جوان آنلاین: برکناری فضلالله زاهدی در شانزدهمین روز از فروردین ۱۳۳۴، رخدادی مهم و عبرتآموز در تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. او که با آمریت امریکا و انگلستان در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یکی از مهمترین نقشآفرینان بود، پیش از سپریشدن دوسال و با موافقت آنان از صدارت کنار گذاشته شد! مقال پیآمده درصدد است تا با استناد به پارهای از تحلیلها به این رویداد تاریخی بپردازد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
کارنامه فضلالله زاهدی در آیینه یک گذر و نظر
پیش از آغاز مقال، مروری بر زمانه و کارنامه فضلالله زاهدی بهنگام مینماید. چه اینکه وی در میان کارگزاران رژیم پهلوی یکی از پرسابقهترینها به شمار میرفت که دانستن جزئیات آن در نتیجهگیری مؤثر تواند بود. تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در موضوع حیات سیاسی نامبرده، تک نگاشتهای را بر خود دارد که نسبتاً جامع به نظر میآید:
«نام فضلالله زاهدی با کودتای انگلیسی ـ امریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در تاریخ سیاسی معاصر ایران عجین شده است. او در سال ۱۲۷۱ ش، در همدان متولد شد. پس از تحصیلات متوسطه و در آستانه جنگ اول جهانی به نیروهای قزاق پیوست و فنون نظامی را زیرنظر افسران روسی فراگرفت. وی در زمره افسران تیپ همدان بود که برای سرکوب نهضت جنگل عازم شمال کشور شد و در کودتای ۱۲۹۹ رضاخان به وی پیوست. او در دوره رضاخان، صاحب مشاغل مهمی شد و مأموریتهای بسیاری انجام داد. زاهدی در ۱۳۰۰ فرماندهی محاکم نظامی را برعهده داشت، در ۱۳۰۱ نیز در پی شکست اسماعیل سمیتقو از رضاخان مدال گرفت. در ۱۳۰۲، فرماندهی قشون فارس را برعهده گرفت و مأمور حل غائله شیخ خزعل شد. او پس از حل این غائله و باحکم رضاخان فرماندار خوزستان شد. در سالهای ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶، فرماندهی لشکر شمال را برعهده گرفت و در اردیبهشت ۱۳۰۸، به فرماندهی ژاندارمری (امنیه) رسید. او برای سرکوب عشایر فارس به شیراز رفت، ولی مدتی بعد پس از فرار یک زندانی سرشناس، مورد سوءظن رضاخان قرار گرفت و در خرداد ۱۳۰۸، به تهران فراخوانده شد. پس از مدتی به همراه صمصامالدوله والی فارس و نصرتالدوله فیروز بازداشت و تنزل درجه یافت، اما کمی بعد بخشوده و آزاد شد. پس از اشغال ایران از سوی متفقین، زاهدی به فرماندهی لشکر اصفهان منصوب شد. در این سمت و در شهریور ۱۳۲۲، با اتهام داشتن ارتباطات پنهانی با آلمانیها از سوی انگلیسیها دستگیر و به بازداشتگاههای انگلیسیها در فلسطین انتقال داده شد، اما در ۱۳۲۴ به تهران بازگردانده شد. با آنکه پیشینه زاهدی وابستگی او را به انگلیس نشان میدهد، اما در سالهای جنگ دوم جهانی در بازیهای سیاسی روز، مدتی در زمره هواداران هیتلر بود. ارتشبد حسین فردوست میگوید: این چهره جدید از زاهدی، ترفند انگلیسیها بود تا وی را عنصر ضدانگلیسی معرفی کنند. به همین دلیل او بازداشت شد و در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ تلاش کرد تا از خود یک چهره ملی نشان دهد.
