اگر قرار باشد تعريف مختصري از يك تشكل دانشجويي ارائه دهيم بايد بگوييم جمعي دانشجويي با ويژگي و عقايد نسبتاً مشترك در برخي موضوعات كه براي رسيدن به اهداف مشترك به فعاليت دست ميزنند.
از اين رو مهمترين ويژگي يك تشكل دانشجويي، ايجاد هويت براي دانشجو است و اين هويت، دانشجو به معناي ماحصل دانشگاه را نظم ميبخشد. اين هويت خود محرك و تابلو براي جذب است. هويت با خود رفتار و عملكرد را نيز همراه خواهد داشت.
هويتهاي متفاوت تشكلهاي دانشجويي نيز بازميگردد به اهداف و ويژگيهاي متفاوت تشكلها. از اين رو بايد تقسيمات گوناگوني را از تشكلهاي دانشجويي به عمل آورد.
تشكلها را ميتوان متناسب با اهداف به تشكلهايي با اهداف دانشگاهي صنفي، سياسي، فرهنگي، علمي، اجتماعي و. . . تقسيم كرد كه هر كدام ميتوانند ويژگيهاي مختلفي را به خود اختصاص دهند. گاهي مواجه ميشويم با گروههايي با ويژگيهاي قوميتي، مذهبي، گرايشهاي سياسي و. . . كه هر كدام متناسب با اهداف خود كاركردهاي مختلفي دارند. از سوي ديگر تشكلهاي دانشجويي را ميتوان متناسب با وسعت فعاليت نيز تقسيم كرد. تشكلهايي با حوزه فعاليت در حد دانشكده و دانشگاه تا تشكلهاي دانشجويي ملي و بينالمللي. تشكلهايي كه حوزه عمل خود را معطوف به يك دانشگاه كردهاند تا تشكلهايي كه دانشگاههاي يك كشور يا دانشگاههاي جهان را هدف قرار دادهاند يا تشكلهايي كه تاثيرگذاري در يك شهر يا كشور يا حوزه بينالملل را در برنامه دارند.
لزوماً همه تشكلهاي دانشجويي كاركرد سياسي ندارند و حوزههاي متنوعي را دربرميگيرند، اما سياست وجهي از فعاليتهاي دانشجويي است كه بايد هر فعال دانشجويي و هر تشكل دانشجويي نسبت خود را با آن مشخص كند يعني يك تشكل دانشجويي در ابتدا بايد مشخص كند كه اهداف، كاركرد و فعاليت سياسي خواهد داشت يا خير.
تشكلهايي كه به هر نحو پا در ميدان سياست ميگذارند، بيتفاوتي را كنار ميزنند و وارد عرصه واكنش و اقدام ميشوند. بيتفاوتي، بلاي جان تشكل دانشجويي سياسي است. البته چرايي ورود تشكلهاي دانشجويي به عرصه سياست نيز خود موضوع حائز اهميتي است. اگرچه نميتوان اين خصايص را به همه دانشجويان اطلاق كرد اما هستند دانشجوياني كه آرمانگرايي و عدالت طلبي آنها، محرك تحرك سياسي شان ميشود. تلاش براي رقم زدن جامعهاي بهتر و تلاش براي رسيدن به بهترينها و خوبيها اما تنها عدالتخواهي و آرمانگرايي نيست كه دانشجو را به ورطه سياست مياندازد بلكه وجه ديگر سياست يعني قدرت نيز هواداراني دارد. قدرت طلبي هم انگيزه قوي براي فعاليت سياسي ميدهد و كم نيستند دانشجوياني كه از اين باب وارد سياست ميشوند. اگرچه قدرت طلبان هميشه پرچم نيت خود را به اهتزاز درنميآورند اما از عمل و گاه نتيجه آن عمل ميشود پي برد به سرّ درون!
همين وجه قدرت است كه چالشهايي را براي حركات سياسي دانشجويي پديد ميآورد. مهمترين چالش، انحراف است. تشكلهايي كه براي آرمانهاي والاي انساني پا در عرصه سياست ميگذارند به مرور در ايستگاه پست و مقام پياده ميشوند و مزه قدرت زير دندان دانشجو، تشكل دانشجويي را به بنگاه كاريابي و قدرت يابي تبديل مينمايد. اگر از انگيزه عبور كنيم به نوع فعاليت سياسي تشكلهاي دانشجويي ميرسيم. به نظر عمده فعاليتهاي دانشجويي به واكنشهاي سياسي خلاصه ميشود. واكنشهايي كه معمولا به بيانيه، مقالات، همايش و نشست و در نهايت تجمع و اعتراضات مسالمت آميز ختم ميشود. واكنشهايي كه معمولا رفتار و عملكرد حكومت را هدف قرار ميدهد.
