ورود تكنولوژيهاي جديد به زندگي افراد ميتواند بار مثبتي داشته باشد اما استفاده نادرست از هر چيز، حتي همين تكنولوژي ميتواند زندگي را مختل كرده و شخص را با ناهنجاريهايي روبهرو كند. ناهنجاريهايي چون افراط استفاده از صفحات اجتماعي كه اين روزها به سرگرمي بزرگ جامعه ورزش تبديل شده است. سرگرمي كه البته با توجه به گستردگي دامنه آن، علاوه بر وسيلهاي براي پركردن اوقات فراغت، به تابلويي براي تبليغات ورزشكاران نيز تبديل شده است! مسئلهاي كه به گفته بهمن فروتن، كارشناس فوتبال اگرچه ميتواند در مواردي بسيار مخرب باشد اما در ميان معضلات و فسادهاي حاكم بر ورزش گم است!
صفحات اجتماعي، اين روزها به يكي از اصليترين تفريحات ورزشكاران تبديل شده . مسئلهاي كه به نظر ميرسد كمكم نگرانكننده شده است.
شبكههاي اجتماعي، يك شبكه ارتباطي هستند كه هم ميشود براي جوياي احوال دوستان و آشنايان از آن استفاده برد و هم ميتوان از طريق آن به انتقاد و دشنام پرداخت. بيشتر جريانات زندگي انسانها نسبي است. مثلاً شما دقت كنيد ليموترش بسيار مفيد است اما اگر به جاي استفاده درست آن، روزي يك كيلو آب ليموترش را مصرف كنيد، حتماً به زودي از پا در خواهيد آمد! استفاده از شبكههاي اجتماعي نظير فيس بوك، وايبر، واتسآپ و اينستاگرام نيز به همين شكل است. ميتوان از آن به درستي يا اشتباه استفاده كرد، اين به خود شخص برميگردد.
اين درست، اما با توجه به اينكه استفاده از اين شبكههاي اجتماعي اين روزها به شكل مد در آمده، فكر ميكنيد چطور ميتوان در استفاده از آنها فرهنگسازي كرد تا به جاي فحش و دشنام دادن، از آن براي احوالپرسي استفاده كرد؟
من خودم شخصاً در صفحات اجتماعي نظير فيس بوك وارد نشدم، چون به آن اعتمادي ندارم، وقتي صحبتهاي مركل، صدراعظم آلمان شنود ميشود، چطور ميتوانم اعتماد داشته باشم كه زندگي خود را روي اين شبكهها قراربدهم؟ البته اين نظر شخصي من است و ممكن است ديگران نظري متفاوت داشته باشند اما باز هم حرف سر درست استفاده كردن از اين امكانات است. براي من، برخي از اين شبكههاي اجتماعي ميتواند مفيد باشد؛ چراكه ميتوانم با كمترين هزينه با بستگانم در خارج از ايران ارتباط برقرار كنم. اين قسمت خوب ماجراست اما وقتي قرار باشد غيرحرفهاي، اين امكانات را وسيلهاي قرار دهيم براي انتشار اخبار درون باشگاهي يا رسيدن به اهداف خود با استفاده سوء از احساسات هواداران، ماجرا فرق ميكند. براي ورزشكاران اما نوع دوم بيشتر مطرح است. شما دقت كنيد با وجود اينستاگرام، وايبر، واتسآپ يا نظير آنها، ديگر ورزشكاران نيازي ندارند براي مطرح شدن و نشان دادن خود هزينههاي هنگفت كرده و با فلان روزنامه يا سايت خبري صحبت كنند. به راحتي با يك پست و عكس در كمترين زمان ممكن به خواست خود ميرسند؛ چراكه پست آنها به سرعت تكثير و حتي در كل دنيا پخش ميشود بدون هيچ محدوديتي.
يعني فكر ميكنيد استفاده ورزشكاران از اين شبكهها براي خودنمايي است؟
بگذاريد مسئله را به گونهاي ديگر مطرح كنم. شما يك فوتباليست نوجوان را در نظر بگيريد كه از سن 15-14 سالگي وارد دنياي فوتبال شده، فكر او رسيدن به شهرت و كسب درآمد بالاست. گاهي خيلي زود و گاهي ديرتر به هدفش ميرسد. حال تصورش را كنيد از يك بافت اجتماعي متفاوت، در سن بلوغ كه ناآرامي بارزترين مشخصه آن است، ناگهان بعضي فوتباليستها ميرسند به نقطه اوج شهرت و پول هنگفتي كه تصور داشتن آن براي مردم عادي بسيار سخت است. شما اگر باشيد، دچار چه تغييراتي ميشويد يا چه ميكنيد؟ من در سن 17 سالگي براي مجله نقد فيلم مينوشتم و فوتبال بازي ميكردم، اگر آن زمان به چنين جايگاهي ميرسيدم، از لحاظ ذهني رشدي نميكردم و اين رشد مالي و همخواني نداشتن آن با تفكراتم اختلال ايجاد ميكرد. اتفاقي كه امروز بين ورزشكاران شاهد آن هستيم. آنها عشق ديده شدن دارند، با اين تفاوت كه حالا اتومبيلهاي گرانقيمت، خانههاي لوكس و جيبي پر پول دارند كه ميتوانند در بهترين رستورانها غذا بخورند، زمان خود را صرف گوش دادن موزيك ميكنند اما باز هم سير نميشوند و ميخواهند ديده شوند. در اروپا در اوج سرما بسياري از بازيكنان با لباسهاي آستين كوتاه بازي ميكنند كه خالكوبي آنها ديده شود. روزي به يكي از شاگردانم گفتم چرا تمام بدنت خالكوبي است، به آرامي گفت آن زمان عقلم نميرسيد! در واقع عقل او به اندازه جايگاه اجتماعي كه به دست آورده بود رشد نكرده بود تا بتواند بهتر فكر كند و تصميم بگيرد.
