کد خبر: 1199314
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۴۰۲ - ۰۶:۲۰
فرار محمدحسین آیرم از رضاخان کلاه گشاد خادم بر سر مخدوم خویش
در سیستم بسته و انعطاف‌ناپذیر حکومت رضاخان، کمتر کسی می‌توانست از حصار‌های امنیتی موجود عبور کند. در چنین شرایطی محمدحسین آیرم رئیس شهربانی وقت، پس از سال‌ها ظلم و مال‌اندوزی حدس زد که به زودی مغضوب شاه خواهد شد.
نیما احمدپور

جوان آنلاین: رویداد تاریخی و خواندنی فرار محمدحسین آیرم رئیس شهربانی رضاخان از ایران، گذشته از آنکه وقایع شگفت تاریخ معاصر کشورمان به شمار می‌رود، آیینه‌ای از شیوه حکومت پهلوی اول و فضای حاکم بر آن نیز هست. در مقال پی آمده و به مدد پاره‌ای از روایات و تحلیل‌ها، این حادثه عجیب در سالروز رخ‌دادن آن مورد بازخوانی قرار گرفته است.

فرار رئیس نظمیه چگونه رقم خورد؟
در سیستم بسته و انعطاف‌ناپذیر حکومت رضاخان، کمتر کسی می‌توانست از حصار‌های امنیتی موجود عبور کند. در چنین شرایطی محمدحسین آیرم رئیس شهربانی وقت، پس از سال‌ها ظلم و مال‌اندوزی حدس زد که به زودی مغضوب شاه خواهد شد. او با برنامه‌ریزی و صحنه‌آرایی دقیق، قزاق را متقاعد ساخت که به دردی کشنده دچار است و برای معالجه باید به خارج از کشور برود. رفتنی که در کار آن دیگر بازگشتی وجود نداشت! در تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی مقالی درج شده که ماجرا را به ترتیب پی آمده روایت می‌کند:
«در روز ۲۹ آبان ۱۳۱۴، محمدحسین آیرم رئیس نظمیه به بهانه معالجه خویش از ایران خارج شد و از ترس رضاشاه، هرگز به ایران بازنگشت! در غیاب او سرهنگ رکن‌الدین مختاری - که تا این تاریخ معاون نظمیه بود- به ریاست آن گمارده شد. ماجرای فرار سرلشکر آیرم‌خان، یکی از رخداد‌های خواندنی تاریخ معاصر ایران است. در نیمه دوم سال ۱۳۱۴، آیرم تمارض کرد. چند روز در منزل بستری شد و خود را سخت بیمار نشان داد. ظاهراً کاری کرده بود که قادر به تکلم نباشد! از این رو مطالب خود را روی کاغذ می‌نوشت! وانمود می‌کرد که بیماری‌اش در ایران قابل علاج نیست و اگر به اروپا نرود و سریعاً تحت درمان قرار نگیرد، تلف می‌شود! او سپس برای جلب رضایت و موافقت رضاشاه به وی گفت قصد دارد تا هدایای فراوانی با خود به سوئیس ببرد و آن‌ها را به ولیعهد (محمد‌رضا پهلوی که در آن کشور ظاهراً سرگرم تحصیل بود) تقدیم دارد. با این تمهیدات موفق شد تا از رضاشاه برای خروج از کشور کسب اجازه کند. در آن موقع هیچ‌کس تصور نمی‌کرد که مسافرت رئیس نظمیه صورت فرار داشته و کسالتش مصنوعی باشد. آیرم‌خان در ۲۹ آبان ۱۳۱۴ از ایران خارج شد، در کشتی نشست و از راه بندر انزلی، به سوی بادکوبه حرکت کرد. گویا در بندر انزلی گوش چند نفر را هم به عنوان مجازات جرمی که مرتکب شده بودند، بریده بود! به جای سوئیس به آلمان رفت و بدون اینکه به پزشک یا بیمارستانی مراجعه کند، حالش بهبود یافت! اتومبیل بسیار مجللی خرید و بیرق ایران را جلوی آن نصب کرد و با عنوان رئیس کل شهربانی ایران با غرور تمام مشغول گردش و تفریح شد. پس از یک‌سال رضاشاه فهمید مرغ از قفس پریده است، ولی به روی خود نیاورد و به دفتر مخصوص دستور داد که تلگرافی او را به کشور فراخواند. در پاسخ به تلگراف، دفتر مخصوص آیرم تقاضای هزینه‌سفر کرد. هزار لیره حواله شد، ولی باز هم از آمدن وی خبری نشد! رضاشاه متوجه شد که آیرم‌خان دیگر