کد خبر: 1225507
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۰
حسین فصیحی

 سارقان مشغول کارند و روز و شب هم نمی‌شناسند. جاده و خیابان، بانک و خانه یا هر جایی که در مخیله کسی نمی‌گنجد، می‌تواند سوژه‌ای برای ارتکاب سرقت باشد. کافیست امکانی برای دزدی پیدا کنند، آن وقت است که در کسری از ثانیه ذهن‌های آماده‌شان سناریوی سرقت را طراحی و خیلی زود آن را اجرا می‌کنند. گاهی از مراجع رسمی شنیده می‌شود که آمار سرقت پایین آمده است، اما مشخص نمی‌کنند که این آمار از چه عددی به چه عدد دیگری رسیده است. سال قبل چند سرقت بوده و امسال چند سرقت اتفاق افتاده است. چه تعداد سارق مرد، چه تعداد زن، چه تعداد کودک، چه تعداد نوجوان و چه تعداد زیادی که باید آن را بالا و پایین کرد. بهترین راه برای کسانی که آمار را اعلام می‌کنند، این است که بگویند کم یا زیاد شده است، اما هر کسی که در جغرافیای شهر یا روستا زندگی می‌کند، می‌تواند بهتر از همان مرجع رسمی تأیید کند دزدی پایین آمده یا بالا رفته است. در اینکه دزدی وجود دارد و فراوان است، تردیدی وجود ندارد. همین مراجع رسمی هم در بیان خود این فراوانی را قبول دارند، اما اینکه این فراوانی چقدر فراوان‌تر شده یا چقدر از فراوانی آن کم شده، چیزی است که در معرض داوری همه قرار دارد. سرقت زیاد و زیادتر شد. جلوی چشم پلیس زیاد شد، جلوی چشم قاضی رشد کرد. پلیس نگاه کرد، قاضی نگاه کرد، دادستان ابراز نگرانی کرد و مردم بیشتر و بیشتر از کار کردن زیاد دزدان درمانده شدند. سیاستمداران آمدند و رفتند، می‌آیند و می‌روند، اما به زیاد شدن دزدی‌ها کاری ندارند. به اینکه درد خیلی از دزد‌ها درد نداری بود، درد نداشتن کار، نداشتن شغل، درد اینکه پول کارگری زحمت زیادی دارد، اما پول کمی است بعد شروع به دزدی کردند و آنقدر این کار را ادامه دادند که دیگر عادت کردند، تا جایی که این عادت‌ها در شهر‌ها زیاد شد. یک طرف بیکاری‌ها زیاد و یک طرف دزدی‌ها زیاد می‌شد. همه چیز در حال زیاد شدن بود، تا جایی که زندان‌ها پر شد از آدم‌هایی که بیکار بودند، آدم‌هایی که دزدی کرده بودند. دادستان‌ها دیدند که زندان‌ها پر شده از دزد و خرج نان دزد‌ها هم زیاد شده برای همین دوباره دزد‌ها را به خیابان‌ها برگرداندند. بعد از آن هم پلیس گفت دزدی به شغل تبدیل شده است. دزد‌ها دیدند که حالا شغل‌شان جزو مناصب شناخته شده است، با خودشان گفتند اگر با همین دست‌فرمان جلو بروند، بعید نیست کارشان به عنوان یکی از مشاغل رسمی پذیرفته شود، مثل دستفروش‌ها که یک زمانی با دیدن مأموران بساطشان را به دوش می‌گرفتند و فرار می‌کردند، اما حالا شغل‌شان رسمیت یافته است و پلیس و مأموران سد معبر شهرداری هم دیگر مزاحمشان نمی‌شوند. صبح که از خانه بیرون می‌زنند بساطشان را هر کجا بخواهند پهن می‌کنند؛ سر خیابان یا داخل مترو یا کوچه و پس‌کوچه‌هایی که می‌شناسند. همه چیز از همین عنصر «شناختن» می‌آید. کودکی که فال می‌فروشد، سراغ هر کسی نمی‌رود. درست است که او کودک است، اما «شناخت» دارد. مشتری‌اش را به خوبی می‌شناسد و از بین چندده نفری که در حال عبور هستند درست سراغ همان سوژه‌ای می‌رود که فالش را می‌خرد. دزد‌ها هم «شناخت» دارند. از سر همین «شناخت» مردم را به خوبی رصد می‌کنند؛ خانه‌ها را، ماشین‌ها را. راهزنان جاده‌ای، مسیر‌ها و خودرو‌های عبوری را رصد می‌کنند. آن‌ها با دیدن یک خودرو می‌دانند سوژه عبوری برایشان آورده دارد یا دردسر. دزد‌های خیابانی یا دزد‌های حرفه‌ای هم همین‌طور هستند.
 آن‌ها با شناختی که دارند و تجربه‌ای که چاشنی آن می‌کنند، پله‌های ترقی را طی می‌کنند. دزد‌ها آنقدر در حرفه خودشان پافشاری کردند که حالا شغل‌شان رسمیت یافته است. حالا که شغل‌شان به رسمیت شناخته شده است، بعید نیست به عنوان مشاغل سخت هم شناخته شود و وزارت کار، سختی کارشان را تأیید کند که بتوانند از مزایای سختی کار هم بهره‌مند شوند. هرچه باشد سرقت سختی‌های خودش را دارد، خیلی بیشتر از کارمند بانک که کارش شمردن پول است یا کار قاضی که فرمان می‌راند و همه از او اطاعت می‌کنند یا کار پلیس که هر کسی با دیدنش جفت می‌کند و کناری می‌ایستد. بالا رفتن از دیوار ساختمان‌های بلند، اضطراب قبل و بعد از سرقت، ترس از سر رسیدن صاحبخانه یا پلیس. هنگام دزدی همه چیز باید خیلی زود انجام شود. در دزدی زمان نقش مهمی دارد، مثل بمب ساعتی که شماره معکوس روی آن نصب شده است. پای گرفتار شدن در میان است، همان زمان اندک می‌تواند به قیمت افتادن پشت میله‌های زندان تمام شود. کسی که لباس پلیس به تن و ملت را سرکیسه می‌کند در واقع پا در کفش پلیس کرده است. کم کاری نیست که کسی بخواهد پا در کفش پلیس کند یا بالاتر از آن ردای قاضی را بر تن کند، کلاه این و آن را طوری بردارد که آب از آب تکان نخورد. همه این چیز‌ها همان سختی کار دزدی است. در واقع دزد‌ها همین سختی‌ها را تحمل می‌کنند که حرفه‌شان همیشه برقرار بماند. هر وقت هم دستگیر شوند دوباره به سر کار قبلی‌شان بر می‌گردند. آن‌ها نان بازوی خودشان را می‌خورند، منتهی فقط بازو مال خودشان است و نانی که می‌خورند را از سفره دیگران برمی‌دارند. دزد‌ها مشغول کارند؛ مدیران می‌آیند و می‌روند. آن‌ها به اینکه آمار دزدی‌ها زیاد شود یا کم شود کاری ندارند. کاری ندارند بیکاری در جامعه بیداد می‌کند، کاری ندارند همه کارگران نمی‌توانند با نان کارگری زنده بمانند. کاری ندارند چرخ اقتصاد خوب نچرخد، زندان‌ها پر می‌شود بعد دادستان‌ها می‌فهمند خرج نان دادن به دزد‌ها در زندان‌ها زیاد شده است برای همین آن‌ها را به خیابان‌ها بر می‌گردانند، به کوچه‌ها و به شغل قبلی‌شان...

برچسب ها: سارقان ، سرقت ، سرقت خودرو
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار