«از کوزه همان برون تراود که در اوست» این تکبیت کوتاه، بهترین وصف برای سیرک مضحک قرآنسوزیای است که این روزها در غرب با پرچمداری کشور سوئد برپا شده است. اهانت به ساحت قرآن کریم به دست مشتی حیوان انساننما که مولود تمدن نامبارک و شیطانی غرب هستند، خبر از بیماری روانی و نهیلیسم افسارگسیختهای میدهد که ریشه در بیخانمانی فکری و بیهویتی فرهنگی آن دارد. این اهانت با حمایت دولتی رقم خورده است که بالغ بر نیمی از جمعیت کشورش را موالید نامشروعی تشکیل میدهند که حاصل روابط آزاد و خارج از چارچوب ازدواج شرعی هستند. سوئد کشوری است که با اجرای سیاستهای برابریطلبانه جنسیتی به عنوان اولین کشور فمینیستی دنیا شناخته میشود و امروز بالاترین آمار تجاوز به زنان را دارد؛ سیاستهایی که خانواده را به عنوان مقدسترین نهاد اجتماعی و اولین هسته توحیدی روی زمین، به نابودی کشانده است. نوع نگاه به نهاد خانواده در بیانیهای که انستیتوی سوئد در سال ۱۹۶۸ با عنوان «خانواده مقدس نیست» منتشر کرد، به روشنی قابل مشاهده است: «میخواهیم خانواده را دیگر ابزاری برای سرزندگی ندانیم. اجازه دهیم انسانهای بزرگسال از نظر اقتصادی به هم وابسته نباشند و به جامعه، سهم بیشتری برای مسئولیت در برابر فرزندانشان بدهند... در چنین جامعهای خیلی خوب میتوانیم بدون ازدواج، به عنوان یک نهاد حقوقی به سر ببریم.» (ویلیام گاردنر، جنگ علیه خانواده، ص ۱۱۱)
همین نگاه سبب شده است نرخ ازدواج در این کشور به کمترین میزان و نرخ طلاق به بالاترین حد خود در میان کشورهای غربی برسد تا جایی که همزیستی بدون ازدواج، جایگزین ازدواج شرعی شود. گاردنر در بخشی از کتاب خود تحت عنوان «درس سوئدی» در نقد این سیاستها مینویسد: «دولتهایی که فقط بر عقل و مادیگری تکیه میکنند، به طور فعال جلوی گسترش هر گونه ارزش متعالی را میگیرند. سوئد یکی از ملحدترین دموکراسیهای جهان را داراست. در سال ۱۹۸۳ فقط ۲۷ درصد سوئدیها اظهار میکردند از مذهب نیرو میگیرند و ۵ درصد در کلیساها حضور مییافتند. همچنین دولت سوئد سیاستهایی را در زمینه اجتماعی و مالیاتی دنبال میکند که به طور خاص جهت فروپاشی خانواده هستهای طراحی شدهاند... سوئد همچنین فرایند ردهبندی سنی غیرعادی را آزموده است، به طوریکه بههمپیوستگی خانوادگی که در قدیم به صورت طولی وجود داشت، به ردهبندی عرضیای تبدیل شده که در آن هر گروه انسانی کاملاً از دیگری جداست... خیلی کوچکترها در مهدکودکهای یارانهای دولت، دانشآموزان در مدارس دولتی، بسیاری از زوجها در خانههای یارانهای دولت و پیران در خانههای سالمندان که یارانه آنها را دولت میپردازد. دولت بسیار مهربان! هر گروه را کاملاً از گروه دیگر جدا میکند تا به طور کامل از سنتها، مراقبتها، خردمندیها و ارزشهایی که میتوانند در غیر این حالت به یکدیگر منتقل کنند یا شادیها و غمهایی که ممکن است میانشان بجوشد، دور نگه داشته شوند.»
کشور سوئد با دخالتهای حداکثری دولت در نظام خانواده از یک سو به صورت عملی اقتدار والدین را از میان برده و از سوی دیگر با برگزاری کلاسهای آموزش جنسی در مدارس زمینهساز بستر روابط نامشروع میان نوجوانان شده است. به گفته گاردنر یکی از علائم اولیه فروپاشی جامعه در نتیجه این سیاستها، افزایش شدید بزهکاری جوانان بوده است. مستند «تئوری عشق سوئدی» سند دیگری است که از واقعیتهای هولناکی پرده برمیدارد که حاصل اعمال سیاستهای برابریطلبانه فمینیستهای رادیکال در این کشور است؛ مستندی که در تحلیل وضعیت خانواده در این کشور توسط دانشمندان آن ساخته شده است. در بخشی از این مستند به بزرگترین بانک اسپرم جهان اشاره میشود که زنان مجرد سوئدی نیمی از مشتریان این بانک هستند. زنانی که میل فطری مادر شدن را نتوانستهاند در خود سرکوب کنند و به علت تفکرات شدید فمینیستی از زندگی با یک مرد و تشکیل خانواده گریزانند؛ دخترانی که از تحصیلات دانشگاهی و موقعیت خوب اجتماعی برخوردارند، اما حاضر به همسری و خانهداری نیستند و میخواهند خودشان خانواده بسازند! شکلگیری چنین باوری در ذهن این زنان جوان دور از انتظار نیست، وقتی «حکومت سوئد، مادرانی را که در خارج از خانه کار نمیکنند، انگل به شمار میآورد.»
آنچه گذشت تنها بخشی از تعفن خوابیده زیر پوست کشور سوئد است. جای تعجب ندارد افراد تربیتیافته ذیل فرهنگی چنین منحط، با رفتاری بربرگونه و به دور از تمدن با کلام خداوند اینگونه رفتار کنند. همیشه سیاهی در بالاترین مرتبه بوده که به صورت نور در بالاترین مرتبه خاک پاشیده است. اقدام خبیثانه دولت سوئد در پشتیبانی از جنایتکار به فرموده رهبر معظم انقلاب، به منزله آرایش جنگی در برابر دنیای اسلام است. شیاطینی که این روزها از موج اسلامگرایی به وجود آمده در دل تمدن منفورشان احساس خطر کردهاند. پیگیری و مطالعه زندگی تازه مسلمانان در غرب ما را به یک نخ تسبیح مشترک در زندگی غالب آنها میرساند که تحول و تولدشان را رقم زده و آن نخ تسبیح پیوند خوردنشان با قرآن بوده است. همین امر سندی است بر چرایی غضب شیاطین که آنها را واداشته است بر جسم قرآن لگد زنند. قرآن حقیقتی وحیانی و مقدس است که مرکز منظومه اسلام است و حمله به آن حمله به تمامیت اسلام و هویت مسلمانان است. جرم قرآن تاباندن نور بر تاریکی دنیای تمدن غربی است که موجب نمایان شدن بیشمایلی این تمدن هویتباخته شده است. این اقدام خبیثانه تهمانده زور ابلیسانی است که با بسط تفکرات منحط و فرعونیشان به دنبال قطع نسل اولاد آدمند و تعویق ظهور باقیمانده خدا بر زمین را میطلبند. شیاطینی از نسل همان ابنمرجانههای زنازادهکه سینه قرآن ناطق را در کربلا لگدمال کردند. عزم کردهاند با دهانهایشان نور خدا را خاموش کنند، اما دیر نیست که ریشهشان سوزانده شود.