اما تشكلهاي دانشجويياي نيز هستند كه از واكنشهاي معمول عبور ميكنند و به اقدام سياسي ميرسند. تشكيل احزاب سياسي يا شاخههاي دانشجويي احزاب مهمترين جلوه اقدام سياسي تشكلهاي دانشجويي است. اما رهبري تظاهراتهاي بزرگ در سطح جامعه نيز خود اقدام سياسي است كه گاه سياستهاي كلان يك كشور را تغيير ميدهد و گاه به يك انقلاب ختم ميشود. تسخير سفارت امريكا در ايران را بايد از جمله مثالها براي اقدام سياسي دانشجويان دانست كه عملاً سياست خارجي ايران را دگرگون كرد و بيراه نيست اگر بگوييم كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران برپايه آن اقدام قرار گرفته است.
اما از فعاليتهاي سياسي تشكلهاي دانشجويي به همين سادگي نميتوان گذشت هرچند آنچه گفته شد نيز چندان ساده نبود اما بايد توجه داشت كه پويايي و جوان بودن تشكلهاي دانشجويي در كنار فرصتهايي كه در قالب تنوع فكر و عمل، به روز بودن، فعال و پرتحرك بودن و. . . ايجاد ميكند چالشهايي نيز پديد ميآورد كه نميتوان از كنار آن به راحتي گذشت. جوانان دانشجو با روحيه مطالبهگر و ريسك پذيري و گاه احساسي عمل كردن، خسارتهاي زيادي را چه به خود و تشكل خود و چه به دانشجويان و گاه به جامعه وارد ميكنند. كم تجربه و احساسي عمل كردن و فريب خوردن از آسيبهاي فعاليتهاي سياسي دانشجويي است. سياست زدگي و وارد بازي احزاب سياسي شدن نيز از ديگر آسيبهايي است كه يك تشكل دانشجويي در فعاليتهاي سياسي با آن مواجه ميشود. اين آسيب با قدرتطلبي متفاوت است. در برخي اوقات تشكلهاي دانشجويي در پي آرمان و اهداف خود مورد سوءاستفاده جريانهاي سياسي قرار ميگيرند كه گاه از آن به عنوان پياده نظام شدن ياد ميشود. با خلوص نيت وارد بازياي ميشوند كه به كام جريانهاي سياسي تمام ميشوند بدون آنكه دانشجو سهمي براي آرمان خود داشته باشد.
اما در كنار اين آسيبها بايد به فرصتهاي فعاليت سياسي دانشجو نيز توجه كرد. دانشجوي جوانِ آرمانگرا و حق طلب چون به اصطلاح دستش زير سنگ مصلحت نرفته است براي عدالت و بر بيعدالتي فرياد ميكشد. درگير رئيس بالاي سر و نان شب نيست از اين رو راحتتر براي آرمانش مبارزه ميكند و براي آرمانش به دنبال درآمد و كسب و كار نيست بلكه به دنبال هزينه كردن است. اين خاصيت براي جريانهاي مختلف سياسي ممكن است چندان دلچسب نباشد از اين رو جريانهاي مختلف از راههاي گوناگون سعي در ساكت يا منحرف كردن تشكلهاي حقيقتجوي دانشجويي دارند.
حضور دانشجو در عرصههاي سياسي گنجينهاي با ارزش براي جامعه محسوب ميگردد و دانشجوي سياسي به واقع ميتواند نقش مؤذن جامعه را بازي كند. نقد بيغرض و آرمانخواهانه ولو غلط را ميتوان در بين دانشجويان يافت و از آن استقبال و استفاده كرد. دانشجويي كه در تعامل با مديران و سياستمداران با نقاط قوت و ضعف بدنه دولت و جامعه آشنا ميشود هم نقد خود را به واقعيت نزديك ميكند و هم فردا مدير موفقي براي كشور خود خواهد شد اما اگر دانشجو در پيله خودساخته نقد خود گرفتار شود و سياستمدار و مدير نيز به كار خود ادامه دهد نتيجهاي جز حركات انفجاري و احساسي براي دانشجو، اشتباه، خطا و آزمون براي سياستمدار و مدير نخواهد داشت كه هردو يك آسيب است و خسارت بار. مهم آن است كه به فعاليتهاي سياسي تشكلهاي دانشجويي به عنوان يك فرصت نگريسته شود و نه يك تهديد.