تودهای مثل سرهنگ سیامک و سرهنگ مبشری را داد.
به نظر شما درخواست وزارت دفاع توسط دکتر مصدق از شاه، نیاز بود یا بهانهای برای آن بود که دکتر مصدق کنار برود؟
دکتر مصدق نمیخواست کنار برود، اما چون فکر میکرد ارتش در کارها دخالت میکند، میخواست قدرت ارتش در دستش باشد. با در دست گرفتن وزارت دفاع هم میخواست اجازه ندهد که بعضی از سران ارتش در قدرت دخالت کنند.
علت عدم موفقیت احمد قوام و عمر کوتاه نخستوزیریاش چه بود؟
علتش این بود که قوام در آن مقطع از وجهه آیتالله کاشانی و نیروهای مردمی و شرایط اجتماعی خبر نداشت و تصور میکرد هنوز قوام سال ۱۳۲۵ و در نگاه مردم همان کسی است که توانسته بود متجاسرین را از آذربایجان بیرون کند و لذا امروز هم حرفش خریدار دارد، در حالی که نمیدانست شرایط تغییر کرده است. آیتالله کاشانی که در سال ۱۳۲۴ و در دوران قوامالسلطنه دستگیر و تحویل انگلیسیها و در اراک زندانی شد و با احمد قوام مخالف بود، امروز رئیس مجلس است و در ایران وجهه عظیمی دارد و بهمحض اینکه بگوید بازار باید تعطیل شود، تعطیل میشود. احمد قوام از نیروهایی که در متن جبهه ملی و در متن نیروهای مردمی و در متن روحانیت بزرگ شده و قدرت پیدا کرده بودند، بیاطلاع بود و به همین جهت آن اعلامیه تند را داد: «کشتیبان را سیاستی دگر آمد.» آن روز آقای سجادی این اعلامیه را از رادیو قرائت کرد.
هستههای مقاومت روز ۳۰ تیر بیشتر از چه قشرهایی تشکیل میشدند؟
بیشتر مردم متوسط و بازاریان تهران بودند که به خاطر آیتالله کاشانی به خیابانها آمدند.
روز ۳۰ تیر در دیگر شهرها هم درگیری رخ داد؟
در شهرهای دیگر هم مثل مشهد درگیری بود، منتها به صورت متفرق، اما اصل درگیریها در تهران بود.
شخصاً از رخداد ۳۰ تیر خاطرهای به خاطر دارید؟
آن روز من در بهداری زندان دادگستری بودم که پنجرههایش رو به خیابان باز میشد و از همانجا مردم را میدیدم که شلوغ کرده بودند و شعار میدادند! در آن روز فردی به نام امیر بیجار کشته شد. تودهایها میگفتند شهید ماست و حزب زحمتکشان ادعا میکرد از ماست. البته بعد از اینکه دکتر مصدق دوباره سرکار آمد، گفت او را در کنار شهدای ۳۰ تیر دفن کنند و سرلشکری به نام مقامی را هم به دلیل اینکه دستور تیراندازی داده بود، دستگیر کردند.
شما چه زمانی از زندان آزاد شدید؟
دو ماه بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. من بار اول به دلیل صغر سن به دو سال زندان محکوم شدم. استیناف که دادند به ۲۰ ماه زندان محکوم و بعد از طی محکومیت آزاد شدم.
پس از قیام ۳۰ تیر به نظر میرسد فواره محبوبیت دکتر مصدق سرنگون میشود، علت چه بود؟
علت این بود که اولاً دکتر مصدق قانونی به اسم قانون امنیت اجتماعی تصویب کرد که هشت ماده داشت و بسیار قانون خشنی بود. دکتر مصدق برای شش ماه از مجلس اختیارات قانونگذاری گرفت. بدین معنا که آنچه را که دکتر مصدق امضا میکند در حکم قانون است و این یعنی بر خلاف قانون اساسی، قوه مقننه قدرت خود را به رئیس قوه مجریه تفویض کرد. بیشتر اختلافات سر قانون امنیت اجتماعی و اختیارات یکساله از مجلس توسط دکتر مصدق بود. مضافاً بر اینکه عدهای از افسران ارتش سرتیپ افشار طوس، رئیس شهربانی را گرفتند و به کوههای تلو بردند و کشتند و جنازهاش را در گوشهای انداختند. این موضوع هم بر اختلافات افزود؛ لذا دکتر مصدق در ایام ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دیگر دکتر مصدق ۳۰ تیرسال ۱۳۳۱ نبود که مردم طرفدارش باشند. به همین دلیل در ۲۸ مرداد، دولت دکتر مصدق با چهار تانک سقوط میکند، در حالی که در ۳۰ تیر آقای دکتر مصدق وزیر دفاع نیست، ولی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وزیر دفاع است. رئیس ستاد سرتیپ ریاحی است که دکتر مصدق او را منصوب کرده است. فرماندار نظامی تهران سرهنگ اشرفی است که دکتر مصدق او را نصب کرده است. رئیس آگاهی سرهنگ نادری است که منصوب دکتر مصدق است. همه دوستان مصدق سرکار هستند، اما کودتای ۲۸ مرداد خیلی راحت اتفاق میافتد.