زاهدی در ۱۳۲۵. ش و در اوج اقدامات عشایر فارس به ویژه قشقاییها علیه دولت قوامالسلطنه، به فرماندهی قوای جنوب و سرپرستی استانداری فارس منصوب شد. او موفق به فرونشاندن اقدامات عشایر شد. زاهدی در ۱۳۲۸ ش، ریاست شهربانی و در ۱۳۳۰ ش، در کابینه حسین علاء به وزارت کشور منصوب شد و این سمت را در کابینه محمد مصدق نیز حفظ کرد. در این دوره علاوه بر سمت وزارت کشور، سرپرستی شهربانی را نیز عهدهدار شد. وی در اسفند ۱۳۳۱ و به اتهام توطئه علیه مصدق بازداشت شد، ولی در اواخر همان ماه آزاد شد. در ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ و به هنگامی که شاه آماده خروج از ایران بود، به طور محرمانه حکم عزل مصدق و نخستوزیری زاهدی را امضا کرد. زاهدی در ۲۸ مرداد، با کودتایی که از حمایت امریکا و انگلیس برخوردار بود، مصدق را برکنار و زمینه بازگشت شاه را از رم فراهم ساخت و نخستوزیر کودتا شد. زاهدی در این دوره روزنامههای مخالف را توقیف کرد، موجی از بازداشت و سرکوب به راه انداخت، نظامیان مغضوب مصدق را آزاد و طرفداران وی را بازداشت کرد. سرلشکر باتمانقلیچ از زندان خارج شد و رئیس ستاد ارتش شد و سرتیپ نعمتالله نصیری نیز پس از آزادی از زندان، به ریاست گارد شاهنشاهی منصوب شد. در سه روز اول کودتا ۵۰۰ نفر از شخصیتهای سیاسی و نظامی وفادار به دولت مصدق بازداشت و تبعید شدند. حزب توده که در دوره مصدق، در بسیاری از ارکان حاکمیت از جمله در ارتش نفوذ کرده بود، سرکوب شد و ۱۴ نفر از افسران این حزب تیرباران شدند. محاکمه مصدق، اعدام فاطمی، برقراری مجدد رابطه با انگلیس و سرکوب اعتراضات دانشجویان دانشگاه تهران، از جمله رویدادهای مهم دوران کوتاه نخست وزیری زاهدی است. افزایش اقتدار زاهدی که از حمایت امریکا نیز برخوردار بود، شاه را نگران کرد. در نتیجه شاه پس از سفری به امریکا در اسفند ۱۳۳۳، توانست موافقت آیزنهاور را برای تغییر دولت در ایران جلب کند. از این رو در فروردین ۱۳۳۴ و با اشاره شاه، امیر اسدالله علم زاهدی را برای استعفا تحت فشار گذاشت. زاهدی ابتدا اصرار علم را جدی نگرفت، اما هنگامی که پسرش اردشیر زاهدی پیغام سفیر امریکا در تهران مبنی بر ضرورت کنارهگیری از نخستوزیری را نزد او آورد، تسلیم شد و پس از ۲۰ ماه در ۱۶ فروردین ۱۳۳۴ از کار کناره گرفت. زاهدی سپس رهسپار ژنو شد و ریاست دفتر نمایندگی دائمی ایران در مقر اروپایی سازمان ملل را برعهده گرفت. او تا پایان عمر خود، دو بار دیگر به تهران آمد. یکبار در سال ۱۳۳۶ و برای شرکت در مراسم ازدواج پسرش با شهناز پهلوی و بار دیگر در سال ۱۳۳۷ که به وی وعده مناصب دولتی داده شده بود. زاهدی سرانجام در ۱۲ شهریور ۱۳۴۲ در ژنو سوئیس درگذشت.»
شاه به کارگزاران خود بیاعتماد بود
معادله محمدرضا پهلوی- فضلالله زاهدی در پایان خویش دو سو دارد که مناسب است در ابتدا بخش مربوط به شاه بازخوانی شود. به نظر میرسد که بیم و بیاعتمادی پهلوی دوم در برکناری زاهدی، نقش اساسی را داشته است، امری که عمده اسناد و شواهد نیز آن را تأیید میکند. خداداد فرمانفرمائیان از کارگزاران رژیم پهلوی در توصیف این خصلت محمدرضا چنین آورده است:
«شاه یک عدم اعتمادی نسبت به رجالی که با ایشان کار میکردند، داشتند که شاید ریشه تاریخی داشت و ریشههای این بیاعتمادی، در وقایع دهههای قبل نهفته بود؛ لذا به سخنان و نظرات و پیشنهادات همکاران نزدیکشان، خیلی با دید شک و تردید نگاه میکردند و بعضی وقتها هم با ظن قوی، یعنی نمیخواستند که کسی در زمینهای یا در قسمتی از کارها آنچنان قدرت پیدا کند که بتواند خود تصمیمات لازم را بگیرد و به اجرا گذارد و عملی بکند. به این جهت بود که سعی میکردند به هر کسی بفهمانند که اختیار و قدرتش یک حدی دارد و باید در یک حدی باشد و از آن نباید تجاوز بکند....»
فشارهای پشتپرده برای وادارکردن نخستوزیر به استعفا
همانگونه که اشارت رفت، زاهدی با جدیتی از جنس نظامیگری بسیاری از ارکان حکومت به ویژه ارتش را در اختیار خود گرفته بود. علاوه بر این در اغلب محافل سیاسی، وی به عنوان بازگرداننده تاج و تخت به شاه و بالطبع دارای جایگاهی بیبدیل شناخته میشد. این امر بر محمدرضا پهلوی که پس از مرداد ۳۲ تصمیم گرفته بود تا سایه سلطنت مطلقه خویش را بر کشور بگستراند و هیچ مانعی را تحمل نکند، بس دشوار و غیرقابل قبول میآمد. هم از این روی و پیش از اتمام دو سالگی صدارت زاهدی، تصمیم گرفت تا وی را به زیرکشد! محمد توحیدی چافی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره معتقد است:
«پس از بازگشت شاه به ایران، نمایندگان اقلیتبارها مانع تشکیل جلسه مجلس شدند. جعفر بهبهانی و مهندس شاهرخشاهی دو مخالف جدی زاهدی با تبعیت از دربار، در برابر اکثریت مجلس صف آرایی کردند. سرانجام شایعه خوشگذرانیهای زاهدی و تفریحات شبانه او و تهمت سوءاستفادههای برخی از همکاران زاهدی از شغل و مقامشان نیز برای مخالفان وسیله تبلیغات بر ضد او شد. با این وجود زاهدی مدتی دیگر با حمایت اکثریت قاطع مجلس، دولت و ارتش به کار خود ادامه داد. در مراسم نوروز ۱۳۳۴ نیز همچنان مانند یک نخستوزیر مقتدر و قدرتمندتر از شاه شرکت کرد. سرانجام شاه تصمیم گرفت، علم را واسطه مذاکره با وی کند. علم چهار بار، فاصله بین دربار و مقر نخستوزیر را پیمود و واسطه پیامهای شاه و زاهدی شد. امریکاییها نیز به زاهدی پیغام دادند که دوران خدمت وی به پادشاهی ایران به اتمام رسیده است. بنابراین زاهدی نرمتر و قرار شد تا با عنوان نخستوزیر به آلمان غربی رفته و از آنجا استعفا خود را بفرستد و به عنوان نماینده ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل، مشغول انجام وظیفه شود. تأکید شاه بر خروج زاهدی از ایران و تأکیدش بر عدم بازگشت به کشور، میزان هراس و نفرت محمدرضا شاه از قرارگرفتن در سایه آن نخستوزیر قلدر را آشکارتر میکند. با برکناری زاهدی، شاه دوباره به محور قدرت در ایران بازگشت و این بار با حمایت بیشتر امریکا، قدرتمندتر از همیشه و با انتخاب نخستوزیران چاکرمنش محور همه تصمیمسازیهای ایران شد. روزنامه لوموند چاپ فرانسه، برکناری زاهدی را چنین تفسیر میکند: مهمترین تأثیر تحولات ایران از لحاظ سیاست داخلی این کشور این است که شاه من بعد با قدرت و نفوذ هر چه تمامتر بر کشور خود حکومت کند و نظریات خویش را بدون برخورد با مانعی، به موقع اجرا بگذارد. با برکناری زاهدی از این به بعد مرکز ثقل سیاست ایران در دربار و شخص شاه متمرکز خواهد شد... پس از زاهدی، شاه حسین علاء را به نخستوزیری منصوب کرد. با انتصاب او، شاه بار دیگر انتصاب رجال سیاسی بیآزار برای سلطنت را آغاز کرد و دیگر جز تا حدودی درخصوص انتخاب علی امینی، این قاعده را تا پایان سلطنت رعایت کرد. زاهدی از آن پس تنها پنج روز آن هم برای شرکت در مراسم پیوند فرزندش اردشیر با شهنار پهلوی به ایران آمد و به غیر از آن هرگز اجازه حضور در کشور را پیدا نکرد! حتی نسبت خویشاوندی نیز باعث پذیرش دوباره فضلالله زاهدی در ایران نگردید....»
زاهدی دیگر افسر ارتش نیست، فردی سیویل است
تغییر فضل الله زاهدی و اعطای جانشینی وی به فردی، چون حسین علاء برای بسا ناظران سیاسی علامتی برای آغاز یک دوره جدید به شمار میرفت. مقطعی که در آن دولتهای بیخطر به روی کار میآیند و خاطر ملوکانه را نمیرنجانند! قطار شدن چهرههایی، چون منوچهر اقبال، جعفر شریف امامی، امیراسدالله علم و امیرعباس هویدا در پی علاء نیز شاهدی بر این مدعاست و نگره کلی پهلوی دوم به نخست وزیر مطلوب را نمایان میسازد. سرگه بارسقیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این موضوع مینویسد:
«شاه بیمناک بود سرلشکر فضلالله زاهدی که در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ پیش از خروج او از ایران حکم نخستوزیریاش را امضا کرده و در کودتای ۲۸ مرداد بر سر کار آمده بود، روزی او را از سلطنت خلع کند و همان کند که جمال عبدالناصر در مصر با ملک فاروق کرد و شاید هم شاه رزمآرای دیگری را در آستین خود حس میکرد که به جمال امامی در پاسخ به علت بدخلقیاش با زاهدی گفت: میخواهم عصا را خودم به دست بگیرم!... هندرسون سفیر وقت امریکا در تهران در گزارش خود در ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۳ (۲۷ شهریور ۱۳۳۲) مینویسد: شاه آشکارا گفت زاهدی باید بداند که ارتش ربطی به او ندارد، او دیگر افسر ارتش نیست، فردی سیویل است، اگر مطلبی دارد باید با خود شاه در میان بگذارد، نه آنکه مستقیماً در کار ارتش دخالت کند. شاه قاطعانه گفت به عنوان فرمانده کل قوا، اوامر خود را به رئیس ستاد ارتش ابلاغ خواهد کرد، مستقیم و نه از طریق نخستوزیر، اما نخستوزیر حق دستور به ستاد ارتش مگر از طریق وزیر جنگ را نخواهد داشت و وزیر جنگ هم پیش از ابلاغ دستور نخستوزیر شاه را در جریان خواهد گذاشت. در دوره نخستوزیری سرلشکر فضلالله زاهدی، دیگر علاء رابط شاه و نخستوزیر نبود. در این دوره، اسدالله علم رابط اصلی شاه و زاهدی شد و مانند دوران مصدق که علاء این نقش را بازی میکرد، این بار علم هر روز بدوا با شاه ملاقات و نظرات و دستورات او را به زاهدی انتقال میداد. جدال شاه و زاهدی که از زمان بازگشت شاه (نیم ساعت پیش از ظهر ۳۱ مرداد ۳۲) آغاز شده بود، در ۱۶ فروردین ۱۳۳۴ با استعفای نخستوزیر دولت کودتا به سود شاه پایان یافت. انگلیسیها چنانکه از یادداشتهای آن لمبتون وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران بر میآید، نظر به سیدضیاءالدین طباطبایی داشتند: تنها کسی که قادر به حل مسائل ایران و نجات مملکت میباشد، سیدضیاءالدین طباطبایی است...، اما انتخاب شاه وزیر دربارش بود که نخستوزیرش شود. انگلیسیها حسین علاء را وطنپرستی دوآتشه میدانستند، با سابقه احساسات ضد انگلیسی حسین علاء مردی فعال و وطنپرستی دوآتشه و سیاستمداری زیرک و آگاه و علاقهمند به ادبیات ملل مختلف جهان است، پیانو خوب مینوازد، انگلیسی به روانی حرف میزند، فرانسه نیز بلد است. وی در گذشته دارای احساسات ضد انگلیسی بود، ولی در سالهای ۱۳۳۳- ۱۳۳۴ روابط او با انگلستان در سطح عالی بود. او با روسها خوب نیست و بیشک یک ایرانگراست....»
صرفه جویی در خرج برای آینده لازم است
غالب کسانی که فضلالله زاهدی را در خارج از ایران ملاقات کردهاند، از گلهمندی و سرخورده بودن وی گفتهاند. نامههایی هم که از سوی وی به فرزندش اردشیرزاهدی در تهران ارسال شده است، بر همین امر صحه میگذارد. در یکی از این نامهها نویسنده تقریباً از سیاست داخلی ایران مأیوس است و حتی فرزندش را به صرفه جویی مالی برای روز مبادا توصیه میکند:
«اردشیر عزیزم. فردا یکشنبه با والاحضرت به فرانکفورت میروم که در آنجا روز سه شنبه حرکت کند. من خیلی میل داشتم مهناز برای یک ماه دیگر به امریکا نیاید، ولی، چون والاحضرت مایل بودند، چیزی نگفتم. بعد از یک ماه چرا والاحضرت مجدداً مراجعت میکند، نپرسیدم. در مدت کم مأموریت، چندین دفعه ایاب و ذهاب با مخارج هنگفت و از حد زیادی، بالاخره از کجا باید پرداخت و از کدام درآمد، نمیدانم. شما یک ماه مخارج تلفنی خودت و خانواده زاهدی را در امریکا ژنو و تهران حساب کنی، خوب ملتفت میشوی مطلب از چه قرار است. اینها خیلی مهم نیست. هنگام رفتنت به امریکا گفتم، دیر شده و کار مهمی از پیش نمیرود، حالا هم همین عقیده را دارم. تقریباً تمام روزنامههای اروپا کم و بیش بد مینویسند و بدبین به اوضاع هستند. موضوع ژنو اگر یک مقاله انتقال یافته یا فرستادهاند، هنوز نتوانستهایم معلوم کنیم، اما دکتر کشاورز معروف در سوئیس است با تذکره عراقی. چند نفر دیگر از آنها در تمام اروپا با دانشجویان مشغول تبلیغ هستند. شاید به امریکا هم رفته و رخنه کرده باشند. در تهران مصدق فیروز است. از طرف دانشجویانی که رفته بودند در خانه اقبال، بعضی بیاحترامی و فحش شنیده شده. روزنامهها راجع به وضع مالی ما مینویسند. من از اعلیحضرت پرسیدم، فرمودند: هر چه امریکا [ییها]میخواستند، قبول کردیم. آمدن شریف امامی کاری درست نمیکند، ولی رفقای حزب ایران و جبهه ملی ایشان بیشتر روی کار خواهند آمد. آنچه به نظر میرسد، اعلیحضرت همایونی امرار وقت میکند. بفرمایند و کار مهمی برای کشور در نظر ندارند. من تصور میکنم وضع ایران، با تجدید انتخابات امریکا یکسره بشود. شما از حالا باید گوش باشید. کوشش بیفایده که اعضای شما را ناراضی کند و خرج فوقالعاده آنجای شما ثمری ندارد. قدرت ماها، جلوگیری از سیاست خارجی نمیکند. قدری حوصله و خلق خوش و ضمناً صرفهجویی در خرج برای آینده لازم است. تو این حدیث مفصل بخوان از این مجمل. امروز ناهار سفیرکبیر مسکو آقای انصاری و قریب و خانمهایشان میهمان والاحضرت هستند. هما اینجاست تا دو هفته دیگر میرود. انتخاب فاطمی برادرزاده فاطمی، در امریکا بین دانشجویان راهکار به کلی منتفی میکند. زاهدی.»