تغيير بافت اجتماعي ورزشكاران با محيط اطراف بعد از رسيدن به شهرت باعث جدايي آنها از مردم شده است، آيا فكر نميكنيد شبكههاي اجتماعي اين فرصت را در اختيار آنها ميگذارد تا به مردم نزديكتر شوند؟
اينطور نيست، آنها به مردم به چشم افرادي نگاه ميكنند كه مدام دور و بر آنها ميپلكند و به دنبال عكس و امضا هستند. شبكههاي اجتماعي و توجه مردم براي آنها تنها فرصتي است كه بتوانند پاسخگوي عطش ديده شدن خود باشند. اينها فن شيفتههاي محيط خود هستند. در واقع فوتباليستهاي دنيا به رغم اينكه از نظر مالي در اجتماع جايگاه بالايي دارند، از لحاظ فرهنگي بسيار فقير هستند كه بيمطالعه، به انجام كاري اصرار ميورزند. شبكههاي اجتماعي امروز براي آنها حكم پلي استيشن ديروز را دارد. وسيلهاي است براي پر كردن اوقات فراغت فراواني كه دارند. آنها چند ساعت در روز تمرين ميكنند و مابقي آن را بايد به نحوي سپري كنند. مدام نميشود در اتومبيلهاي شيك و رستورانهاي گرانقيمت باشند يا در حال خريد.حالا اين اوقات فراغت پركن وسيلهاي براي تبليغات آنها شده است.
با اين وجود چطور ميتوان با اين فرهنگ اشتباه برخورد كرد و آن را تغيير داد؟ چراكه اين مسئله و سوءاستفاده از آن تقريباً به معضلي بزرگ براي ورزش تبديل شده است خصوصاً كه ورزشكاران با سوءاستفاده از آن، احساسات هواداران را به سود خود تحريك ميكنند!
ببينيد، شبكههاي اجتماعي و استفاده بيرويه و افراطي از آن اگر چه ميتوانند عاملي مخرب باشند اما وقتي در فوتبال هزار ميليارد وارد ميشود و تنها براي 146 ميليارد آن رسيد و سند وجود دارد و مشخص نميشود مابقي آن كجا رفته و چه شده، وقتي فساد در ورزش بيداد ميكند و همتي براي ايستادگي برابر آن نيست، استفاده افراطي افراد از شبكههاي اجتماعي گم است!
يعني با اين معضل هم مثل فساد در ورزش نميشود مقابله كرد؟
چه كسي گفته با فساد نميتوان مقابله كرد، برچيدن بساط فساد از ورزش آسانترين كار است. فساد يك ساختار و نفرات مشخص دارد كه كاملاً هم مشخص هستند، فقط بايد همتي باشد براي آنكه اين بساط را برچيد. يعني كسي كه رفيق دزد و شريك قافله نباشد كه زمان مقابله با متخلفان دست و دلش بلرزد و نتواند كار خود را به درستي انجام دهد.
با اين تفاسير چه بايد كرد براي آنكه ورزشكاران ما با نگاهي پخته به جامعه اطراف نگريسته و غرق اين اتفاقات ناخوشايند نشوند و بتوانند با تحليلي درست از اين موانع سربلند بيرون آيند؟
براي اينها ديگر نميتوان كاري كرد، آنها ذهنشان در زمان همان نوجوان ناآرام 15-14 ساله باقي مانده است (البته هميشه استثنا وجود دارد) و از نظر مالي پيشرفت كردهاند و در واقع در كادرهاي لوكس و به دور از جامعه اطراف قرار گرفتهاند و مثل موجودات فضايي شدهاند كه ظاهر انسان دارند اما مثلاً خونشان سفيد است يا بدنشان سراسر سيمكشي. بايد براي نسل جديد فكري كرد، بايد براي آنها فرهنگسازي كرد. نه آنكه كلمه فرهنگ را فقط تكرار كرد، بلكه بايد براي رشد صحيح آنها برنامه ريخت. اينها امروز با سوءاستفاده از حرفهايگري و شامورتي بازي به اينجا رسيدهاند. بازگرداندن آنها به جاده اصلي كار سختي است؛ چراكه جامعه و سوءاستفاده كنندگان آن، آنها را به اين شكل تربيت كردهاند. امروز بايد به فكر نسل جديد بود كه اينها الگوي آنها نشوند. بايد به جاي صرف اضافه كردن واژه فرهنگ به پسوند و پيشوند نام باشگاهها، برنامهاي براي عملي كردن آن تدوين كرد تا ورزشي كه ميتواند عامل سلامت جامعه شود، با بيتفكري به قهقرا نرود!