سرویس تاریخ جوان آنلاین: رابطه نیمهپنهان، اما مستحکم رژیم پهلوی دوم با دولت اسرائیل، از سرفصلهای بازخوانی تاریخچه و علل سقوط این حکومت به شمار میرود. در مقال پی آمده، این ارتباط با اتکا به برخی اطلاعات و اسناد مورد ارزیابی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان ایران معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
شکلگیری یک رابطه نیمهپنهان پیامدها و اعتراضها
شواهد نشان میدهد رابطه احتیاطآمیز و نیمهپنهان حکومت پهلوی دوم با دولت تازه تأسیس اسرائیل، از اواخر دهه ۲۰ آغاز شد. این اقدام در سالهایی که مقارن با اوجگیری نهضت ملی ایران بود، واکنشهایی را موجب گشت که اعتراضات و اقدامات واکنشی آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، جمعیت فدائیان اسلام، دکتر محمد مصدق و دیگر عناصر و شخصیتهای مذهبی و ملی، در زمره آنهاست. سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره این رویداد، گزارشی به شرح ذیل دارد: «از زمان شکلگیری رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ تا اوایل دهه ۱۹۵۰ م، رفتار ایران درباره منازعه اعراب و اسرائیل مبهم و دوپهلو بود. با این حال رژیم پهلوی در ۲۳ اسفند ۱۳۲۸ (۱۴ مارس ۱۹۵۰ م) دولت اسرائیل را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت و کنسولگری خود را در بیتالمقدس افتتاح کرد. با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق اعتراضاتی از سوی نمایندگان مجلس به این امر صورت گرفت. در نهایت، در تیرماه ۱۳۳۰، باقر کاظمی، وزیر امور خارجه، در پاسخ به پرسش یکی از نمایندگان مجلس، از انحلال کنسولگری ایران در اسرائیل خبر داد و اعلام کرد که ایران نمایندهای از اسرائیل قبول نکرده و نخواهد کرد. شناسایی دوفاکتوی اسرائیل توسط دولت ایران با واکنش منفی مردم و محافل و شخصیتهای ملی و مذهبی مواجه شد. شدیدترین بیانات و اعتراضات را آیتالله ابوالقاسم کاشانی مطرح کرد. وی حتی پیش از اعلام این تصمیم، در سخنرانیهای خود اقدام سازمان ملل برای تقسیم فلسطین را امری ناحق دانست و تأکید کرد: در حالی که حتی جنگهای صلیبی نتوانست خاک مقدس را که وطن حقیقی مسلمین و اعراب است از چنگ آنها درآورد، فلاکت و بیچارگی مسلمانان به جایی رسیده که یک عده یهودی قاچاقچی بیوطن که مطرود جمیع بلاد عالم میباشند به زور دول بزرگ در آنجا مسکن گزیدهاند... ما ایرانیان کاری به دولت نداریم. حتی اگر دولت اقدام به شناسایی اسرائیل کند، ایرانیان مسلمان بنا به تکلیفی که دارند قیام خواهند کرد و به این منظور تشکیلاتی را برای مبارزه با یهودیان [صهیونیستها]بهوجود آوردهایم... تلاشهای آیتالله کاشانی به صدور اعلامیه محدود نشد. در ۲۰ دیماه سال ۱۳۲۶ به دعوت وی بیش از ۳۰ هزار نفر از مردم تهران در مسجد شاه تجمع کردند. مأموران دولت هم با توسل به زور از سخنرانی آیتالله کاشانی در این اجتماع بزرگ جلوگیری کردند. با کودتای ۲۸ مرداد این گونه اقدامات روشنگرانه هم به حاشیه رفت، اما با آغاز نهضت انقلابی مردم ایران به رهبری امام خمینی در خرداد ۱۳۴۲، مبارزه با اسرائیل بار دیگر رونق گرفت. امام خمینی از همان ابتدا و در بخش زیادی از سخنرانی معروف خود در عصر عاشورای محرم ۱۳۸۳ ه. ق (خرداد ۱۳۴۲) اسرائیل را یکی از دشمنان اصلی ملت ایران و عامل عقبماندگی مسلمانان معرفی کرد. ایشان در این نطق آتشین با اشاره به اینکه اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای اسلام و دانشمندان باشند و به وسیله عمّال سیاه خود ما [روحانیون]و شما ملت را میکوبد و میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند، افزودند: امروز به من خبر دادند که عدهای از وعاظ و خطبای تهران را بردهاند سازمان امنیت و تهدید کردهاند که از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند، به اسرائیل حمله نکنند و نگویند که اسلام در خطر است. دیگر هرچه بگویند آزادند. تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اصولاً چه ارتباط و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید و از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه یهودی است؟! تحت تأثیر همین اعتراضات و روشنگریها، در حالیکه اسرائیل بر برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو کشور اصرار داشت، محمدرضا پهلوی محتاطانه با این قضیه برخورد میکرد. او در پاسخ به نامهای که بنگوریون در اواخر خردادماه سال ۱۳۴۲ و در آخرین روزهای نخستوزیریاش فرستاد و تقاضای برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو رژیم را تکرار کرد، نوشت: نظریات شما را درک میکنم، اما مخالفت روحانیون جدی است و من در حال حاضر قادر به چنین کاری نیستم... با این حال، روابط دو رژیم در زمینههای اقتصادی، تجاری و نظامی در تمام سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ با قوت ادامه داشت. با نظارت امریکا، یک رشته ملاقاتها و قراردادهای دوجانبه در بالاترین سطح فرماندهان نظامی دو کشور برقرار شد. در آماری که مطبوعات اروپایی در سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، حدود ۱۵هزار نظامی ایرانی در اسرائیل مشغول آموزش بودند. در ۱۵ سال آخر سلطنت محمدرضا پهلوی، دیدارهای فراوانی بین فرماندهان نظامی و سیاسی ایران و اسرائیل در خاک دو کشور انجام شد. همچنین کارشناسان اسرائیلی به تدریج در بخشهای بازرگانی و کشاورزی ایران هم نفوذ کردند. پس از اصلاحات ارضی و راهاندازی مجتمعهای کشت و صنعت، این همکاری پررنگتر شد که نمونه آن راهاندازی و اداره طرح کشت و صنعت قزوین بود. علاوه بر این، واردات ایران از اسرائیل در سال ۱۳۵۰ یک و نیم برابر واردات ایران از دو کشور ترکیه و پاکستان بود. این میزان واردات از همه کشورهای مسلمان دنیا نیز بیشتر بود و این روند تا انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت. در حوزه امنیتی، تیمهای آموزش تشکیلات امنیتی اسرائیل (موساد) نیز همکاری گستردهای با ساواک داشتند. نفوذ روزافزون موساد در ساواک در سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۰ و حتی مشارکت در مأموریتهای منطقهای بسیار پررنگ بود. این در حالی بود که محمدرضا پهلوی همچنان با رویکردی محتاطانه، از عیانشدن رابطه عمیق و راهبردی خود با رژیم غاصب اسرائیل واهمه داشت.»
پیوندهای گسترده سیاسی و فرهنگی رژیم پهلوی دوم با اسرائیل
با مروری بر اسناد ارتباط رژیم اسرائیل با ایران، چنین به دست میآید که اساساً پارهای از نظریهپردازان فرهنگی و سیاسی پهلویست، برای توسعه همهجانبه این رابطه، نظریهپردازی و تاریخسازی میکردند! به همین دلیل این سرسپردگی علاوه بر منافع سیاسی و حکومتی، توجیهات فرهنگی و علمی نیز پیدا کرده بود! رضا سرحدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره مینویسد: «انسجام یا وحدت سیاسی، یکی از ویژگیهای بنیادین یهودیان در راستای تداوم و تقویتِ حیات سیاسی رژیم صهیونیستی محسوب میشود. در شرایط آن زمانِ پهلوی نیز یکپارچگی یهودیان در ابعاد فرهنگی و سیاسی بهعنوان یکی از اصول و ارزشهای بنیادین آنان محسوب میشد و برخی از آنان حتی قبل از انقلاب اسلامی نیز به اسرائیل مهاجرت میکردند. نماینده مجلس موسی (موشه) برال، تنها عضو یهودی مجلس شورای ملی ایران که با هواپیما از اروپا به تهران مراجعت مینمود، در سال ۱۳۳۰ وارد تلآویو شد تا به مطالعه وضع زندگی یهودیان مهاجر که از ایران وارد اسرائیل شدهاند، بپردازد و فواید و موفقیتهای این مهاجرت را به چشم خود ببیند تا برای آنهایی که مایل به آمدن هستند توضیح دهد. در حدود ۱۰هزار نفر از یهودیان در آن برهه زمانی مایل به مهاجرت به اسرائیل بودند که در اردوگاه تهران متوقف و از کمکهایی که مؤسسات یهود امریکا و فرانسه میپرداختند زندگی آنان تأمین میشد و انتظار حرکت به طرف اسرائیل را داشتند. سفارت اسرائیل در ایران نیز در زمینه اتحاد فرهنگی ـ سیاسی فعال بود. گاهی سفارت، یهودیان ایران را در سالنی جمع میکرد و در این جلسات ضمن سخنرانی و تحریک روحیه قومی آنها، برای کمک به اسرائیل اعانه جمعآوری میشد و هر بار مبلغ کلانی پول ارسال میشد. در این جلسات که ماهانه بود، مأمورانِ اداره کلِ هشتم ساواک شرکت داشتند. همچنین در سفارت میهمانیهای نیمهخصوصی داده میشد. این رویکرد از نگرشِ آگاهانه و کلنگرانه اسرائیل به ایران و یهودیان حاضر در آن سرچشمه میگرفت. اسرائیل به ایران اُمید بسته بود که ایفای نقش برجستهاش را در ساختِ سرزمینی اروپایی ـ امریکایی در قلبِ مشرقزمین امکانپذیر خواهد کرد. به همین دلیل بود که نیروهای مختلفی را نیز به ایران روانه میکرد. مئیر عزری یک اسرائیلیزاده ایران بود که در اوایل دهه ۱۳۳۰ به اسرائیل مهاجرت کرد و در سال ۱۳۳۶ به ایران بازگردانده شد تا پلهای میان دو کشور را بسازد. او تا سال ۱۳۵۱ در ایران ماند، نخست عنوان کاردار داشت و سپس به مقام سفارت اسرائیل در ایران رسید. العزیز (گئیزی) تسافربر تا زمانِ انقلاب و حتی طی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، سرپرست قرارگاه موساد در تهران بود. یعقوب نیمرودی نزدیک ۲۵ سال در ایران اقامت داشت. نخست سرپرست قرارگاه موساد بود (۱۳۳۴-۱۳۳۸) و سپس بهعنوان وابسته نظامی و سرپرست هیئت نمایندگی وزارت دفاع (۱۳۳۹-۱۳۴۸) و سرانجام بهعنوان بازرگانی خصوصی (۱۳۴۹-۱۳۵۷) فعالیت داشت. نیمرودی طی آخرین دوره اقامتش از لحاظ اقتصادی، به فعالیتهای مالی از جمله معاملاتِ تسلیحاتی با رژیم شاه میپرداخت. تحت چنین شرایطی بخشِ مهاجرت آژانس یهود در ایران خود را موظف میدانست تا از مقامِ شاهنشاهی ایران به خاطر کمکهای جوانمردانه و روح بشردوستی قابلستایشی که درباره یهودیان ایرانی که به اسرائیل مسافرت مینمایند قدردانی کند. این در حالی است که آژانسِ یهود یک مؤسسه بینالمللی بوده و در تمام جهان نمایندگی دارد که در آن زمان بهوسیله چند نفر کارمند اسرائیلی خود در ایران آن هم با مساعدت اولیای امور مشغول کار بودند. مجموع دادههای تاریخی نشان میدهد که محمدرضا پهلوی برای جلب رضایت دولتهای عرب از یکسو و جلب رضایت نیروهای مخالف داخلی (مسلمانان و چپگرایان) از سوی دیگر روابطش با اسرائیل را زیر پوشش ضخیم پنهانکاری پیش میبرد. در زیر این پوشش ضخیم، بخشی از یهودیان ایرانی ارتباطاتِ گستردهای در حوزه اقتصاد جهت کمک به اقتصاد اسرائیل و اتحاد فرهنگی ـ سیاسی با اسرائیل را برای قوتگیری سامانِ سیاسی این رژیم در دستور کار قرار داده بودند که نشاندهنده نگاه فراگیر آنان به اسرائیل بود؛ بنابراین پیوند یهودیان ایرانی با اسرائیل تنها به اقتصاد متکی نبود، بلکه عناصر سیاسی و فرهنگی نیرومندی نیز آنها را به هم پیوند میداد. چنین پیوندی عمدتاً از مضامین عهد عتیق، تلمود و اعتقادات و اعمال یهودیان در طول تاریخ قابلفهم است؛ به این دلیل که یهودیت بیشتر دینی آیینی است و رهبران آن، پیروان خود را به رعایت احکام شریعت ترغیب میکنند. این دین آیینی در جهان معاصر نقش بغرنجی در کشور مصنوع اسرائیل به عهده گرفته است؛ بهگونهای که عامل پیوند و همبستگی اقشار مذهبی ارتودوکس یهودی شده است.»