مراجعت نخواهد کرد. اقدامات غیررسمی دولت ایران برای بازگرداندنش به نتیجه‌ای نرسید. آیرم با ثروت و مکنتی که جمع‌آوری کرده بود، سال‌ها در اروپا می‌زیست. بعد از شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران از طرف متفقین، به فکر تشکیل دولت ایران آزاد افتاد و عده‌ای از ایرانیان مقیم خارج را به دور خود جمع کرد. او مخصوصاً عدل‌الملک دادگر را برای ریاست دولت در نظر گرفته بود. عدل‌الملک موافقت نکرد. آیرم خود دولتی در آنجا تشکیل داد و عده‌ای از ایرانیان را به عنوان وزیر تعیین کرد. او با مطبوعات نیز مصاحبه می‌کرد، ولی کارش نگرفت و توفیق نیافت. سرمایه‌اش نیز تمام شد! به حاج حسن‌آقا مهدوی فرزند حاج امین‌الضرب متوسل شد و چندی در منزل او زیست تا اینکه در ۱۱ فروردین ۱۳۲۷ و پس از یک عمل جراحی در یکی از بیمارستان‌های آلمان در ۶۵ سالگی درگذشت. سرلشکر آیرم قبل از کودتای رضاخان در یکی از بیمارستان‌های روسیه و به هنگام معالجه قدرت جنسی خود را از دست داده بود و عمل جراحی منجر به مرگ وی در آلمان با هدف درمان همین مشکل صورت گرفته بود...».

«آیرم» در رأس یک سازمان جهنمی
روشن شدن اهمیت فرار آیرم، فرع بر شناخت اهمیت نهادی است که وی سال‌ها بر آن حکم می‌راند. به واقع شهربانی کل کشور در دوران رضاخان، ابزار اعمال قدرت وی به شمار می‌رفت و بسا دستگیری‌ها، تبعیدها، قتل‌ها و غصب‌ها از سوی آن انجام می‌پذیرفت. هرکس که ریاست آن را بر عهده داشت، عملاً نفر دوم کشور قلمداد می‌شد و همه مسئولان در سطوح گوناگون از وی حساب می‌بردند. احمد سجادپور پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این‌باره می‌نویسد:
«فساد شهربانی رضاشاه در سطوح و جوانب مختلف نمودار فسادی بود که مجموعه حاکمیت را در بر گرفته بود. در این میان شهربانی مظهر این فساد بود. رضاشاه هم بار‌ها گفته بود نظمیه یعنی من! و این خود حاکی از نگاه ویژه شخص اول مملکت، نسبت به روش ویژه حکومتداری بود. بدین ترتیب رضاشاه بسیار مشعوف بود که سازمان شهربانی تا حد شقاوت عمل می‌کند، تا او بتواند بدون توجه به معیار‌های انسانی و منطقی با روش‌های استبدادی به حکومت پوشالی خود ادامه دهد. آگاهان به امور در آن دوره، تردیدی نداشتند که بخش اعظم قدرت و اعتبار رضاشاه تنها به روش‌های خشن شهربانی‌اش بستگی دارد. رضاشاه همواره نسبت به تمام کارگزاران حکومت خویش سوءظن داشت. دست‌کم رجال و کارگزاران لشکری و کشوری درجه اول را در زمره کسانی می‌دانست که لزوماً باید به طور دائم مراقبت و کنترل شوند و رفتار و کردارشان زیر ذره‌بین گزارشگران معتمد قرار گیرد. به نظر می‌رسد که در حکومت رضاشاه، تمامی مردم در زمره دشمنان و مخالفان او قرار گرفته باشند، بی‌آنکه هیچگاه مخالفت آنان به اثبات رسیده باشد! شهربانی و اداره تأمینات (آگاهی) آن، مسئول مستقیم مراقبت‌های سیاسی و سرکوب مخالفان رضاشاه بود و شهربانی همچنان که خواست رضاشاه بود این مهم را به انجام رسانید. با این حال، فقط در اوایل دوران ریاست آیرم بر شهربانی بود که قانون مجازات مقدمین علیه امنیت کشور در ۲۲ خرداد ۱۳۱۰ در مجلس شورای ملی تحت کنترل رضاشاه به تصویب رسید تا روند سرکوب مخالفان سیاسی و منتقدان روش استبدادی حکومت وی، نظام‌مند و قانونی جلوه‌گر شود. با استناد به این قانون، بسیاری گرفتار و افراد بی‌گناه در دادگاه‌های نظامی محکوم و معدوم شدند.
