سرویس تاریخ جوان آنلاین: بازخوانی نسبت دولت انگلستان با فراز و فرود انقلاب مشروطیت ایران، در زمره فصول در خور تأمل این رویداد تاریخی به شمار میرود. مقالی که هماینک پیش روی دارید، درصدد است تا بخشهایی از دخالتهای این دولت استعماری را در روند این نهضت عدالتخواهانه مورد بررسی قرار دهد. امید آنکه مشروطهپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
با خلع محمدعلیشاه از سلطنت، مشروطیت باید قدرت خود را در اتمام دو بحران مهم استقراض و استقلال به مردم نشان میداد. در این هنگام، انگلیس و روسیه بنابر قرارداد ۱۹۰۷. م نگرش تحتالحمایگیشان را در ایران تداوم میبخشیدند. این سیاست براساس کتب اسنادی وزارت خارجه روسیه (نارنجی) و بریتانیا (آبی)، در قالب یک مشروطیت محدود برقرار میشد (۱). این تصمیمگیری مشترک برای برخی از مقامات روس همچون الکساندر ایزولسکی، وزیر خارجه، حتی میتوانست بهمعنای حرکت ارتششان در مناطقی از ایران روی دهد؛ چنانکه در دوران استبداد صغیر آنان وارد رشت و سپس تبریز شدند. لکن انگلیسیها این قسم سیاستها را تا حد امکان پیگیری نمیکردند و در اکثر مواقع چهرهای جانبدارانه از مشروطیت داشتند. در نتیجه، مشروطهخواهان بین این دو قدرت تفاوت میگذاشتند و روسیه تزاری را خطر اصلی برای مشروطیت ایران میپنداشتند. این نگرش بعدها در هنگام دولت مستوفیالممالک، رئیسالوزرای موردپسند دموکراتها، بهسبب اتمام حجت بریتانیا درباره امنیت راههای جنوب تغییر یافت؛ بهگونهایکه برای اولینبار پس از برقراری مجدد مشروطیت، خشم یکپارچه سیاستمداران و مردم را در برابر بیانیه این کشور بهدنبال داشت. بدین ترتیب، در این مقاله برآنیم تا با واکاوی این مسئله به زوایای پنهان و پیامدهای آن بپردازیم.
سایه دول بزرگ بر مشروطیت ایران
با آغاز جنبش جدید در ایران، زنگ خطر برای منافع روسیه و بریتانیای کبیر بهصدا درآمد. هر دو کشور با این موضوع بسیار مخالف بودند، اما برای مهار آن سیاستهای متفاوتی را در پیش گرفتند. این اقدامات حول یک محور اصلی میچرخید و آن تحدید خواستههای مشروطهخواهان بود که در واقع، تلاش برای کنترل و سازماندهی این حرکت بهشمار میرفت. با این وجود، مسئله پس از مرگ مظفرالدینشاه و بهتختنشینی محمدعلی میرزا جنبهای دیگر بهخود گرفت. او که در زمان ولیعهدی در تبریز مخالفتهای پنهان و آشکار خویش را با مشروطهخواهان ابراز میداشت؛ حال با حضور در پایتخت دیگر نقشههای حذف ارکان اصلی نظام جدید را ترسیم میکرد. در این راستا، انگلستان که در ابتدای ماجرا چهرهای دوستانه نشان میداد و حتی اجازه بستنشینی تجار را بهناچار، در سفارتخانه شان صادر کرد؛ دیگر با انعقاد قرارداد ۱۹۰۷. م درکنار متحد خود روسیه تزاری، با دستورالعمل وزارتخارجه شان بهسمت مواضع خنثی سوق مییافت. از سویی دیگر، همسایه شمالی اقدامات خصمانهتری در قبال مشروطیت آغاز کرد و فشار اصلی را در قالب مداخله بریگارد قزاق و فرمانده آن کلنل لیاخوف وارد آورد. بنابراین، دول بزرگ با اتخاذ این تصمیمات علناً به نفع شاه عمل میکردند، ولی مجلس اول و مشروطهخواهان بیشتر سرگرم جدال با شاه و اطرافیانش بودند. از اینروی توجه چندانی به سیاستهای این دولتها و تأثیر آنان بر آینده ایران نداشتند. چنانکه درباره عقد قرارداد ۱۹۰۷ م، تنها از سوی روزنامه حبلالمتین با درج مقالههای تحلیل سیاستهای استعماری بریتانیا و روسیه در منطقه، روشنفکران از آن مطلع شدند. در این میان، نشریه هشدارهایی مبنی بر آسیب به استقلال ایران جهت آگاهی رجال مشروطه داد و در یکی از مهمترین آنان نوشت: «شیرینی و لطف کار در اینجاست که دولت روس اذن به دولت انگلیس میدهد که در نقاط جنوبی ابواب نفوذ و تجارت خود را باز نماید و انگلیس به روس در سمت شمال اجازه مرحمت میفرماید! روس در ایران چه کاره است که اذن بدهد یا ندهد. از شمال تا جنوب متعلق به خود ماست. نه صغیر هستیم که قیم خواهیم و نه دیوانه و مجنون که ولی لازم داشته باشیم! (۲)». با وجود طرح این مباحث، محمدعلیشاه همچنان در پی نابودی نظام مشروطیت بود و بدین منظور، کوشش را بر تزلزل نهاد جدیدالتأسیس آن، یعنی مجلس گذاشت. گو اینکه در هنگام مراسم تاجگذاری خود از اغلب نمایندگان دعوتی بهعمل نیاورد و این اقدام، اولین گام در جهت بیاعتبار ساختن مجلس اول بود. در مقابل، انجمن تبریز واکنش شدیدی نشان داد و از تمام کرسیهای مجلس درخواست اعتراض همگانی داشت. این خواسته بهسبب حضور برخی از شاهزادگان در این نهاد بود که محمدعلیشاه قصد استفاده از آنان را بهعنوان عناصر مخالف مشروطه داشت، اما این تنها سلاح وی نبود. او حرکتهای انجمن تبریز را غیرقابل قبول تفسیر میکرد و بدینجهت میخواست تا در این شهر قدرت انجمن را بهواسطه روحانیت و ثروتمندان مهار کند. اهالی نیز برای حفاظت از این گروه اعتصابهایی ترتیب دادند و دامنه این اعتراضات در شهرهایی، چون رشت، اصفهان و شیراز گسترش یافت. در این زمان شاه احساس خطر میکرد و از سویی، بر نگرانیهای روس و انگلیس در زمینه ایجاد ناامنیها و عدم امنیت افزوده میشد. این دول اروپایی، منشأ تمام اتفاقات اخیر را از نظام مشروطه میدیدند و خواهان کاهش قدرت آزادیخواهان بودند. بدینترتیب، محمدعلیشاه تصمیم خود را بر اجرای یک کودتا پایه گذاشت که در این مسیر، مساعدت ممالک بیگانه به وی متفاوت بود. آنچنانکه دولت تزار با بازوی نظامی کلنل لیاخوف، شاه را در بمباران مجلس یاری رساند و همزمان جهت فرونشاندن مقاومت رشت و تبریز، ارتششان را وارد شهرهای مذکور کرد. در این راستا، آنان ستارخان و باقرخان را بهسمت یک حصر سوق دادند که پایانشان در بستنشینی کنسولگری عثمانی رقم خورد. چنانکه در طول مداخله نظامی قوای روس در بندرانزلی تا تبریز و ارومیه، محمدامین رسولزاده با حضور در این مناطق، خود مصاحبهای با ستارخان در سفارت آن دولت داشت. این رهبر بزرگ از ورود روسها به شهرها و رفتارهای خشن با آنها بسیار متأثر بود و خواهان مداخله نکردن دو قدرت بزرگ در روند احیای مشروطه شد (۳). البته این تنها درخواست مجاهدین نبود و دامنه این اعتراضها نیز صدای روزنامه تایمز را درآورد: «وقتی بریتانیای کبیر با بوئرها میجنگید، ایران بیطرف بود؛ وقتی روسیه نیز در منچوری درگیر جنگ با ژاپن بود، ایران بیطرف بود. پس بریتانیا و روسیه چه حقی دارند که وقتی ایران درگیر جنگ داخلی است، مداخله کنند؟ (۴)».
شطرنج انگلیسی
اما انگلیس همانند دولت تزار رفتار نمیکرد و سیاستهای خود را در دو جبهه پیگیری مینمود:۱) اقتصادی: از اواسط سلسله صفویه تاجران بریتانیایی بهسبب فعالیت کمپانیهایشان در برخی از شهرهای جنوبی ایران، با جغرافیا و جمعیت این آشنایی مناطق داشتند. بدینخاطر از شکافهای موجود در عشایر، برای پایداری منافع تجاری شان استفاده کردند تا ارتباطاتی چندسویه با رؤسای قبایل برقرار کنند. از سویی، اغلب این تجار دستی بر امور سیاسی و اداری مملکت آنها داشتند و از توانایی خوبی بهمنظور برقراری جلساتی درباره تشریح انقلاب مشروطه ایران، در لندن برخوردار بودند. بدینترتیب، ف. ب. لینچ که یک فرد شاخص در زمینه تجارت ایران و انگلیس بهشمار میرفت، کمیتهای را با ریاست خود و معاونت ادوارد براون تشکیل داد. در یکی از همین دیدارها بود که تایمز گزارشی از ارزیابی وضعیت حاکمیت مشروطه در ایران توسط تقیزاده، نماینده مجلس، برای خوانندگان انگلیسی ارائه داد. در این یادداشت، از سخنان وی یک حالت دوگانه استنباط میشد که جدا از اشاره تقیزاده به اهمیت استقلال ایران، او بریتانیاییها را «پدرخواندگان مشروطیت» نامید و به منافع احیای این نظام، برای آنان اشاراتی نمود (۵). این رفتارهای وی تنها در بریتانیا خاتمه نیافت و پس از ورود مجدد به تبریز، طی یادداشتی از رهبران مجاهدین خواست تا از فتح تهران صرفنظر نمایند. تقیزاده دلیل این درخواست را همانا وقوع احتمالی جنگ با روسها عنوان کرد، اما واقعیت از آن حکایت داشت که وی از تحولات پیشرو ناامید بود و نقطه روشنی در دگرگونی انقلاب ایران نمیدید. چنانکه نوشت: «چون انقلاب هم فرصت تعلیم و مدرسه نمیدهد، همیشه بعد از صد سال هم، در همانجایی هستیم که بودیم. (۶).» این عقبنشینی شاید از مشاهده پیشرفت ممالک اروپایی بهویژه انگلستان بود که حال، در آن برهه حساس خود را نشان داد و سبب شکافی بزرگ بین مشروطهخواهان و مجاهدین شد. در هرصورت، با اثربخشی طعام بریتانیا بر قسمی از آزادیخواهان، کنسولهای دول بزرگ نیز با فشار بر شاه قصد برقراری مجدد مشروطیت داشتند تا از فتح تهران و قدرتگیری مجاهدین جلوگیری نمایند، اما این اتفاق افتاد. ۲) نظامی: این سیاست همارز با نقشههای اقتصادی تجار انجام میشد؛ چراکه انگلستان حفاظت از منافع تجاری و اتباعشان را در اولویت قرار میداد و برای این موضوع، بهانه امنیت بهترین گزینه بود. چنانکه مصادف با مداخله نظامی قوای روس به شمال ایران، بهمنظور فرونشاندن قیام سیدمرتضی تنگستانی، سرکنسول بریتانیا دستور به پیادهسازی دستههایی از سربازان و ارسال قایقهای توپدار خود در بندرعباس و بوشهر داد (۷). اما با وجود تمام این نقشهها، بریتانیا حریف اعاده حاکمیت مشروطه و خلع محمدعلیشاه نشد.
فریاد بر بریتانیا
در این هنگام، از مهمترین مسائل دولت مشروطه موضوعات مالی و برقراری امنیت بود که دستهبندیهای سیاسی و قبیلهای نیز به آن افزوده شد، زیرا با ایفای نقش برجسته اقوام بختیاری و قشقایی در دوران استبداد صغیر، دیگر برخی از سرانشان اهداف خود را بهسمت فزونطلبی تغییر میدادند. از جمله علل اصلی این مسئله، میتوان به همکاری آنان با کمپانیهای انگلیسی همچون برادران لینچ و دارسی اشاره کرد که بهمنظور حفاظت از تأسیسات و اموالشان، این امر را به بختیاریها سپردند (۸). در نتیجه با نامیدن این امتیازات برای آنان، بریتانیا با اعتراضات روسها روبهرو نمیشد و بهآسانی از سود سرشار این منابع مالی لذت میبرد (۹). این اقدامات ثروت زیادی هم به تعدادی از طایفههای بختیاری میبخشید، ولی موجبات اختلاف و چنددستگی در بین آنان شد. افزون برآن، نارضایتی قشقاییها و اقوام دیگری، چون عشایر بنیکعب از مکرهای انگلستان در تفرقهافکنیهای قبیلهای، اوضاع را برای آتش دول بزرگ در ایران آماده میکرد. چنانکه با بسط فعالیتهای سردار اسعد بختیاری (فرمانده اردوی جنوب در فتح تهران) در امور اداری حکومت و ارتباط با دموکراتها، فرصتی را برایشان در اختیار گذاشت تا بختیاریها با ورود در قلمروی سایر عشایر جنوب، تخم نفاق و کینه بین آنان پاشانده شود. سرانجام، این مسائل منجر به درگیری بین ایلات این منطقه در فارس شد که با ایجاد سلسله آشوبهایی در آنجا، انگلستان را به اولین اولتیماتوم خود به نظام مشروطه رساند. در این زمان، مستوفیالممالک رئیسالوزرا و حسینقلی نواب، وزیرخارجه با یادداشتی از سفارتخانه بریتانیا روبهرو شدند که در آن با تعیین مهلت سه ماهه، خواستار برقراری نظم و آرامش در راههای جنوب بود؛ در صورت عدم اجرای این دستور، بریتانیا نیروی لازم را تشکیل میداد و هزینههای آن میبایست از طریق حقوق گمرکی بنادر جنوب کشور و مالیاتهای فارس تأمین مییافت (۱۰). وزیرخارجه این حرکت انگلیسیها را بیجواب نگذاشت و در طی نامهای محترمانه، دو نکته مهم را یادآوری کرد:۱) حضور قشون دول بیگانه در شمال و جنوب ایران بهجهت وجود نظام جدید و اهمیت مسئله استقلال مملکت، بهطور کامل مردود است. ۲) با وجود رویدادهای اخیر در مسیرهای تجارتی جنوب ایران، بریتانیا بنا بر آمار گمرکات ایران، همچنان از تراز مثبت بازرگانی برخوردار بوده و این مسائل با چارهاندیشی بریتانیاییها در زمینه جایگزینی راههای فرعی به اصلی، پایان یافته است (۱۱). اعتراض به اتمام حجت انگلیسیها تنها در ابعاد دیپلماسی تمامی نداشت و در استانبول، انجمن سعادت (متشکل از تاجران و روشنفکران ایرانی) تظاهراتی به راه انداختند که خبر آن منجر به برانگیختن روح ایرانیان ضدمداخله دول خارجی در میدان توپخانه تهران شد (۱۲). برخی از نمایندگان دموکرات نیز، به مردم پیوستند و خواهان اتحاد تمام رجال سیاسی برابر بیگانگان شدند تا لطمهای به عزت و استقلال ایران وارد نشود؛ چنانکه در روزنامه نزدیک به گرایشات خود، ایراننو، پیشنهاد تشکیل کمیته نجات ملی دادند (۱۳).
بدین ترتیب، نعمت اصلی و مهم این اولتیماتوم فریاد تمام مردم اعم از احزاب، دیپلماتها و افراد کوچه و بازار بود که حال برای اولینبار، پس از احیای مجدد مشروطیت، دیگر ترسی مقابل اروپاییان نداشتند. در واقع، این اقدام تمرینی جهت اعتراضات گسترده ضداولتیماتوم روسی در سال آینده بهشمار میرفت.
پینوشتها
۱) کتاب آبی (اسناد وزارت خارجه بریتانیا)، ترجمه احمد بشیری، تهران: نشر نو، ۱۳۶۳، ج ۱، ص ۲۸۰-۲۷۷؛ کتاب نارنجی (اسناد وزارت خارجه روسیه)، ترجمه احمد بشیری، تهران: نشر نور، ۱۳۶۷، ج ۲، ۲۹۱ ـ ۲۸۸.
۲) حبلالمتین، ۱۹ شهریور ۱۲۸۶، شماره ۱۱۴، ص ۲.
۳) گزارشهایی از انقلاب مشروطیت ایران، محمدامین رسولزاده، ترجمه رحیم رئیسنیا، تهران: شیرازه، ۱۳۷۷، ص ۱۵۲ ـ ۱۴۹.
۴) گزارش روزنامه تایمز، ۲۹ آوریل ۱۹۰۹، ص ۵، مندرج در کتاب انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری، ترجمه رضا رضایی، تهران: نشر بیستون، ۱۳۸۵، ص ۲۹۶.
۵) همان، ۱۱ نوامبر ۱۹۰۸، ص ۱۱ ـ ۱۰، مندرج در کتاب انقلاب مشروطه ایران، ص ۳۰۱.
۶) اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، ایرج افشار، تهران: جاویدان، ۱۳۵۹، ص ۳۹ ـ ۳۸..
۷) انقلاب مشروطیت ایران، ادوارد براون، ترجمه مهری قزوینی، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۷۶، ص ۲۸۲ ـ ۲۸۱.
۸) مجاهدان مشروطه، سهراب یزدانی، تهران: نشرنی، ۱۳۸۸، ص ۱۵۸.
۹) همان، ص ۱۵۸ ـ ۱۵۹.
۱۰) کتاب آبی، ج ۴، ص ۹۴۸.
۱۱) همان، ص ۹۵۰ ـ ۹۵۴..
۱۲) همان، ص ۹۶۵.
۱۳) پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت (دوره اول و دوم مجلس شورای ملی)، منصوره اتحادیه، تهران: نشر گستره، ۱۳۶۱، ص ۲۷۸.