بازسازی ارتش ایران با الگوی اسرائیلی!
در ورای توجیهات فرهنگی، تاریخی و سیاسی عرضهشده توسط ابواب جمعی رژیم پهلوی برای افزودن بر دامنه ارتباط با اسرائیل، آنچه در پشت صحنه ضرورت چنین ارتباطی را بیشتر میکرد، کپی کردن نسخه نظامی این کشور در نظامیگری و سرکوب بود. تا جایی که ساواک پس از تأسیس، در زمره شاخصترین سازمانهایی بود که از تعلیمات و تجربیات اسرائیل منتفع شد! محمدرضا چیت سازیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، بر این باور است: «با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تحکیم قدرت توسط محمدرضا پهلوی، دست وی برای گسترش همکاری با کشورهای متحد امریکا در منطقه افزایش پیدا کرد. در واقع امریکا که بهتدریج به متحدی راهبردی برای تهران تبدیل میشد تمایل پیدا کرد متحدین خود در منطقه خاورمیانه را به یکدیگر نزدیک کند؛ بنابراین با تمایل امریکا بود که روابط تهران و تلآویو وارد فاز نظامی نیز شد. بدینترتیب برای هماهنگی میان نیروهای ارتش ایران و ارتش اسرائیل پای نظامیان اسرائیلی به ایران باز شد. همین امر زمینه را برای همکاریهای نظامی گسترده دو طرف، ملاقاتهای طرفین در سطوح عالی نظامی و انعقاد قراردادهای دوجانبه آماده کرد. بدینترتیب دو کشور قراردادهایی را جهت هماهنگسازی نیروهای نظامیشان منعقد ساختند که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم. قرارداد در مورد نیروی هوایی که به موجب آن اسرائیل حق استفاده از فرودگاهها و تأسیسات رادار را در ایران بهدست میآورد. مضاف بر این نیروهای هوایی دو طرف باید تعلیمات و آموزش یکسان میدیدند تا به سطحی از هماهنگی دست پیدا کنند. قرارداد دیگر مربوط به اداره تجهیزات الکترونیک ایران و آموزش نیروهای زمینی ارتش ایران با سلاحهای الکترونیک بود. علاوه بر این، قراردادی در زمینه تعمیر چند فروند هواپیمای اف ۱۶ ایران بسته شد. در عین حال قراردادی در زمینه خرید خمپارههای سنگین به مبلغ ۳ میلیون دلار میان دو طرف بسته شد تا نیروهای ارتش ایران در این زمینه نیز تجهیز شوند. همچنین قرارداد دیگری در زمینه تعلیم نیروهای ایران برای جنگهای ضدچریکی منعقد شد تا در صورت نیاز از این نیروها استفاده شود. مورد دیگر قرارداد دو طرف در زمینه سلاحهای دستی برای نیروهای شهربانی و گارد شاهنشاهی در فروردین ۱۳۴۴ ش بود. قرارداد خرید موشکهای زمین به زمین با برد ۴۵۰ کیلومتر و قرارداد آموزش نیروهای چترباز و غواص ایرانی از دیگر قراردادهای نظامی دو طرف بود که نشان از عمق روابط نظامی و امنیتی دو طرف داشت. آنچه از این قراردادها میتوان دریافت این است که روابط نظامی دو طرف آنچنان توسعهیافته بود که تقریباً همه ابعاد و جنبهها را در بر میگرفت و تنها به نیروی هوایی یا زمینی محدود نمانده بود. البته این روابط ناشی از رفتوآمد دو طرف و دیدارهای دوجانبه سران نظامی دو کشور بود. سپهبد حاج علی کیا، رئیس