دستگاه قضایی و دادگستری دوران رضاشاه، نظیر تمام زیرمجموعه‌های دیگر حاکمیت از استقلال لازم برای محاکمه و رسیدگی عادلانه به پرونده‌ها و جرایم سیاسی برخوردار نبود. وزارت عدلیه (دادگستری) آن روزگار، صرفاً در چارچوب نظرات و خواسته‌های رضاشاه و بازوی اجرایی قدرت او یعنی شهربانی و اداره تأمینات آن قضاوت کرده و حکم صادر می‌کرد، اما در واقع امر، جریان رسیدگی به پرونده‌هایی که به دستگاه دادگستری ارجاع می‌شد، مسیری معکوس داشت. به عبارت دیگر وزارت عدلیه صرفاً مجاز بود تا حکمی را صادر کند که پیشاپیش شهربانی رضاشاه اراده کرده بود. در واقع بسیاری از پرونده‌ها و مدارک جرمی که از سوی شهربانی برای رسیدگی و صدور رأی قانونی به وزارت عدلیه ارجاع می‌شد، عاری از واقعیت و حقیقت بود و هرگاه تشکیلات مستقلی بر آن می‌شد تا صحت این پرونده‌ها را بررسی کند، محمل منطقی برای اثبات ادعای شهربانی یافت نمی‌شد...».

«آیرم» از آغاز تا مسند شهربانی
حال و در سومین بخش از مقال، جای آن است که محمدحسین آیرم و خاستگاه اجتماعی، نظامی و سیاسی وی را بهتر بشناسیم. او از آغاز نشو و نما، پله‌های ترقی را به تدریج طی کرد تا اینکه نهایتاٌٌ پس از برکناری فضل‌الله زاهدی از ریاست شهربانی عهده‌دار این منصب گشت. در مقالی بر تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی در این فقره می‌خوانیم:
«محمدحسین آیرم، در سال ۱۲۶۱ متولد شد. او پس از تحصیلات مقدماتی رهسپار روسیه شد و در مدرسه نظام آن کشور آموزش دید. او با درجه افسری وارد قزاقخانه شد و توانست مترجم لیاخوف فرمانده قزاق‌ها شود. آیرم‌خان با تسلط کامل به زبان روسی، به تهران بازگشت و به دنبال کودتای ۱۲۹۹، با درجه سرهنگی وارد ارتش شد و به فرماندهی هنگ مازندران منصوب شد. پس از چندی، فرماندهی هنگ گیلان نیز به وی واگذار شد. او به تدریج مقامش بالا رفت، درجه سرتیپی گرفت و فرمانده قوای شمال شد. در چند زد و خورد داخلی شرکت کرد و غائله ترکمن صحرا را فیصله داد. در ۱۳۰۴ که قدرت و محبوبیت امیرلشکر طهماسبی در آذربایجان موجب وحشت رضاشاه شده بود، سردار سپه به تبریز عزیمت کرد، او را با خود به تهران آورد و سرتیپ آیرم را به جای وی، به فرماندهی لشکر آذربایجان منصوب کرد و برای مدتی، اختیارات حکومتی را هم به او سپرد. آیرم چند سالی در آذربایجان اقامت داشت، ولی در اثر شورش نظامیان در سلماس و کشته شدن سرهنگ ارفعی فرمانده‌آنجا به تهران احضار شد و مدتی رئیس دژبان و زمانی فرمانده لشکر سوار بود. در ۱۳۱۰ به جای سرتیپ فضل‌الله زاهدی به ریاست شهربانی - که در آن روز بدان نظمیه گفته می‌شد- منصوب شد و در شانزدهم همان ماه واحد پلیس سیاسی (اداره اطلاعات شهربانی) را دایر کرد. او قریب به پنج سال، رئیس کل تشکیلات نظمیه ایران بود. در ۱۳۱۲ درجه سرلشکری گرفت، قدرت فوق‌العاده‌ای به دست آورد و عملاً شخص دوم ایران شد. مخصوصاً پس از عزل، تعقیب، حبس و مرگ تیمور تاش و سردار اسعد بختیاری - که اولی وزیر دربار و دومی وزیر جنگ بودند- قدرت او افزایش یافت و در صحنه سیاسی آن روز بلامعارض شد. کار به جایی رسید که نخست‌وزیر و رئیس مجلس از او دستور می‌گرفتند! مأموران آیرم مقامات آن روز را طوری در اختیار داشتند که همه روزه گزارش مفصلی از اقداماتشان را به رضاشاه می‌دادند. تبعید عدل‌الملک دادگر رئیس مجلس آن روز و زین‌العابدین رهنما نماینده مجلس و مدیر