در ميان يك مثلث
«من محمود زماني در خرمشهر، در يك خانواده سياسي و مذهبي متولد و بزرگ شدم؛ من الان در داخل ايران، تهران هستم و دقيقاً در همون اتاق {اتاقي كه پيش از اين «مدحي» و «دنياديده شيران» در آن مصاحبه انجام داده بودند} هستم.»
«من بخش مهمي از پروژههاي سياسي– امنيتي و اطلاعاتي غرب بودم كه از طريق من و بخشي از عناصر ديگر، اين خواستههايشان را در ايران اجرايي كنند؛ دقيقاً من وسط يك مثلثي بودم كه سه رأس داشت؛ من عنصر مورد اعتماد همزمان سه گروه بودم؛ «سرويسهاي اطلاعاتي غرب شامل امريكا و انگليس»، «اپوزيسيون و ضدانقلاب خارج از كشور» و همچنين «جريان داخلي كه مربوط به فتنه سال ۸۸ ميشد» و با مسئولان و سران اين جريان در تماس بودم.»
سفرهاي تجاري؛ آغاز نفوذ
چگونگي ورود اين فرد به حياط خلوت ضدانقلاب شايد مهمترين نكتهاي باشد كه در ابتداي اين مستند مطرح ميشود: «به خاطر سوابق كاري خانوادگي در زمينه نفت، نمايندگي چندين شركت نفتي رو تو زمينه تجهيزات و حفاري نفت داشتم و با شركتهاي فرانسوي و انگليسي در زمينه توليدات تجهيزات نفت كار ميكردم. در همين سفرهاي تجاريام كه به لندن داشتم، با يكي از دوستانم كه عرب بود و قبلاً هم مدتي ايران زندگي كرده بود، آشنا شدم و ايشون منو به آقاي نوريزاده در لندن معرفي كرد.
يك جلسهاي در دفتر لندن، همون دفتر مركز ايران و عراق كه آقاي نوريزاده مديرش هستند، برگزار شد كه يه تعدادي از آقايون اونجا شركت داشتند، از جمله خود آقاي نوريزاده، آقاي خوانساري، اكثراً از اپوزيسيون خارج از كشور و از اعضايي كه به اصطلاح در لندن زندگي ميكردند. آقاي مايك، «مسئول امور ايرانيان، مسئول ميز ايرانيان در سفارت امريكا در لندن در اون جلسه حضور داشت؛ در اون جلسه من پيشبينيهايي در رابطه با انتخابات سال ۸۴ كردم كه اون پيشبينيهاي من درست از آب در اومد، براي همين، اونها بعد از اون قضيه كه پيشبيني من درست در اومد ارتباطات بيشتري مرتب با من گرفتند.»
جلسات دو نفره با مهدي كروبي
ويژگي مهمي كه محمود زماني را به نقطه توجه و ارزش براي ضدانقلاب تبديل ميكند، ارتباط نزديك و غيرقابل انكار وي با يكي از سران فتنه است...
«در قضاياي سال ۸۸ من به عنوان رابط آقاي كروبي و آقاي اردشير اميرارجمند، به عنوان نماينده آقاي موسوي به عنوان رابط با خارج از كشور و اپوزيسيون خارج از كشور در ارتباط بوديم؛ من در داخل مرتب با آقاي كروبي ملاقات ميكردم و نظرات اپوزيسيون خارج از كشور را به ايشون منتقل ميكردم و همچنين نظرات ايشون رو به اونها؛ ملاقاتهاي من با آقاي كروبي كاملاً در يك فضاي خصوصي برگزار ميشد و ايشون اجازه نميداد كه كس ديگهاي در جلسات ما حضور داشته باشد.»
نوريزاده در مرحله بعدي محمود زماني را با اميرحسين جهانشاهي آشنا ميكند... جهانشاهي پس از انجام تستهاي امنيتي خود محمود زماني را وارد تيم نزديكان ميكند و او را در جريان طرح محرمانه دولت در تبعيد قرار ميدهد...
«آقاي جهانشاهي يك منشوري داشت، ۱۲ صفحه، يك كپي شو به من داد؛ ميگفت ۵۰ هزار نسخه ازش چاپ كردند و ميخواهيم در ايران توزيع بشه. يه نسخهاش رو به من داد كه من اون نسخه رو در اختيار آقاي كروبي قرار دادم. ايشون طرحي رو نشون من داد كه اركان به اصطلاح موقت حكومت در آينده و سايهاي كه اونها براي ايران پيشبيني و طراحي كرده بودند رو با من چك كرد؛ اين حكومت موقت هفت ركن داشت، ركن اصلياش شوراي عالي كشور بود كه رياستش را داده بودند به رئيسجمهور، دوم هيئت دولت كه به رياست نخست وزير بود.»
«ضد انقلاب حرفشون اين بود كه به اصطلاح پيام برسونم به آقاي كروبي كه با هماهنگي اونها مردم را دعوت كنند به خيابونها. در ملاقاتهايي كه با آقاي كروبي داشتم، ايشون دوبار تقاضاي درخواست پول براي كمك به سيستم و دفترش داشت و ميگفت كه اين كمك را صرفاً من از شما ميخواهم؛ من همين تقاضا را راستش از آقاي اميرحسين جهانشاهي كردم و به ايشون منتقل كردم و ايشون گفت اگر آقاي كروبي شخصاً كسي را معرفي كنه به من، من حاضر به هرگونه پشتيباني و پرداخت مالي هستم.»
پروژههاي شكست خورده تمتع
«مهرماه ۸۹ بود كه آقاي نوريزاده در دوبي با من تماس گرفت و گفت ما براي حج تمتع امسال برنامه وسيعي در عربستان داريم و حدوداً ۱۰۰ نفر از اعضاي اپوزيسيون و سران اپوزيسيون و ضدانقلاب داخل و خارج {را} ميخواهيم به مكه دعوت كنيم، سميناري داشته باشيم؛ يك رابطي اومد در دوبي پاس {گذرنامه} منو گرفت و رفت همون روز ويزاي حج تمتع را از سفارت عربستان در دوبي براي من در پاسم زد و يك بليت «بيزنس كلاس» با پرواز سعودي. در هتل قصر جده آقاي نوريزاده را ملاقات كردم، ايشون گفت كه متأسفانه برنامه لو رفته و ما سمينار رو نخواهيم داشت، چون يه تعداد از سراني كه از داخل و خارج قرار بود بيان امسال مكه نتونستند بيايند و عربستان سعودي با برگزاري اين سمينار مخالفت كرده. دولت عربستان كه متوجه شده بود اين پروژه لو رفته به خاطر هزينههاي سنگين سياسي كه در آينده براش داشت، كل پروژه رو كنسل كرد.»
پروژه حج ۸۹ در سال ۹۰ هم تكرار ميشود، ولي راهي جز شكست نمييابد...
شكست در پروژه سالگرد انتخابات
سناريوي بزرگتري هم براي ۲۲ خرداد ۸۹ كليد ميخورد كه اين بار از پشتوانه سرويسهاي امنيتي با محوريت انگليس – امريكا برخوردارند...
«ميخواهيم يك تيم هم شما تشكيل بدين به استعداد ۲۵۰ نفر كه حداقل ۵۰ نفرشون استعداد كار با اسلحههاي سبك رو داشته باشن. پروژه اين بود كه براي ۲۲ خرداد سال ۹۰ از طريق رسانههاي خارجي، سايتها، اطلاعيه بدهند و مردم رو دعوت بكنن براي سالگرد به قول خودشون كودتا و مردم رو بكشونن به خيابون و از طرفي اعلام بكنن كه يك بخشي از نيروهاي انتظامي سپاه و بسيج به مردم پيوستن و همزمان خودشون گروههاي مسلحي داشتن كه ميخواستن از دو طرف كشته بگيرن و با اين قضيه آشوبهاي خيابوني رو ادامه بدهند.»
از اينجا به بعد است كه محمود زماني به واسطه نوريزاده به ضلع ديگر مثلث يعني سرويسهاي امنيتي – جاسوسي امريكا و انگليس هم نزديك ميشود...
«آقاي نوريزاده، عامل معرفي من به سيستم اطلاعاتي امريكاييها بود. بعد از اونكه ديگه هر جلسهاي من وارد دوبي ميشدم براي كار تجاريام سيستمهاي اطلاعاتي امريكا با من تماس ميگرفتن و ميخواستن كه باهاشون جلسهاي داشته باشم. اون موقع آقاي رامين عسگرد و خانم كالين مسئول ميز ايران در دوبي بودن كه آقاي رامين عسگرد از عراق اومده بود و خانم كالين از افغانستان و در طول بيش از دو سال شايد بالغ بر ۱۵ جلسه هر ماهي تقريباً يك جلسه. در واقع اينها افسران اطلاعاتي «سي.آي.اي» بودن.»
درخواست كروبي براي كمك به برگزاري رفراندوم
«[از سوي]خانم كلينتون يك كميته ۱۲ نفره در وزارت امور خارجه براي پيگيري مسائل ايران و به عنوان كميته راهبردي مسئله ايران تشكيل شد كه دو نفر از مسئولان اصلي وزارت امور خارجه از جمله «دنيس راس» و «ويليام برس» عضو اصليش بودن و ۱۲ تا عضو داشت، دو تا از كارشناساي وزارت دفاع بودن و ۲ نفر از كارشناساي سازمان اطلاعاتي امريكا (سيا). دو تا از ايرانيايي كه اونجا به اصطلاح جزو كميته اصلي ۱۲ نفره بودن آقاي «رامين عسگرد» بود و آقاي «ولي نصر.»
آقاي رامين عسگرد ارتباطاتش رو با من داشت و گفت شما يكي از مشاورين ما در اين كميته هستيد در رابطه با مسائل ايران و مرتب مسائل ايران رو رصد ميكرد.
بعد از آقاي رامين عسگرد، آقاي آلن اير از عراق منتقل شد به دوبي. ايشون از افسران ارشد سازمان سيا بود كه مسئوليت آقاي رامين عسگرد را در دوبي برعهده داشت و چندين ملاقات هم ايشون با من داشت و تا همين اواخر هم با ايشون ملاقات داشتم؛ ايشون (آلن اير) الان رسماً سخنگوي فارسي وزارت امور خارجه امريكا در امريكا هستند.»
«مهدي كروبي يكي از ليدرهاي مخالفان ايران در نامه ۲۲ فوريه خود از ما براي برگزاري يك رفراندوم ملي بدون دخالت شوراي نگهبان كمك خواست.»
هميشه پاي انگليس در ميان است
«سرويسهاي اطلاعاتي امريكا و انگليس خيلي با هم مرتبط كار ميكردند، علتش هم اين بود كه امريكاييها ميگفتن چون ما خودمون مستقيماً سفارتخانهاي در ايران نداريم از طريق سفارت انگليس در تهران، يكسري از اطلاعات مربوط به داخل ايران رو جمع آوري ميكنيم.»
سالگرد انتخابات در راه است. ۲۲ خرداد ۸۹ بايد نقطه عطفي براي سه ضلع مثلث باشد؛ انگليسيها هم از غائله جانماندهاند و يكي از بلندپايهترين مسئولان MI۶ كه نماينده عالي نخست وزير در امور ايران است به ميدان ميفرستند...
«رفتيم دفتر آقاي «آندرو كاست». آقاي آندرو كاست نماينده نخست وزير انگليس و بالاترين مقام انگليسي در امور ايران بود كه كل مسائل ايران را در منطقه رصد و پيگيري ميكرد. ملاقات من در لندن با آقاي آندرو كاست ساختمانهاي اداري جنب دفتر نخست وزير انگليس برگزار شد.»
همزمان با نزديك شدن به خرداد ۸۹ اعضاي شوراي ضد ايراني موسوم به دولت در تبعيد با برنامهريزي و هماهنگي ضدانقلاب خارجنشين عناصر داخلي فتنه و سرويسهاي جاسوسي تصميمات خود را اتخاذ و تقسيم وظايف خود را انجام ميدهند...
ميگفتند ما ميخواهيم قضيه رو مديريت كنيم و اين بار با هماهنگي ما مردم بيايند بيرون و از اونها حمايت حتي نظامي و تشكيلاتي كنيم؛ ما تيمهايي آماده كرديم، تيمهاي نظامي و امنيتي كه اگر لازم باشه به مردم حمله كنند درگير بشوند. برنامههاشون اين بود كه توي به اصطلاح اعلان عمومي كه مردم بيايند بيرون، اينها چند نفر را به بهانه درگيري با نيروي انتظامي توي درگيريهاي وسط بكشند و اين ادامه پيدا بكنه.»
ليدرهاي داخلي فتنه از چند ماه قبل به هر بهانهاي بيانيه ميدهند؛ آشوبها بايد به كف خيابانهاي پايتخت كشيده شود و پياده نظامها وظايف خود را انجام دهند؛ سرويسهاي غربي هم از هيچ كمك رسانهاي و لجستيكي دريغ نخواهند كرد.
تلويزيون نوري زاده با پول عربي و كمك اسرائيلي
اين اعتماد هنوز آنقدر وجود داشته است كه نوريزاده، «زماني» را در جريان طرح تلويزيونياش قرار ميدهد و از او كمك هم ميخواهد...
«اولين بار خبر تاسيس شبكه تلويزيوني ماهوارهاي آقاي نوريزاده كه قراره به اسم «ايران فردا» تأسيس بشه را آقاي مهرداد خونساري در لندن به من گفت و بعدها خود آقاي نوريزاده هم موضوع تأسيس شبكه را به من منتقل كرد، قراره پول و هزينه شبكه تلويزيوني «ايران فردا» را عربستان سعودي بپردازه و پشتيبانيهاي فني را اسرائيليها انجام بدهند و از من هم خواستند كه در رابطه با تأمين نيروي انساني و افراد رسانهاي و محتوايي براي برنامههاشون كمك بكنم.»
در نهايت بايد گفت اين روايت كه چگونه زماني از مثلث خارج ميشود و روي اين صندلي قرار ميگيرد، داستان مفصلي دارد، اما اين واقعيت كه نفر بعدي كه در اين اتاق و روي اين مبلمان خواهد نشست و پروژههاي ديگر ضد انقلاب را روي دايره خواهد ريخت واقعيتي است كه بايد از لفظ قريبالوقوع براي آن استفاده كرد.