جوان آنلاین: شاعران کشورمان پس از حمله تروریستی گلزار شهدای کرمان که در روز مادر و مصادف با میلاد حضرت فاطمه (س) صورت گرفت، اشعاری را سرودند.
علی محمد مؤدب، شاعر نویسنده و مدیر عامل مؤسسه شهرستان ادب از جمله هنرمندانی است که درباره این حمله تروریستی شعر سروده است.
از چه بر خاک اینچنین هر گوشه گوهر ریخته
آسمان شد جاده هر سو، بس که اختر ریخته
آسمان افتاده بر خاک، اینچنین سنگین مگر
ناگهان با انفجاری سقف سنگر ریخته
چیست این مستی در این بزم غریب ناگهان
کاینچنین بر خاک هر سو جام و ساغر ریخته
بس که چادرهای خاکی بر زمین افتادهاند
از مصیبت قلب فرزندان حیدر ریخته
روز مادر شب شد از این غم که بابا برنگشت
خون طفلان بین که بر سیمای مادر ریخته
روز مادر وامصیبت، رد خون سرخ کیست
لالهها کاینگونه پرپر پشت هر در ریخته
هر طرف بال و پری در خاک و خون غلتیده است
از پی پرواز سیمرغ، این همه پر ریخته
افشین علا در اینباره اینگونه سرود:ای وای جگرگوشهی ایران جگرش سوخت
کرمان بلند اختر من بال و پرش سوخت
سردار که پروانهصفت سوخت در آتش
یکبار دگر در غم کرمان جگرش سوخت
امروز رسید آتش آن کینه به گلزار
دیروز، اگر باغ گل یاس، درش سوخت
در روز زنای وای، امان از دل مادر.
چون دید گلش نور دو چشمش پسرش سوخت
زین داغ چه گویم؟ که تن نازک دختر
مانند گلی پیش نگاه پدرش سوخت
از مضجع سردار هم این دیو بترسد
زین رو چمن از خاک و گل از دور و برش سوخت
این کینه از آن روست که از کشتهی او نیز
شد روز تلآویو سیاه و پدرش سوخت
این کینه از آن روست که در هفتم اکتبر
یال فرس مغرب و افسار خرش سوخت
رو کرد به باریکهی ویران، سپه دیو
با آهن و پولاد ولیکن سپرش سوخت
کشتار بسی کرد ولی غزهی مظلوم
از پای نیفتاده و دشمن کمرش سوخت
پس نیش زد از کینه به کرمان که جهانی
در حسرت آوازهی فضل و هنرش سوخت
پرورد چو قاسم که به هر معرکه، پیروز
برگشت ز میدان و عدو پشت سرش سوخت
این کینه قدیمیتر از این است، دل غرب
از نهضت اسلام و شعاع اثرش سوخت
پس خواست که بر دامن دین، لکه نشاند
در آتش این توطئه دامان ترش سوخت
از هیمنهاش ماند فقط ظاهر رنگین
پیراهن اگر ماند به جا آسترش سوخت
پس کاشت درخت از جدل شیعه و سنی
در خطهی اسلام، ولیکن ثمرش سوخت
خاک یمن و سوریه را شخم زد، اما خود از نفس افتاد که زیر و زبرش سوخت
میخواست بجنگند ری و کابل و بغداد
با یکدگر، اما خود آشوبگرش سوخت
میخواست که بیروت شود دشمن تهران
باروت خروشان وفا بیشترش سوخت
میخواست که از وحدت اعراب و تلآویو
یکباره بیارد خبر، اما خبرش سوخت
میخواست که با تیشه زند ریشهی ما را
داعش تبرش بود ولیکن تبرش سوخت
ایران نه چو بید است که از باد بلرزد
هر کس که بر او تاخت ز صبر و ظفرش سوخت
امروز هم این سرو کهن، خطهی کرمان
ماندهست سرافراز اگر برگ و برش سوخت
همچنین در شب شعر مجازی «پهلوان قاسم نامدار» جمعی از شاعران کشورمان تازهترین سرودههای خود را به شهدای مظلوم کرمان تقدیم کردند. نغمه مستشار نظامی در این مراسم اینگونه سرود:
تا صدا میزدی تو «باباجان!»
دل بابابزرگ پر میزد
هر زمان میرسید از مسجد
به تو با اشتیاق سر میزد
قصه میگفت از عموقاسم
از نماز و گرفتن گل سرخ
قصه میگفت از شبی غمگین
از شب تلخ رفتن گل سرخ
روز مادر کنار موکبتان
عطر چای و گلاب و حلوا بود
مادرت پاک کرد اشکش را
کاش عموقاسمت هم اینجا بود
وقت روضه، عمو عمو گفتی
موکب انگار کربلا شدهبود
باز انگار طفل شیرینی
از عموی خودش جدا شدهبود
خبر آمد که باز حرملهها
حمله کردند و ماه را کشتند
شمرهای زمانه از وحشت
مردم بیگناه را کشتند
من به قربان تکههای تنت
جان شیرین و پاره قلبی
میهمان رقیهای امشب
با همین گوشواره قلبی
در لباس قشنگ صورتیات
مثل گلهای ارغوان شدهای
آه ریحانهجان، عزیزدلم
زود مهمان آسمان شدهای
شعر سید مسعود علویتبار از این قرار است:
ز سر تا پا سیهپوش است ایران
زمین شد سرخ از خون شهیدان
مرا این داغ باشد در دل تنگ
جهانی داغدار شهر کرمان
فرزانه قربانی در این مراسم اینگونه شعرخوانی کرد:
با من بگو از داغهای بیشمارت
از لالههای پرپر روی مزارت
رگباری از سنگ ستم باریده انگار
بر سینه آیینههای بیغبارت
صد دانه شد پاشید پیکرها به هر جا
وقتی خزان زد بر دل باغ انارت
دیشب پرستویی میان خواب میدید
در آسمانها آشیان دارد کنارت
قالی سرخی پهن شد از خون گلها
در زیر پای زائران داغدارت
موجی که میآمد به سوی تو پریشان
آرام میگیرد به زودی در جوارت
شعر محمدمهدی عبداللهی از این قرار بود:
صدای زنگ تاریخ است در دهلیز تکراریم
قلم بردار تا از داغ دیگر پرده برداریم
قلم بردار تا وقت شفق از لاله بنویسیم
که خونین دل به پشت در، کنار زخم مسماریم
قلم باید تمام عمر، خون گرید که میبیند
به رنگ کربلا هر روز و شب، داغی دگر داریم
اگرچه واژههایم رنگ خون دارند حق دارند
کنار علقمه امروز در سوگ علمداریم
حدیث قصه غمهایمان شرحی دگر دارد
اگر در سوگ سردار و شهیدانش عزاداریم
دوباره آل نفرین مستحق رمی شیطان است
روا باشد که از آل یهود اینگونه بیزاریم
زمان از جوشش فریاد مظلومان لبالب شد
بیاای منتقم! بیتاب از این آشفته بازاریم
شمیم مقدم سبز تو در جان جهان جاریست
ببارای حضرت باران که با شوق تو بیداریم
سارا عبداللهیفر نیز شعری را تقدیم شهدای کرمان کرد:
تمام دشت گلها گشته پرپر
که شد مواج دریا بار دیگر
وطن خون گرید از داغ عزیزان
که باشد چشممان از غصههاتر
محمدعلی یوسفی چنین سرود:
از زائرت هم میهراسند این پلیدان
این دشمنان کشور زیبای ایران
از کینهشان نسبت به سرداری دلاور
خونهاست جاری در خیابانهای کرمان
تکثیر شد وقت شهادت آن دلاور
روییده از هر قطره خونش عشق و ایمان
هر پرچمی از دست سرداری بیفتد
سردار دیگر میرود با آن به میدان
هرگز سلیمانی نمیمیرد چراکه
سر ریز میشد عشق، او را از دل و جان
بیدارتر شد ملت ما از ترورها
در هجمه دشمن شود سیلی خروشان
ما داغدار مردم مظلوم هستیم
از غزه تا صنعا و کرمان تا به لبنان
فرقی ندارد ما کجای این جهانیم
هر جا که باشی نام تو این است: «انسان»
شعر مهدی باقرخان نیز از این قرار بود:
دوباره خون تازه ریخته بر خاک ایرانم
نبینم خدعه را در سرزمین عشق و عرفانم
دوباره شاهد کشت شهادت بود و گلگون شد
دوباره خطه ایران زمینم، شهر کرمانم
گهرها را من از اهل نظر، پنهان نمیدارم
کف دریاست بنگر آن همه لؤلؤ و مرجانم
صدای کودک پرپر شده از کنج میدان است
به شکل سرخی خورشید وقت عصر، میمانم
به میدان میروم، این دشمنان شاید نمیدانند!
مثال خیزش اقصایم و امواج طوفانم
هر آنچه بر سر غزه و کرمان و یمن آمد
من هندی خجالت میکشد امروز وجدانم
مرامم، آرزویم صلح انسانها بود دائم
به راه عشق و ایمان من گذشتم از سر و جانم
فاطمه نانیزاد چنین سرود:
وقت سحر آورد به کف جام بلا را
نوشید ز لبهای عطش کربو بلا را
در آینهء جعفر طیار درخشید
آورد به زیر پر خود ارض و سما را
آه... این خبر داغ گل انداخته در باغ
بلبل، تو بخوان نغمه لا حول و لا را
انگار که در علقمه افتاد سواری
انگار علمدار... مخوان روضه... خدا را
نیها که پر از ناله هجرند سرودند
در بدرقهاش سوز دل خسته ما را
تا قدس فقط چند قدم مانده، بخوانید
یکبار دگر یاد امام و شهدا را
علی پور حسن آستانه چنین سرود:
دشمن دشمن از نگاهتان میترسد
از خنده گاه گاهتان میترسد
آنقدر که ترسو شده دشمن حتی
از زائر بارگاهتان میترسد
سارا جلوداریان دیگر شاعر این مراسم بود که اینگونه شعرخوانی کرد:
به جلادان بگو: کاری از آنان بر نمیآید
حدیث عشق، جاوید است و هرگز سر نمیآید
به جلادان بگو:ای ابنملجمهای آلوده!
کسی که «یاعلی» گفتهست، از پا در نمیآید
به جلادان بگو: ما از تبار پاک دریاییم!
که در قاموسمان، غیر از در و گوهر نمیآید
دوباره نور بر آیینهها تابید و ثابت شد
که دور ماهرویان جهان، آخر نمیآید
همه لب تشنهایم و خوب میدانیم در محشر
به استمداد ما، جز ساقی کوثر نمیآید
قلم در دست، غم در دل، هزاران سوز در سینه
به چشمم آه … غیر از لالهپرپر نمیآید
سپیداران، فقط تنپوش آزادی به تن دارند
ردایی اینچنین والا، به هر نوبر نمیآید
شهیدان زندهاند و مردگان واقعی ماییم
ولی این قصه جانکاه در دفتر نمیآید