علت عدم همراهی مردم در ۲۸ مرداد با دکتر مصدق، تنها به خاطر پیش آمدن مشکلات اقتصادی در جامعه بود؟
مردم همیشه مشکلات اقتصادی را تحمل کرده بودند. حتی وقتی دکتر مصدق اوراق قرضه ملی چاپ کرد مردم خریدند و به دولت کمک کردند. زمانی هم که به واسطه ملی شدن صنعت نفت انگلیسیها خواستند به آبادان حمله کنند نیروهای ملی در مقابلشان ایستادند، اما دکتر مصدق، چون متأسفانه آدم خودرأی و یکدندهای بود بعد از ۳۰ تیر با تصمیماتی که گرفت بر خلاف آنچه میگفت من مستحضر (مستظهر) به حمایت ملت هستم، وجههاش را میان مردم از دست داد و دیگر دکتر مصدق ۳۰ تیر نبود. متأسفانه مورخان، تحولات شخصیتهای سیاسی را کمتر تحلیل میکنند. تحولات شخصیتهایی، چون دکتر مصدق، آیتالله کاشانی، شاه، احمد قوام و کسانی که جریانات سیاسی را ایجاد کردند. این تغییرات نقش عجیبی در مردم داشتند و در این جریانات مردم بودند که ضرر کردند.
دکتر مصدق به دلیل اختلافاتی که با آیتالله کاشانی پیدا کرد، جایگاه مردمی خود را از دست داد و باعث شکست نهضت ملی شد؟
هم اختلافاتی که با آیتالله کاشانی پیدا کرد و هم اختلافاتی که با گروههای دیگرداشت، بهطوری که همه کسانی که جبهه ملی را تشکیل داده بودند و همراهان دکتر مصدق بودند از جمله دکتر بقایی، حسین مکی، ابوالحسن حائزیزاده و... از اطراف او پراکنده شدند و آدمهای جدیدی جایگزین آنها شدند که قدرت آدمهای قدیمی را نداشتند.
دکتر مصدق بعد از ۳۰ تیر احساس میکرد دیگر به آیتالله کاشانی نیاز ندارد؟
دکتر مصدق بعد از ۳۰ تیر فکر میکرد به هیچ کس احتیاج ندارد. خودش را فعال مایشاء میدانست و به همین دلیل هم به حرف کسی گوش نمیداد. گرفتن اختیارات شش ماهه و بعد یکساله بر خلاف قانون اساسی است و مجلس نمیتواند قدرت قانونگذاری خود را به شخصی در قوه مجریه بدهد، اما دکتر مصدق مدعی قانونمداری این کار را کرد. قانون امنیت اجتماعی دکتر مصدق هم بسیار قانون خشن و بدی بود چراکه به واسطه همین قانون ایشان اغلب شخصیتها را گرفت و زندانی کرد. البته به خاطر اینکه میخواست جلب قلوب کند، نواب صفوی را در بهمن سال ۱۳۳۱ آزاد کرد. نواب صفوی هم پس از آزادی اعلامیه میدهد که من دوره فترت خود را آغاز و سکوت میکنم؛ لذا نواب صفوی از ۲۶ بهمن ۱۳۳۱ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کاملاً خاموش است و هیچ صحبتی نمیکند. فقط در شهریور ۱۳۳۲ است که اعلامیهای میدهد که، چون شاه و نخستوزیر در برابر حکومت اسلامی تسلیم نشدهاند، رسمی نیستند و قانونیت ندارند. برای اولین بار کیهان و اطلاعات اعلامیه نواب صفوی را چاپ کردند و در نتیجه توقیف شدند. اگر تاریخ را خوب بخوانید و بررسی کنید و ریشههای اختلافات و تهمتهایی را که زده شدهاند در نظر بگیرید، میبینید فدائیان اسلام همانهایی هستند که در زمان رزمآرا، درخواست حکومت اسلامی دارند. آنها در زمان هژیر همین طور و مبنای درخواستشان در زمان دکتر مصدق به درخواستی که در جلسهای که با اعضای جبهه ملی داشتند، برمیگردد، ولی اینها بر خلاف قولی که دادند عمل کردند و حکومت اسلامی را اعلام و احکام اسلام را اجرا نکردند.
به نظر شما درس ۳۰ تیر ۱۳۳۱ برای اکنون نظام و جامعه ما چه میتواند داشته باشد؟
درس ۳۰ تیر برای جامعه امروز ما این است که جامعه ما باید وحدتش را حفظ کند. ما الان در یک مبارزه سنگین با امریکا قرار داریم و میبینیم که اکثر رسانههای جمعی دنیا علیه ما هستند و پشت سر هم توطئه میکنند. ما اگر میخواهیم شاخ بزرگترین قدرت تاریخ را بشکنیم باید وحدت ملی در میانمان حکمفرما باشد. چون اگر در این شرایط بین شخصیتهای سیاسی و اجرایی تفرقه و اختلاف باشد خدای نکرده شرایط آبستن حوادث ناگواری خواهد بود. امروز گرانی، فقر و فشار روی توده مردم زیاد است و دولت باید هرچه زودتر این فشار را کم کند و مدیریتی به خرج بدهد که بتواند جامعه را از نظر اقتصادی راضی کند. مبارزه با امریکا از راه دور است، اما جامعه این گرانی و فقر را هم نمیتواند تحمل کند. درست است که جامعه آرمانگراست، اما به شرطی که مدیرانش کشور را عاقلانه اداره کنند؛
و سخن آخر؟
مطلب در رابطه با این جریانات بسیار مفصل است و انشاءالله به زودی در قالب یک کتاب منتشر خواهم کرد.