روزنامه ایران، نتیجه گزار‌ش‌های آیرم بود. سلب مصونیت از تعدادی از نمایندگان نیز مولود اقدامات او بود. در هر حال آیرم طوری زمینه را برای خود مهیا کرده بود که احدی قدرت مخالفت با او را نداشت. وی علاوه بر ریاست شهربانی، ریاست املاک رضاشاه را هم عهده‌دار شد. او از سوء‌استفاده یا غارت هرگز روی‌گردان نبود. در جمع مال حرص داشت از هر چیزی سوء‌استفاده می‌کرد و بر ثروت خود می‌افزود. با این همه او تدریجاً از وضع خود بیمناک شد و اندیشید که رضاشاه به زودی به سراغ او نیز خواهد آمد و سرنوشتی بهتر از تیمور تاش، سردار اسعد بختیاری، اسدی متولی‌باشی و نصرت‌الدوله فیروز نخواهد داشت! به ویژه آنکه به خوبی می‌دانست رضاشاه هر کس را که نفوذ و قدرتی به هم می‌زند، از سر راه خود برمی‌دارد. از این رو وی با هدف نجات جان خود و انتقال سرمایه کلانی که اندوخته بود، به فکر فرار از چنگال دیکتاتور افتاد، نقشه ماهرانه‌ای طرح کرد و آن را به مرحله اجرا درآورد...».


«آیرم» و به کف آوردن اموال بی‌شمار منقول و غیرمنقول
در حکومت‌های استبدادی، معمولاً قدرت سیاسی به ابزاری برای به کف آوردن ثروت مبدل می‌شود، در حالی که در شرایط معکوس، این ثروت مشروع و تحت نظارت است که برای نیل به مناصب خرج می‌شود. در حاکمیت زورمدارانه رضاخان، گزمه‌های او در تصاحب اموال کشور و مردم، دستی باز داشتند و طمع آنان در این باره بی‌انت‌ها می‌نمود! آیرم پس از دیری ثروت‌اندوزی در شهربانی، به فکر روز مبادا افتاد و در برابر غضب رضاخان پیش‌دستی کرد! سجادپور در تحلیل این رویداد معتقد است:
«آیرم در رأس شهربانی قدرت بی‌حد و حصری یافت و در اندک زمانی، توانست اعتماد کامل رضاشاه را به خود جلب کند. در دوره او شهربانی به اوج قدرت جهنمی خویش رسید و مالک‌الرقاب جان و مال مردم شد. مخالفان سیاسی و سایر مردم، تحت کنترل شدید و مراقبت‌های تمام نشدنی شهربانی قرار گرفتند. حتی رجال و کارگزاران وفادار به رضاشاه هم از تیر گزند شهربانی در امان نبودند و پیوسته از آزاررسانی‌ها و پرونده‌سازی‌های شهربانی هراس داشتند. آیرم بسیاری از رقبای سیاسی و نظامی خود را از اطراف رضاشاه دور کرد و با فراهم‌آوردن هر آنچه دلخواه قزاق بود، خود را به او نزدیک ساخت. جاسوسان و دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی شهربانی در دوره آیرم، تمام دوایر دولتی و حکومتی را تحت مراقبت‌های شدید قرار داده، مخالفان حکومت را تعقیب می‌کردند. مطبوعات در آن دوره، تحت شدیدترین سانسور‌ها و نظارت‌ها قرار داشتند و امنیت اجتماعی و حتی فردی مردم نیز از سوی جاسوسان و خبرچینان پرشمار شهربانی سلب شده بود. در همان حال، آیرم از هر راهی برای ثروت‌اندوزی و کسب مال و مکنت منقول و غیرمنقول وارد می‌شد. به واسطه ازدواج فرزندش با خواهرزن رضاشاه بیش از هر زمان دیگر به خاندان سلطنت نزدیک شد و برای شخص رضاشاه هم املاک و ثروت بسیاری فراهم آورد. همواره مواظب بود که سوءظن شاه را نسبت به خود و شهربانی برنینگیزاند، اما نزدیکی آیرم به رضاشاه و قدرت مهارنشدنی او در رأس شهربانی چندان دوام نیاورد. رضاشاه به تدریج، چنانکه شیوه او بود، نسبت به آیرم و اعمال او ظنین شد! البته این‌بار آیرم بر رضاشاه پیش‌دستی کرد و قبل از آنکه به تیر خشم وی گرفتار آید، به بهانه معالجه بیماری راهی خارج از کشور شد و به رغم پیگیری‌های قزاق دیگر به کشور بازنگشت...».

«آیرم» و ترسیم نقشه یک پیش دستی
از منظر برخی تاریخ پژوهان معاصر، علت توفیق آیرم در دور زدن رضاخان، محاسبه تمامی جوانب امر از آغاز مسئولیت در شهربانی کل کشور بود. وی از روز نخست، نقشه روز پایان را ترسیم کرد و منتظر وقایع نماند. این نکته‌ای است که مورد توجه اقبال حکیمیون پژوهشگر تاریخ معاصر ایران نیز قرار گرفته است:
«آیرم پیش از اینکه به ریاست کل نظمیه منصوب شود، مدتی بیکار بود و کار‌های کوچکی از قبیل ریاست هیئت‌های بازرسی در ولایات - که گاهی به وی ارجاع می‌شد- او را راضی نمی‌کرد، تا اینکه ناگهان در فروردین سال ۱۳۱۰ کمی بعد از برکناری و خلع درجه سرتیپ فضل‌الله زاهدی به ریاست کل نظمیه منصوب شد. ابراهیم خواجه نوری در شرح حال آیرم، روحیات او را بهتر از هرکس دیگری توصیف کرده و می‌نویسد: وقتی که آیرم بر مسند ریاست شهربانی نشست، به خود گفت رفیق این بار دیگر نباید خبط کنی، باید مثل فرمانده قشون نقشه‌ات را روی میز گذاشته و از روی حساب دقیق، قدم به قدم پیش بروی، باید اول نقطه‌های حساس جلب اعتماد شاه را کاملاً به دست آوری و بعد از پرتو قدرت او هر آتشی دلت می‌خواهد در ایران بسوزانی! آیرم این قول و قرار‌ها را با خود گذاشت و با یک چنین نیت قطعی، سوار کار شهربانی شد و باید انصافاً تصدیق کرد که در انجام برنامه و نقشه خود نه کهولت [کاهلی]کرد و نه اشتباه. یعنی از همان ابتدای ریاست شهربانی با کمال مهارت و جدیت به کار پرداخت. این فرمانده نظامی، قشون فکر و اقدام خود را به چهار ستون تقسیم کرد و یک مرتبه به چهار نقطه امر به پیشروی داد: روزنامه‌ها را شلاق‌کش به مداحی و مبالغه گویی واداشت، زن و مرد و پیر و جوان و دوست و قوم را بر ضد یکدیگر به جاسوسی و خبرچینی ترغیب کرد، با پشتکار کاملی املاک مردم را گرفته و متصل در دهان گشاد اداره املاک اختصاصی ریخت و با همان جدیت و پشتکار، ساختمان‌های بسیاری پشت‌سر هم از زمین جوشانید و ردیف کرد و قسمت مهم پول آن‌ها را به مردم و شهرداری‌ها و ... تحمیل و فقط ۱۰ یک قیمت حقیقی را به حساب شاه آورد. آیا مأموری از این صدیق‌تر و کارمندی از او مفیدتر برای کشور شاهنشاهی پیدا می‌شد؟ باید خدمتگزاران را تشویق کرد و اقلاً درجه سرلشکری به او داد. همین‌طور هم شد و کمی بعد در نتیجه این خدمات برجسته، رتبه آیرم بالارفت و یک سرلشکر دیگر به امیران ارتش ایران اضافه شد...».

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار