کد خبر: 1199317
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۴۰۲ - ۰۵:۲۰
صدارت غلامرضا ازهاری حربه‌ای که شاه را از بن‌بست نرهانید
«غلامرضا ازهاری در سال ۱۲۹۳، در شیراز تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدایی، چون پدرش بضاعت مالی نداشت، وارد دبیرستان نظام شیراز شد و در سال ۱۳۱۲ دیپلم گرفت و وارد دانشکده افسری گشت. دوره دو ساله دانشکده را پایان داد و در ۱۳۱۴، ستوان دوم و مأمور به خدمت در لشکر فارس گردید و رده فرماندهی دسته و گروهان را طی کرد
احمدرضا صدری

جوان آنلاین: در بیست و هفتمین روز از آبان ماه ۱۳۵۷، دولت غلامرضا ازهاری از به اصطلاح مجلس شورای ملی، رأی اعتماد گرفت! صدارت بخشیدن به یکی از مخدومان نظامی، در زمره یکی از واپسین حربه‌های پهلوی دوم بود که برای وی نتیجه مثبتی در بر نداشت. مقال پی‌آمده در سالروز این رویداد، سعی دارد تا سابقه ازهاری و موجبات شکست دولتش را مورد ارزیابی قرار دهد. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول‌آید.

صدارت در پی پوزش خواهی پهلوی دوم
به نخست‌وزیری رساندن غلامرضا ازهاری از سوی پهلوی دوم، علی‌الاصول نباید و نمی‌تواند امری غریب و غیرمنتظره تلقی شود. چه اینکه نظامی‌گری و استفاده از قدرت ارتش، رکن اصلی قدرت‌یابی و تداوم سلطنت این پهلوی‌ها قلمداد می‌شد. هم از این روی و به گاه پوزش خواهی فریبکارانه شاه از ملت، او با مشاوره اربابان امریکایی خویش، به این نتیجه رسید که کار را به دولتی نظامی واگذارد. اما به‌رغم این همه، غلامرضا ازهاری که بود؟ و چگونه در ارتش ایران پیشرفت کرد؟ در تک نگاره‌ای از وی که بر تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی درج شده، پاسخ این پرسش به ترتیب پی‌آمده داده شده است:
«غلامرضا ازهاری در سال ۱۲۹۳، در شیراز تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدایی، چون پدرش بضاعت مالی نداشت، وارد دبیرستان نظام شیراز شد و در سال ۱۳۱۲ دیپلم گرفت و وارد دانشکده افسری گشت. دوره دو ساله دانشکده را پایان داد و در ۱۳۱۴، ستوان دوم و مأمور به خدمت در لشکر فارس گردید و رده فرماندهی دسته و گروهان را طی کرد. در سال ۱۳۲۴، درجه سرگردی گرفت. در ۱۳۲۷ سرهنگ دوم و وارد دانشگاه جنگ شد و دوره‌های مربوطه را پایان داد و برای طی دوره ستاد و فرماندهی، به امریکا اعزام گشت و در آنجا نیز با موفقیت، دوره فرماندهی را طی کرد و به زبان انگلیسی تسلط یافت. ازهاری از همان سفر، با امریکایی‌ها ارتباط نزدیک برقرار کرد و پس از بازگشت به ایران، در دانشگاه جنگ مدیر دروس شد. در این سمت با مستشاران امریکایی دانشگاه جنگ، نزدیکی و رفاقت پیدا نمود و مورد توجه آن‌ها قرار گرفت. در چند دوره کوتاه مدت نیز، به امریکا فرستاده شد و تقریباً یکی از افسرانی بود که امریکایی‌ها او را برای آینده ارتش ایران ذخیره کرده بودند. در ۱۳۳۶ درجه سرتیپی گرفت و فرمانده لشکر کرمان شد. پس از آن به فرماندهی لشکر سبزوار منصوب گردید و درجه سرلشکری گرفت. آنگاه رئیس و فرمانده سپاه غرب شد و درجه سپهبدی به او دادند. چند سالی در غرب ایران، فرمانده نیرو‌های ارتش بود، تا به معاونت ستاد مشترک رسید و بعد قائم مقام آن شد. او در دوران ریاست ستاد، خود را بازنشسته کرد. در سال ۱۳۵۰، ازهاری از بازنشستگی خارج و با درجه ارتشبدی به ریاست ستاد منصوب گردید و تا نیمه‌های آبان ماه ۱۳۵۷، در آن سمت مستقر بود. در روز چهاردهم آبان ماه ۱۳۵۷، تظاهرات خشمگینانه مردم تهران و غالب شهرستان‌ها به اوج رسید. در تهران قریب چهارصد شعبه بانک اعم از دولتی و خصوصی و غالب مغازه‌های مشروب فروشی، طعمه حریق گردیدند و سرانجام جعفر شریف امامی در مقابل مشکلات عدیده و وخامت اوضاع، از نخست وزیری کناره‌گیری کرد و پس از ۷۰ روز صدارت، با بیلانی منفی و وحشتناک، خود را از مهلکه نجات داد.
محمدرضا پهلوی برای جانشینی دولت آشتی ملی، تصمیم به تشکیل یک دولت نظامی گرفت و قرعه فال، به نام ارتشبد غلامرضا ازهاری - که دارای عالی‌ترین شغل نظامی بود- اصابت کرد. حدود ساعت ۱۰ بعدازظهر روز ۱۴ آبان، ازهاری به کاخ شاه احضار شد و پس از مذاکراتی مختصر، شاه به وی نخست وزیری را تکلیف نمود و او نیز این مأموریت را پذیرفت. به دنبال انتصاب ازهاری به ریاست دولت نظامی، محمدرضا پهلوی در روز ۱۵ آبان در صفحه تلویزیون حاضر شد و نطقی از موضع ضعف ایراد نمود که نشانگر شکست و زبونی او بود. سرانجام غلامرضا ازهاری رئیس دولت نظامی در نیمه دوم آذرماه، احساس کرد به هیچ وجه قادر به مهار کردن تظاهرات نیست و به زودی دولت او سقوط خواهد کرد و جان خود را نیز از دست خواهد داد! مجلسین رستاخیزی ایران هم، محلی برای خودنمایی افراد شده بود و عده‌ای فرصت طلب با ایراد سخنرانی و حمله به مقامات رژیم، زمینه‌ای برای آینده خود به وجود می‌آوردند و علاوه بر آن، شاه نیز بی‌صبرانه انتظار ترک ایران را می‌کشید. ازهاری در ۲۵ آذر ۱۳۵۷، دچار حمله قلبی و بستری گردید و عملاً کار‌ها متوقف و امور مختل شد. سرانجام برای جانشینی او، شاپور بختیار انتخاب گردید و ازهاری عازم امریکا شد. غلامرضا ازهاری در ۱۴ آبان ۱۳۸۰، در اثر بیماری سرطان در امریکا درگذشت....»

نخست وزیری در پی سپری شدن ۲ سال از بازنشستگی!
امرای ارتش در دوران پهلوی دوم، فراوان و متنوع بودند. پرسش مطرح شده در این میان اما، آن است که در میانِ این همه، شاه چرا باید غلامرضا ازهاری را انتخاب و او را مأمور تشکیل کابینه نماید؟ برخی این امر را، به ارتباط طولانی ازهاری با امریکایی‌ها ربط داده‌اند، چه اینکه نامبرده دوره‌های عالی نظامی را در آن کشور طی نمود. سید مرتضی حسینی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره می‌نویسد:
«ازهاری توانست در دو دوره مهم تاریخی، یکی در سال ۱۳۵۰ و یکی در سال ۱۳۵۷، به پشتیبانی امریکا، به دو پست حساس دست پیدا کند. اولین مورد زمانی بود که ارتشبد فریدون جم رئیس وقت ستاد مشترک ارتش در سمیناری در پاکستان، در باره اهمیت همکاری‌های دفاعی بین دو کشور سخنرانی کرد. به گفته سپهبد عبدالله (شاپور) آذربرزین معاون وقت فرمانده نیروی هوایی که در آن زمان همراه جم در پاکستان بود، این سخنان ارتشبد جم به مذاق شاه خوش نیامد و بلافاصله پس از بازگشت به ایران، او را از سمت ریاست ستاد ارتش برکنار کرد. در این زمان شاه به توصیه امریکایی‌ها، ازهاری را به جای فریدون جم منصوب کرد. جالب آنکه ازهاری در آن زمان، مدت دوسال بود که بازنشسته شده بود! اما با فرمان شاه و با استناد به ماده ۱۰۰ آیین‌نامه ارتش، به خدمت بازگشت. درمدت هفت سالی که او از ۱۳۵۰ تا آبان ماه ۱۳۵۷ در این سمت فعالیت کرد، در عمل گوش به فرمان شاه، ولی مجری سیاست‌های امریکا در ایران بود. این مسئله به ویژه در تحکیم موقعیت مستشاران نظامی امریکا در ارتش شاه، بسیار اهمیت داشت. جالب آنکه فرماندهان نیروی زمینی، دریایی و هوایی ارتش، به جای هماهنگی با ستاد ارتش، مستقیماً با شاه هماهنگ شده بودند و ازهاری در عمل، به ماشین امضاء دستورات شاه و هماهنگ کننده امور مستشاران نظامی امریکا تبدیل شده بود! بار دوم دراوج مبارزات مردم ایران، زمانی که شاه با نطق تاریخی خود گفت: صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است، باز هم به توصیه سفیر وقت امریکا در تهران، ازهاری به عنوان نخست وزیر معرفی شد. از همان ابتدا روشن بود که او در سن ۶۹ سالگی، قادر نخواهد بود تا موج توفنده‌ای را که به رهبری امام خمینی در ایران انقلابی شکل گرفته است، منحرف سازد. به همین دلیل با وجود آنکه بسیاری از کارگزاران نظام پهلوی از جمله هویدا نخست وزیر پیشین را به زندان انداخت، نتوانست نظام ستم شاهی را ازسقوط حتمی نجات دهد. هم از این روی ازهاری ناراحتی قلبی را بهانه کرد و در دی ماه ۱۳۵۷، از ایران گریخت....»

الله‌اکبر‌های شبانه تهران، روایت ازهاری از آن و داوری مردم!
تجربه تاریخی نشان می‌دهد که نظامیان به ویژه در ادوار خطیر، معمولاً سیاستمداران خوبی نیستند! عمدتاً از کنش‌های مطلوب و به هنگام سیاسی ناتوانند و گاه اظهار نظر‌هایی دارند که بیشتر کار را بر آن‌ها دشوار می‌کند. نمونه آن روایت و تفسیر غلامرضا ازهاری، از «الله اکبر»‌های شبانه مردم تهران بود. این امر به مثابه نمادی برای یادآوری این نخست وزیر نظامی شاه، در تاریخ معاصر ایران باقی ماند. سید هاشم منیری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این موضوع معتقد است:
«ازهاری پس از استعفای دولت شریف‌امامی در ۱۵ آبان ۱۳۵۷، از سوی شاه به نخست‌وزیری برگزیده شد. از اقدامات دولت نظامی ازهاری، دستگیری نویسندگان مطبوعات و بازداشت دولتمردان رژیم شاه همچون: امیرعباس هویدا، نعمت‌الله نصیری، منوچهر آزمون، عبدالعظیم ولیان، داریوش همایون، غلامرضا نیک‌پی و... بود. با وجود تلاش رژیم شاه و به‌خصوص دولت ازهاری برای حاکم کردن جو رعب و وحشت، امام خمینی طی پیامی مهم - که پس از روی کار آمدن نامبرده منتشر گردید- مردم را به ادامه مبارزه و استقامت دعوت کردند: نهراسید، ما طالب حق خود هستیم و به‌حقیم و دست خدا با ماست و بالا‌تر از دست ابرقدرت‌های شرق و غرب است، یدالله فوق ایدیهم... ازهاری در ۱۵ آذر ۱۳۵۷ در مجلس سنا اظهار داشت که سروصدای شب‌های تهران واقعی نیست، بلکه صدای نوار است! مردم در تظاهرات بعدی، این سخنان او را با این شعار پاسخ دادند: ازهاری بیچاره، بازم بگو نواره، نوار که پا نداره! بی‌ثمر ماندن تلاش‌های دولت نظامی، منجر به تمایل ازهاری برای برکناری از این پست حساس شد و سرانجام بعد از ۵۵ روز و با این عنوان که سکته کرده و بیمار است، از نخست‌وزیری کناره گرفت و جای خود را به شاپور بختیار داد. او با اوج گرفتن مبارزات انقلابیون، در میانه دی‌ماه ۱۳۵۷، از کشور گریخت و در واشنگتن اقامت کرد. وی در سال‌های حضور در امریکا، با هژبر یزدانی در تأسیس بانکی در کاستاریکا همکاری کرد و فعالیت سیاسی را به‌کلی کنار گذاشت. ازهاری در نهایت ۲۳ سال پس از خروج از ایران، در آبان ۱۳۸۰ در ایالات متحده امریکا درگذشت....»

دستگیری سران رژیم گذشته، ترفندی که مؤثر نیفتاد!
از جمله حربه‌های دولت غلامرضا ازهاری که از مهار انقلاب ناتوان گشته بود، حمله بردن به اردوگاه خودی و دستگیری چهره‌هایی بود که مردم را به یاد گذشته می‌انداخت! این در حالی بود که ملت انقلابی ایران، جملگی آنان را صرفاً امربَر شاه قلمداد می‌کردند و خواستار پایان سلسله پهلوی و مناسبات حاکم بر آن بودند. با این همه نفس این اقدام، خود اعترافی به وجود فساد گسترده در حکومت و صحه گذاردن بر مواضع انقلابیون قلمداد می‌شد. منیری در ادامه تحلیل خویش از کارنامه ازهاری در دوره صدارت، اظهار می‌دارد:
«امام خمینی پس از آگاهی از روی کار آمدن دولت نظامی، بلافاصله موضع‌شان را اعلام کردند. اولین واکنش امام، در مصاحبه با تلویزیون سی بی‌اِس امریکا در روز دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۵۷ بود. خبرنگار از امام پرسید: نظر حضرتعالی دربارة آخرین مسئله‌ای که اتفاق افتاده (تغییر دولت و نطق تلویزیونی شاه) چیست؟ امام پاسخ دادند: تغییر دولت‌ها، تأثیری در نهضت عمومی مردم ایران ندارد. دولت‌ها، چه دولت نظامی باشند و چه دولت‌های دیگر، نمی‌توانند مسائل را حل کنند، یعنی قیامی که از مردم صادر شده، این قیام را بشکنند... همان روز امام در مصاحبة دیگری با کانال ۲ رادیو تلویزیون آلمان، فرمودند: با این حکومت نظامی، مردم همان رفتار را می‌کنند که با حکومت‌های نظامی دیگر کردند و این دست و پا کردن‌ها در ایران، دیگر هیچ رنگی ندارد و فایده‌ای هم برای شاه ندارد، شاه باید برود و چاره‌ای جز این نیست... روی کارآمدن دولت نظامی در کشور، اوضاع را بحرانی‌تر کرد. تظاهرات و راهپیمایی‌ها افزایش یافت، اعتصابات در ادارات و کارخانجات گسترده‌تر شد، بازار‌ها و مدارس تعطیل شدند و سرکوب خونین مردم توسط حکومت نظامی نیز شدت یافت. در دوران حکومت ازهاری، مأمورین نظامی در بعضی روزنامه‌ها مستقر شدند. کارکنان کیهان و اطلاعات به عنوان مشهورترین نشریات آن روز همراه با چند روزنامه دیگر نیز، در اعتراض به این رفتار به جمع اعتصاب کنندگان پیوستند. کارکنان رادیو تلویزیون دست از کار کشیدند و اکثر بانک‌های کشور نیز، به خاطر اعتصاب کارکنان تعطیل شدند. دولت ازهاری مأیوس از وضعیت به‌وجود آمده، تلاش کرد تا با دستگیری بعضی رجال گذشته، به زعم خود خشم مردم را فرو بنشاند. در چهارچوب این تصور، امیر عباس هویدا نخست‌وزیر سابق، منوچهر آزمون وزیر سابق مشاور در امور اجرایی، داریوش همایون وزیر سابق اطلاعات و جهانگردی، منصور روحانی وزیر سابق کشاورزی، ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک، نیک‌پی شهردار سابق تهران، سپهبد صدری رئیس سابق شهربانی کشور، ولیان استاندار سابق خراسان، شیخ‌الاسلام زاده وزیر سابق بهداری، نیلی‌آرام معاون سابق وزارت بهداری، فریدون مهدوی وزیر اسبق بازرگانی و تعدادی دیگر از مسئولان رژیم، توسط مأموران حکومت ازهاری بازداشت شدند. اما این بازداشت‌ها نه تنها کمترین تأثیری در تسکین افکار عمومی نداشت، بلکه خود دستاویزی مناسب برای نویسندگان شد، تا درباره فساد رژیم سخن بگویند. بازداشت کسی که ۱۳ سال نخست‌وزیر بوده یا توقیف ارتشبدی که ۱۷ سال در رأس دستگاه امنیتی کشور قرار داشته یا استاندار و نایب‌التولیه‌ای که به پاس خدماتش به شاه، عالی‌ترین نشان درباری را دریافت کرده، دلیل قاطعی بر محکومیت رژیم بود. قیام مردم در مدت زمان کوتاهِ حکومت ازهاری، شکل‌وسیع‌تری به خود گرفت. نقطه اوج این قیام، تظاهرات میلیونی و تاریخی مردم در روز‌های تاسوعا و عاشورای حسینی (۱۹ و ۲۰ آذر ۱۳۵۷)، در سراسر کشور بود. در ساعت ۳۰/۱۳ ظهر عاشورا، یک افسر، دو درجه دار و چهار سرباز مسلح، به نهارخوری افسران ارشد پادگان لویزان حمله بردند و با رگبار مسلسل، هفتاد و دو نفر از افسران ارشد و درجه‌داران پادگان لویزان و هوانیروز را کشتند! اعلامیه غیر رسمی حاکی است که ۲۷ افسر، ۴۱ درجه‌دار و ۴ سرباز، در این حمله کشته شدند. بعداً گفته شد که در اجلاس لویزان، نظامیان سرگرم تدارک برنامه‌ای برای قتل عام دسته‌جمعی مردم تهران بودند. حادثه لویزان روحیه نظامیان و افسران بلندپایه حکومت شاه را، به شدت متزلزل کرد و آنان را بیش از گذشته، به بی‌حاصل بودن مقاومت در برابر اراده ملت متقاعد ساخت....»

حمله قلبی ازهاری، به مثابه بهانه‌ای برای خالی کردن میدان
بی‌تردید مواجهه با خشم مردمی انقلابی، اعصابی پولادین می‌طلبید که این ویژگی در «ژنرال‌های بزمی» رژیم پهلوی وجود نداشت. این صفتی بود که محمدرضا پهلوی، به برخی از امرای ارتش خویش داده بود. غلامرضا ازهاری نیز پس از بی‌اثر شدن تمامی حربه‌هایی که برای تعدیل موج قدرتمند انقلاب اسلامی به کار بست، به نوعی بن‌بست روحی و روانی خرده بود و در همین اثنا، سکته قلبی کرد! بیماری نامبرده، بهانه‌ای مناسب برای شانه خالی کردن از مسئولیت به شمار می‌رفت. با این همه جالب اینجاست که حمله قلبی ازهاری در اسناد سفارت سابق امریکا نیز بازتاب یافته است. در نهمین مجلد از این اسناد، به متن پی‌آمده برمی‌خوریم:
«در چند روز اخیر، از نخست‌وزیر ایران ارتشبد غلامرضا ازهاری، در ملاءعام اثری نبوده است. در بین مردم سراسر کشور شایع شده که ازهاری پس از یک حمله قلبی فوت کرده است! این اخبار و شایعات، حتی در بین ایرانیان متنفذ درون و اطراف چرخه‌های دولتی نیز شنیده می‌شود. افسر مستشاری نظامی با یکی از دوستان خانوادگی نزدیک خود که عضو دربار است (حفاظت حداکثر)، در رابطه با وضعیت ژنرال ازهاری تماس گرفت. منبع اظهار داشته که ازهاری چند روز پیش حمله‌ای قلبی کرده، ولی الان حالش بهتر است و دیروز هم سر کارش بوده است. من دیروز او را دیدم (۲۷/۱۲/۱۹۷۸). افسر مستشاری نظامی به منبع توصیه می‌کند، اگر می‌تواند و چنین موقعیتی دارد، توصیه کند که ازهاری هر چند به طور مختصر در تلویزیون ظاهر شود، تا جلوی شایعات فراگیر درباره بیماری و مرگ خود را بگیرد. از رادیو هم می‌شود استفاده کرد، ولی مخالفین می‌توانند ادعا کنند که این فقط یک نوار ضبط شده بوده است. منبع پذیرفت که این توصیه‌ها را به مسئولان ذیربط بنماید. نظریات تهیه کننده: منبع قبلاً هم اطلاعات صحیحی ارائه داده و کاملاً قابل اعتماد محسوب می‌شود. موقعیت وی به عنوان عضو دربار شاهنشاهی بایستی به هر قیمتی حفظ گردد، زیرا وی می‌تواند در آینده نیز اطلاعات با ارزشی ارائه دهد....»

استیصال، استعفا و فرار
مروری بر متن استعفانامه غلامرضا ازهاری و پاسخ شاه بدان، می‌تواند نمادی از استیصال رژیم گذشته در برابر موج فزاینده انقلاب اسلامی باشد. جالب است که نخست وزیر نگون بخت در این استعفا تأکید دارد که راه حل سیاسی گره گشای امور است! محمدرضا پهلوی نیز در جوابیه خویش، از «کمال تأسف» خود سخن به میان آورده است:
«در این هنگام که اوضاع و احوال کشور ایجاب آن دارد که راه حل سیاسی گره گشای امور باشد، جان‌نثار اجازه می‌خواهد تا استعفای دولت خود را به پیشگاه مبارک تقدیم دارد و آرزو کند، مردانی که اداره امور را در این موقع از زمان عهده‌دار می‌شوند، با استعانت از نیروی همه مردمی که به میهن خویش عشق می‌ورزند و نگران سرنوشت آن هستند، بر مشکلات فائق آیند... با کمال تأسف، استعفای دولت را می‌پذیریم و تا تعیین دولت جدید به شما مأموریت داده می‌شود که امور دولت را کماکان سرپرستی نمایید....»

کلام آخر
تنها راه باقی مانده برای شاه، در برابر سیل خشمگین مردم که رهبری قاطع، چون امام خمینی به هدایت آنان می‌پرداخت، روی آوردن به بخشی از اپوزیسیون، از جمله تشکل موسوم به «جبهه ملی ایران» بود. نخست وزیری کوتاه شاپور بختیار واپسین تیر پهلوی دوم بود که به هدف ننشست و پایان او را رقم زد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار