از آغازین روز که در شهریور ۱۳۷۹ و منزل زندهیاد دکتر اصغر فردی با وی آشنا شدم، تا واپسین ساعات شنبه سیام دیماه ۱۴۰۲، که از او در آی. سی. یوی بیمارستان خاتمالانبیا خداحافظی کردم، یعنی در طول ۲۳ سال تمام، همواره خرسند بودم که از مصاحبت منبعی کمبدیل از اطلاعات ناب و ناگفته یکی از رهبران نامدار انقلاب اسلامی برخوردار گشتهام. او دین خود را به حقیقت و تاریخ معاصر، به تمامی ادا کرد و نشانههایی آشکار در روایتگری آن برجاینهاد.
سید مهدی علایی طالقانی، اما در منش و خلقیات همپای روایاتش جذاب و کمبدیل بود. تا روزی که احساس کرد باید در عرصه بازنمایی و تبیین منش آیتالله سید محمود طالقانی حضوری جدی یابد، در جامعه خویش را «علایی» معرفی میکرد، که در حد شهرت نیز فرزند طالقانی بودنش به چشم نیاید! در طی مدت مراوده، در منزلی استیجاری و بس ساده میزیست. بارها قولاً و عملاً به تقبیح آقازادگی منفی و برخی مصادیق شناختهشده آن در جامعه پرداخت. به رغم آنکه هیچ سمت رسمی و غیررسمی نداشت، هر حاجتمند یا مظلومی به او مراجعه میکرد تا سرحد توان با او همراه میشد تا گره از کارش بگشاید. اساساً سختی زندگی مردم، بس آزرده و حتی شرمندهاش میساخت. هرگز حقگویی و بیان آنچه را که به نظرش درست بود فرو نمینهاد، حتی اگر اطرافیان و دوستان را ناخرسند میساخت. در برابر نامرادیها و تلخیهای روزگار، هماره باقدرت ظاهر میشد و هرگز وا نداد. امید به آینده و شیرینکلامی را همواره با خویش داشت، حتی بر تخت بیمارستان و اوج بیماری! گاه به نظر میرسید که در دوستی، حتی به شکل یک طرفه وفادار است و نقارها را، با نخستین سلام منتفی میکرد! در یک کلام آن بزرگ، بسا خصال گران را از پدر به ارث برده و در بسیاری جهات، آیینه وی مینمود. دوستی و صمیمیت با وی را از شانسهای زندگی خود میدانم و بیتردید برخی تأثیراتش را تا پایان حیات با خود خواهم داشت. در آینده از او و خاطراتش بیشتر خواهم نگاشت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
| دبیر گروه تاریخ