جوان آنلاین: روز ۱۸ فروردین ماه مصادف با روز جهانی بهداشت در تقویم ملی تحت عنوان روز سلامتی ثبت شده است. به همین بهانه با شهروندان همکلام شدیم از آنها درباره مقوله مهم سلامتی بپرسیم. گفتگوهایی که دو سکانس از زندگی را در رابطه با مقوله بیماری و سلامت نشان میدهد.
سکانس اول: تجربههایی از عواقب بیتوجهی به سلامتی
* یک زن ۶۰ ساله میگوید به خاطر دیابتش هر سه ماه آزمایش میدهد تا قند خونش کنترل شود. او که راحله نام دارد، میگوید: چند سال پیش یکدفعه وزن کم کردم و خیلی نگران شدم. احتمال میدادم بیماری ناعلاجی گرفته باشم. این شد که به دکتر مراجعه کردم و او حدس زد دیابت باشد. آزمایش خون نوشت و با انجام آن حدس دکتر درست از آب درآمد و قند خونم به ۳۰۰ رسیده بود. خلاصه با تجویز چند قرص، قند خونم پایین آمد، اما به چشمم آسیب زده بود. از آن سال به بعد هر چند ماه یک بار آزمایش خون میدهم تا قندم کنترل شود. اگر از میانسالی به انجام آزمایش سالانه اهمیت میدادم، زودتر متوجه دیابت میشدم و عوارضی برایم نداشت.
* پژمان از پدرش گلایه دارد و میگوید: پدرم ۷۰ساله است. او یکی از چشمانش را به خاطر دیابت از دست داد. این اتفاق از سهلانگاریهای پدرم بود. اگر برای بدن و سلامتیاش احساس مسئولیت میکرد این اتفاق نمیافتاد. وقتی متوجه شدیم پدرم مبتلا به دیابت است که چشمانش تار شد. او را پیش یک چشمپزشک بردیم که گفت دیگر نمیشود کاری کرد. خیلی دیر مراجعه کرده بودیم. پدرم تا ۶۵ سالگی یک بار هم آزمایش خون نداده بود!
* پریسا ۳۷ساله شوهرش سال گذشته به خاطر ایست قلبی فوت کرد. او میگوید: شوهرم چند ماه قبل از فوتش از درد دست و قفسه سینه ناراحت بود. بارها از او خواستم دکتر برود. بالاخره به اصرارم دکتر رفتیم و متوجه شدیم قلب او مشکل دارد و باید اکوی قلب کند. بعد از آن هر چه اصرار کردم اکوی قلب را انجام بده، گوشش به این حرفها بدهکار نبود. بالاخره آنقدر بیخیالی کرد که یک روز صبح وقتی بلند شدم، هر چه صدایش کردم جوابی نشنیدم. او مرا با یک دختر چهارساله تنها گذاشت و رفت. بعد از فوت وقتی داشبورد ماشینش را باز کردم، دیدم پلاستیک داروهایی که دکتر داده بود، دست نخورده داخل داشبورد مانده است. او حتی یک قرص هم مصرف نکرده بود!
* وحید پسر جوانی است. او سه سال پیش مادرش را از دست داده است. او اظهار میدارد: مادرم سالها ناراحتی کلیه داشت و آخرین بار دکتر به او گفته بود تنها درمانش استفاده از آب معدنی است، به همین خاطر مادرم دیگر به دکتر مراجعه نکرد تا اینکه به خاطر ورم پاهایش پیش یک پزشک رفت و آن پزشک برایش سونوگرافی شکم و کلیه نوشت. مادرم به بیمارستانی رفت که سونوی او نشان داده بود سالهاست تومور کبد دارد و به خاطر نداشتن علائم بیخبر است. ورم پاهایش هم به خاطر همان بیماریاش بود. وقتی این خبر را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد. او را نزد پزشک متخصص بردیم که گفت ۸۰ درصد کبد درگیر است و حتی شیمیدرمانی هم جواب نمیدهد. او ۹ ماه بعد فوت کرد. در این همه سال او حتی یک بار هم آزمایش خون نداده بود. اگر به سلامتی خودش اهمیت میداد، شاید بیماریاش را زودتر میفهمید و درمان میکرد.
دوست وحید وقتی این صحبتها را شنید، گفت: دقیقاً عکس این اتفاق برای یکی از اقوام ما افتاد. او خودش را موظف کرده بود هر شش ماه آزمایش خون بدهد. در یکی از آزمایشهایش فهمیده بود مشکل روده دارد. بلافاصله به بیمارستان رفت و بعد از عمل جراحی و چند جلسه رادیوتراپی و شیمیدرمانی به لطف خدا الان مشکل برطرف شده است و تنها سالی یک بار آزمایش میدهد و بیماریاش کنترل میشود.
* احمدزاده ۸۰ سال سن دارد. او سه سال است از پوکی استخوان رنج میبرد و بر اثر پوکی استخوان مهرههای کمرش در معرض آسیب و حتی شکستن است. تا حالا دو بار چند مهره کمرش را تزریق انجام داده است، چون نمیتواند جراحی کند و تنها راه درمان شکستگی مهرههای کمرش همین تزریق است. دخترش خیلی از وضعیت پدرش ناراحت است. وقتی علت را پرسیدم گفت: پدرم سالها از دیسک کمر و تنگی کانال رنج میبرد، اما دوستان و اقوام او را از انجام عمل منصرف کردند. او عمل نکرد ولی نه ورزش و نه آبدرمانی و نه هیچکدام از روشهای درمانی را انجام نداد. به سیگار هم عادت داشت و روزی یک پاکت سیگار میکشید. مشکلات دیگر از جمله استرسهای مختلفی که در زندگی برای او رقم خورده بود، در کنار سهلانگاریهایش دست به دست هم داد و حالا او را گوشهنشین کرده است و نمیتواند بیرون برود و قدم بزند.