اداره اطلاعات ارتش شاهنشاهی، دو بار که یکی از آنها در مهرماه ۱۳۳۷ و بار دوم در بهمن ۱۳۳۹ بود، به اسرائیل سفر کرد. در مرتبه دوم وی با شخصیتهای بلندپایه نظامی و سیاسی اسرائیل همچون بن گوریون، هرزوگ، لاسکوف و دیگران دیدار و گفتگو کرد. سپهبد حاج علی کیا از جمله اشخاصی بود که بهشدت طرفدار گسترش هرچه بیشتر روابط دیپلماتیک و نظامی با اسرائیل بود. او در دیدار از اسرائیل از ژنرال هرزوگ، رئیس اطلاعات ارتش اسرائیل، دعوت کرد تا به تهران سفر کند. او نیز در تیر ۱۳۴۰ ش به تهران سفر کرد و در مدت اقامت خود در ایران با محمدرضا پهلوی، ارتشبد عبدالله هدایت، رئیس ستاد ارتش و رئیس ساواک ملاقات و درباره شرایط و چگونگی تحکیم روابط دوجانبه گفتگو کرد. روابط دوجانبه ایران و اسرائیل در زمینه مسائل نظامی و دفاعی در دهه ۱۳۵۰ ش نیز ادامه پیدا کرد. در سال ۱۳۵۵ بود که شیمون پرز، وزیر دفاع اسرائیل، همراه آل شویمر، رئیس صنایع هواپیماسازی، به تهران سفر کردند. محمدرضا پهلوی در دیدار با وزیر دفاع اسرائیل بر ضرورت همکاری نزدیکتر دو کشور تأکید کرد، با این حال به دلیل ملاحظات منطقهای شاه حاضر نشد تعهدی در این زمینه به پرز بدهد. در واقع محمدرضا پهلوی تلاش میکرد بین اسرائیل و کشورهای عربی منطقه نوعی موازنه برقرار سازد و از نزدیکی هرچه بیشتر به اسرائیل و تغییر موازنه قوا در منطقه پرهیز کند. با این حال پرز از ایران دست خالی باز نگشت و رهاورد و توشه این سفر برای تلآویو انعقاد شش قرارداد نظامی میان دو طرف بود. این را از آماری که مطبوعات اروپایی در سال ۱۳۵۶ منتشر کردند میتوان به خوبی دریافت. بر اساس آن حدود ۱۵ هزار نظامی ایرانی مشغول آموزش در اسرائیل بودند و تقریباً اکثر فرماندهان بلندپایه ارتش ایران به اسرائیل رفتوآمد میکردند. همچنین در سال ۱۳۵۷ و در واقع در آخرین ماههای سلطنت محمدرضا پهلوی ژنرال میکائیل بارکی، فرمانده نیروی دریایی اسرائیل، به ایران آمد و با همتای ایرانی خود دریادار حبیب الهی دیدار کرد. این فرمانده ارتش اسرائیل بدون توجه به وضعیت انقلابی ایران پیشنهاد توسعه مناسبات نظامی و دفاعی میان دو کشور را داد که در عمل هیچگاه اتفاق نیفتاد. در مجموع آنچه در مورد روابط ایران و اسرائیل در بعد نظامی میتوان گفت این است که مناسبات دو کشور در بعد نظامی همراه و همگام با توسعه روابط دو کشور در ابعاد دیگر گسترش یافت، روابطی که بسیار گسترده بود و در زمینههای مختلف وجود داشت. در واقع روابط نظامی ایران و اسرائیل تمام ارکان نظامی و دفاعی دو کشور اعم از نیروی زمینی، دریایی و هوایی را دربرمیگرفت. مضاف بر این همان گونه که پیشتر گفته شد همکاریهای دو کشور انواع و اقسام تجهیزات نظامی را شامل میشد. در نهایت این مناسبات تنها به قراردادهای خرید و فروش اسلحه محدود نماند و از آموزش نیروهای نظامی ایران تا واسطهگری ایران در فروش سلاحهای اسرائیلی را دربرگرفت.»