جوان آنلاین: شاعران فارسیزبان در نشست ادبی «منتظران وصل» با تازهترین سرودههای خود به ساحت مقدس امام زمان (عج) عرض ارادت کردند.
در نشست ادبی منتظران وصل که با بداههنویسی اساتید خوشنویسی ایرانی و هندی نظیر مسعود ربانی و محمد آرمان حبیب همراه بود، رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر ادبی کشورمان در وجه تمایز شعر عاشقانه و «مهدوی» در سخنانی عنوان کرد: در شعر مهدوی آنچه پیش و بیش از هر چیز دیگر باید بدانیم این است که مقام «معشوق» با «محبوب» یکی نیست. شعر عاشقانه محل جلوهگری و جلوهفروشی «معشوق» است، حال آن که در شعر مهدوی با محبوبی الهی سر و کار داریم که «اسوه حسنه» و جمیع همه فضایل و کمالات انسانی است. برای مصون ماندن از این خبط و خطا، تفکیک و تشخیص جنس شعر عاشقانه و مهدوی ضروری است.
وی ادامه داد: برای پرهیز از اطناب و به طور خلاصه وجوه تمایز شعر عاشقانه و مهدوی را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد: تمایز اول؛ در شعر عاشقانه، ما «معشوقه» و «معشوق» داریم، در شعر مهدوی «محبوب»، و شایستهتر آن است که برای امامزمان (عج) و همه بزرگان دین، از عنوان «محبوب» به جای «معشوق» استفاده کنیم، چون با استناد به آیات قرآنی، «حب» و «دوست داشتن»، چون ریشه در بینایی و دانایی دارد، از عشق برتر است.
اسماعیلی گفت: دومین تمایز در شعر عاشقانه، به خاطر افراط در عشق و اغراق در ستایش، گاهی عاشق مقام معشوق خویش را تا «خدا» بالا میبرد و «معشوقپرستی» را جانشین «خداپرستی» میکند، اما در شعر مهدوی، عاشق با لهجه معرفت، بر بندگی «محبوب» خویش شهادت میدهد و او را نردبانی برای عروج به ملکوت «یکتاپرستی» و رسیدن به آستان «قرب الهی» میداند.
رضا اسماعیلی سپس به تشریح سومین وجه تمایز شعر عاشقانه با شعر مهدوی پرداخت و ادامه داد: سومین وجه تمایز در شعر عاشقانه، «جسمیت» و «جنسیت» معشوق یا معشوقه در مرکز توجه شاعر قرار میگیرد. در اینگونه از شعر، معشوق، یک انسان معمولی با دلبریها و زیباییهای جسمانی است، اما در شعر مهدوی، محبوب ما انسانی الهی است، که از کرامتهای انسانی و جاذبههای معنوی برخوردار است. به عبارت سادهتر، مرکز ثقل غزل مهدوی «جسمیت» و «جنسیت» نیست.
این شاعر با اشاره به تمایز چهارم شعر عاشقانه با شعر مهدوی تصریح کرد: در شعر عاشقانه، ارزش معشوق صرفاً در جمال ظاهری و صورت زیباست و رسالتش دلبری و افسونگری. در شعر مهدوی ارزش محبوب در جمال و جلال الهی و سیرت زیباست و رسالتش، پیامآوری، روشنگری و عدل گستری. تمایز پنجم نیز این است که در شعر عاشقانه، معشوق، انحصاری و شخصی است و عاشق موجودی خودخواه که مجذوب زیباییهای جسمانی معشوق است و از شناخت زیباییهای روحانیاش غافل، ولی در شعر مهدوی، عاشق، مجذوب زیباییهای روحانی محبوب خویش است و محبوبش انسانی متعالی و معنوی که همه عالم به او عشق میورزند و در سایهسار محبتش به آرامش میرسند.
این پژوهشگر ادبی در پایان با برشمردن هشت تمایز دیگر میان شعر عاشقانه با شعر مهدوی تصریح کرد: جان کلام آنکه در شعر مهدوی - با نگاه متعالی و معنوی – باید به دنبال تبیین هنرمندانه مؤلفههای جامعه مهدوی و ترسیم سیمای تمام نمای «انسان کامل» باشیم و پیش و بیش از «صورت» و زیباییهای صورتی حضرت موعود (عج)، به سیره و سنت آن امام همام بپردازیم. به فضایل الهی، انسانی و معنوی منادی یکتاپرستی، پرچمدار عدالت، مصلح جهانی و انسان کامل. انسان کاملی که «اسوه حسنه» است و هموارکننده راه سعادت و رستگاری است.
در بخش دیگری از این مراسم شاعران در وصف امام دوازدهم شیعیان اشعاری را قرائت کردند.
امیر عاملی چنین سرود:
میدانمای گل بعد یک لبخند میآیی
تا وا کنی از پای آدم بند میآیی
مانند دریا مهربانی مثل دل عاشق
دل را به دریا میزنی پیوند میآیی
زیباست تکرارت بهاری، بعد یخبندان
پایان دهی تا سردی اسفند میآیی
آیا به پاسخ میرسم روزی سؤالم را؟
میپرسم از خود بارها هر چند میآیی
تا درد دلها را کنی درمان، سرپایی
با نوشداروی گلاب و قند میآیی
پنهان شدی پشت کدامین گل، کدامین برگ؟
مردم همینها را که میپرسند میآیی
عزم رسیدن داری و پایان دلتنگیست
«با چشم بسته بشمرم تا چند میآیی؟»
عاطفه جعفری چنین سرود:
غبار کوی تو هر جا که در هوا برخاست
نشست بر دل و آه از نهادها برخاست
کجا زیارت ناحیه خواندهای که چنین
ز جمکران تو هم عطر کربلا برخاست
گذشت یاد تو بر هر کویر باران زد
هزار تیر اجابت به یک دعا برخاست
به احترام تو بودهستای رسول قیام
اگر امام پس از نام تو ز جا برخاست
فدای آنکه ز نام تو سرسری نگذشت
گذاشت بر سر خود دست و روی پا برخاست
خوشا کسی که پس از مرگ، شاهراً سَیفی
به عهد بسته خود، چون کند وفا برخاست
علیرضا قزوه نیز اینگونه سرود:
کاش به دریا برسم: موج شوم، رود شوم
خاک شوم، باد شوم، شعله شوم، دود شوم
آمدهام رقصکنان، نعرهکشان، چرخزنان
چنگ زنم، ساز زنم، تار زنم، عود شوم
آمدهام مست شوم، نیست شوم، هست شوم
ابر شوم، رود شوم، باد شوم، بود شوم
باد شدم، خاک شدم، باده شدم، تاک شدم
آمدهام بار دگر خاک «فرا رود» شوم
فانی انوار «می»ام، سالک اسرار «نی»ام
کاش، سحر، خاک ره «مهدی موعود» شوم
شعر سید مسعود علویتبار از این قرار بود:ای یار به پای عشق تو جان ریزم
از دیده انتظار باران ریزم
با باد صبا حکایتی از غم توست
هر قطره اشکی که به دامان ریزم
سارا جلوداریان نیز اینگونه شعرخوانی کرد:
گمگشتهای دارم که پیدا کردنش، سخت است
عالیجناب است و تمنا کردنش، سخت است
گمگشته من، سبک سهل و ممتنع دارد
در لفظ، آسان است و معنا کردنش سخت است
گمگشته من از همان روزی که غایب شد
دیگر بساط عدل، برپا کردنش سخت است
در هفت اقلیم زمین، مأوا نمیگیرد
در هفت مُلک آسمان، جاکردنش سخت است
گیرم که عمری خویشتنداری کنم، اما این عشق عالمگیر، حاشا کردنش سخت است
وقتی بیاید، چشمها را خیره خواهد کرد
آنقدر که حتی تماشا کردنش، سخت است
با نسخههای سبز از ره میرسد، هر چند
قلب سیاه ما، مداوا کردنش سخت است
محمد مهدی عبداللهی چنین سرود:
آرامش شب دوباره برمیگردد
خورشید سحر سواره برمیگردد
با سیصد و سیزده طلوعی دیگر
آن صبح پر از ستاره برمیگردد