* جواد سالهاست پدرش سکته کرده و از این شرایط ناراحت است. او میگوید: ۲۶ سال بیشتر ندارم و پدرم هم ۵۵ساله است. خیلی زود خانهنشین شد. او اصلاً به خورد و خوراکش توجهی نداشت. ۴۰ سالگی عمل قلب باز کرد ولی کلهپاچه را هفتهای سه روز میخورد و اگر غذا روغن نداشت، غر میزد. او آرزوی مرا که قدمزدن با او در پارک و خیابان بود، گرفت، البته هیچ وقت به رویش نیاوردهام و گلایه ندارم از اینکه نمیتواند حمام برود و من باید کمکش کنم. همه اینها برای من خیر و برکت است، ولی دلم میگیرد. اگر به سلامتیاش اهمیت میداد، حالا شرایط طور دیگری بود.
* رضا ۴۴ساله به خاطر اضافهوزن، بارها رژیمهای مختلف گرفته بود ولی بینتیجه. بار آخر به خاطر مدلی از رژیم که در فضای مجازی توصیه شده بود، ناراحتی معده هم گرفته بود و چند سالی دارو مصرف میکرد. او همیشه از فرم پهلوهایش گلایه داشت تا اینکه به سفارش یکی از دوستانش تصمیم میگیرد دکتر تغذیه برود. دکتر از او تست سلامت گرفت که معلوم شد مشکل پهلوهایش تنها به خاطر عدممصرف آب است. او باید روزی هشت لیوان آب میخورد که به گفته خودش تنها روزی دو لیوان آب هم به زور مصرف میکند. رضا چند ماهی زیر نظر دکتر تغذیه هم به وزن ایدهآل رسید و هم مشکل پهلوهایش حل شد.
سکانس دوم: تجربههایی از ورزش و سلامتی
بعد از این گزارش به پارکی رفتم که میدانستم در آن پارک پیر و جوان همه باهم ورزش همگانی دارند. مرد مسنی در حال بازی بدمینتون بود. او قد بلندی داشت و شاداب و سرحال با جوانها و همسن و سالانش بگو و بخند داشت. سرحالی او برایم خیلی خوشایند بود. روی نیمکتی نشستم که دیدم آن مرد به طرف نیمکتی دیگر رفت و نشست. فرصت را مناسب دیدم و نزدیک رفتم و گفتم: آقا شما چند سال دارید؟ گفت: چند سال میخورد؟ گفتم: نمیدانم ولی خیلی شاداب هستید. گفت: دخترم ۵۰ سال است هر روز ساعت ۶ صبح بدون وقفه مشغول ورزش و بازی هستم. ۶۰ سال است لب به نوشابه و شیرینی نزدهام، مگر کیک خانگی یا شیرینی نارگیلی. حقیقتش از این دو نمیتوانم بگذرم. از سن ۴۰ سالگی هر سال یک بار آزمایش خون میدهم، البته از ۵۰ سالگی چکاپ را هر شش ماه یک بار انجام میدهم. تاریخش یادم نمیرود، چون یک تقویم جیبی دارم که تاریخ آزمایشاتم را روی آن نوشتهام. خدا را شکر الان که ۸۴ساله هستم تا حالا روی بیمارستان و دارو و درمان را ندیدهام.
بعد از صحبت با او از دوستانش پرسیدم آیا چکاپ سالانه یا ماهانه میروید؟ بیماری خاصی دارید؟ ورزش میکنید. روزی چند دقیقه یا چند ساعت بگو و بخند دارید؟
زن سالمندی گفت: «من هر شش ماه یک بار چکاپ میشوم. خدا دخترم را خیر دهد، اگر او یادش نباشد، من خیلی یادم نمیماند. او مراقب سلامتیام است.»
پیرزنی دیگر گفت: «به خاطر بیماری ارثی سرطان در خانوادهمان، هر سال یک بار تست سرطان و چکاپ همزمان انجام میدهم، چون فشار خون هم دارم. هر روز صبح پارک میآیم و با دوستان ورزش میکنم.»
زن میانسال دیگری گفت: «خانم ما که منظم آزمایش خون انجام میدهیم، ولی به خاطر مشغله کاری فقط روزهای تعطیل میتوانیم پارک بیاییم و ورزش کنیم. وقت باشگاه رفتن نداریم.»
پیرمردی هم گفت: «من بازنشسته وزارت بهداشت هستم و شغلم پرستاری بود. سال هاست بازنشست شدهام. به خاطر شببیداریها و هم سابقه خانوادگی، مبتلا به فشار خون و دیابت هستم. دارو مصرف میکنم و حتماً چکاپ ششماهه انجام میدهم. در آن سالها آنقدر بیماریهای مختلف دیدهام که چشمم ترسیده است، به همین خاطر ورزش را رها نمیکنم و سالهاست در این پارک کنار دوستان ورزش میکنم. کنار سلامتی، روحیه شادی میدهد و همیشه سرحال هستیم. خدا را شکر فشارخون و دیابتم کنترل شده است.»