کد خبر: 774938
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۱
مروري بر زمينه‌ها و پيامدهاي سفر «رهبر فدائيان اسلام» به كشورهاي عربي
احمدرضا صدري

سفر شهيدسيد مجتبي نواب صفوي رهبر فدائيان اسلام به كشورهاي عربي در نيمه سال 32 و آثار و پيامدهاي آن، از فصول در خور خوانش در تاريخچه مبارزات اين گروه انقلابي به شمار مي‌رود و نمايانگر منظر جهاني و بين‌المللي اوست. مقالي كه پيش روي داريد ابعادي از اين سفر تاريخي را برشمرده است. اميد آنكه مقبول افتد.

درپاييز 1332 ه. ش، علما و دانشمندان جهان اسلام براي دفاع در مقابل تهاجمات اسرائيل و رساندن نداي مظلوميت ملت فلسطين به دنيا، انجمني به نام «مؤتمر اسلامي» در اردن تشكيل دادند. برپاكنندگان اين همايش از فعاليت انقلابي مذهبي نواب در ايران با خبر بودند و از اين رو از او دعوت كردند تا در اين همايش شركت كند. دولت زاهدي براي نفوذ و كنترل فدائيان اسلام با صدور گذرنامه براي نواب موافقت كرد. نواب قصد داشت در اين سفر خليل طهماسبي، سيد محمد واحدي، حجت‌الاسلام محمد لواساني، قاسم باقرنژاد معمار را نيز با خود ببرد كه دولت با گذرنامه آنها موافقت نكرد. آيت‌الله صدر شركت در مؤتمر اسلامي را به عنوان تكليف و وظيفه شرعي به عهده نواب گذاشت. نواب در مجلسي در مسجد محموديه تهران اهداف سفر خود را به فلسطين و كشورهاي اسلامي تشريح كرد. هزينه سفر او ۸ هزار تومان برآورد شد، اما فدائيان اسلام خود از افراد تهيدست جامعه بودند و تهيه اين مقدار پول غيرممكن بود. به همين علت سيد عبدالحسين واحدي به منبر رفت و گفت: «همه مي‌دانند ما اين پول را نداريم، هر كسي هر قدر قدرت دارد كمك كند تا آقا به اردن بروند و رسالتشان را انجام دهند.»(۱)مردم كمك كردند و حتي از علماي شهر نيز مبالغي رسيد. حجت‌الاسلام فلسفي واعظ هم ۲۰۰ تومان كمك كرد. نواب با خانواده‌اش وداع كرد و در آن لحظه مادر به شوخي به عروس خود گفت: «نيره‌السادات، اگر يكي از وزرا يا رؤساي كشورهاي اسلامي، دختر خودشان را به پسرم دادند شما ناراحت نشويد» و وي هم در جواب گفت: «خانم، پسر شما هنوز بين زمين و آسمان است، بگذاريد برسند بعد اين تصميم را بگيريد.»(۲)

رهبر فدائيان اسلام در بيت‌المقدس

نواب صفوي همراه حاج ابراهيم صرافان ابتدا وارد بغداد شد. در بغداد مورد استقبال آيت‌الله صدر قرار گرفت و در آنجا مهمان اعضاي شيعه «اخوان‌المسلمين» شد. سپس به كربلا رفت و به حضور آيت‌الله سيد هادي ميلاني مشرف شد. قسمتي از هزينه سفر نواب را تاجري كربلايي به دستور آيت‌الله ميلاني پرداخت كرد. او سپس به حضور علامه اميني در نجف رفت. فرداي آن روز به بيروت و از آنجا به بيت‌المقدس عزيمت كرد.

بيت‌المقدس دو قسمت شده بود؛ قسمتي از آن در اشغال اسرائيل و قسمتي ديگر تحت سيطره اردن قرار داشت. شركت‌كنندگان در مؤتمر اسلامي همه از رجال و دانشمندان صاحبنام ملت‌هاي خود بودند: سيد قطب، استاد حسن الهفيبي، دكتر سعيد رمضان، استاد محمد محمود، سوكارنو و.... نواب در سخنراني خود كه به زبان عربي فصيح ايراد كرد گفت: «در زمان حاضر مسئله، مسئله مليت و عربيت نيست، بلكه مسئله اسلام و دفاع از حقوق مسلمين و حقوق مردم فلسطين است.»

پس از سخنراني ايشان همه حاضران يكصدا فرياد زده بودند: «زنده باد اين مهمان گرامي اسلام/ زنده باد اين قهرمان ايران.»(۳)

روايت رهبر فدائيان اسلام از سخنراني
در بيت‌المقدس

خود نواب درباره سخنراني‌اش در مؤتمر اسلامي مي‌گويد: «فضاي مؤتمر را به جاي اينكه اسلامي ببينم، عربي مي‌ديدم كه همه سخنراني‌ها بر اين موضوع تكيه مي‌كنند كه حمله اسرائيل به سرزمين عربي فلسطين صورت گرفته است، اما وقتي نوبت سخنراني من رسيد دو ركعت نماز خواندم و توسل جستم و گفتم خدايا همه اينها به زبان عربي مسلط هستند، مي‌خواهم در اين جمع صحبت كنم از تو ياري مي‌خواهم. بعد پشت تريبون رفتم و گفتم اگر افتخار به عربيت باشد من فرزند بهترين مرد عرب هستم، اگر پيغمبر(ص) را از عرب بگيريد، عرب هيچ ندارد. شخصيت عرب به پيامبر اسلام است، من فرزند اويم. همان پيامبر از جانب خداوند فرمود: «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» حمله اسرائيل به سرزمين اسلامي فلسطين به سرزمين عرب و غيرعرب حمله به سرزمين اسلام است.»(۴)

شعارهاي پرشور و هيجان نواب همگان را به تعجب انداخت و روزنامه‌هاي عربي او را «مرد هفته» معرفي كردند: «روزنامه‌اي عربي عكس آقاي نواب و ملك حسين را چاپ كرده و نوشته بود بر اثر نصايح دو ساعته نواب صفوي، ملك‌حسين از سوار شدن به ماشيني كه ساخت انگلستان بود، امتناع كرد.»(۵)

نمازي كه درتاريخ ماندگارشد...

كنفرانس شش روزه رو به اتمام بود. نواب همراه شركت‌كنندگان در اين كنفرانس به بازديد مناطق اشغال‌شده رفتند. مفتي اعظم سوريه كه خود در ميان آن جمعيت بود از آن روز چنين مي‌گويد: «بعد از قرن اول هجري، شهيدي به عظمت نواب صفوي در تاريخ وجود ندارد...روزي كه نواب صفوي به بيت‌المقدس آمد نوجوان بودم. نامه نواب صفوي را شنيده بودم كه در خاورميانه غوغايي به پا كرده است... در يكي از روزهايي كه جلسه مؤتمر تمام شده بود به عنوان بازديد سرحد اردن و اسرائيل به مرز بيت‌المقدس رفته بوديم، آن روزها بيت‌المقدس به دو قسمت تقسيم شده بود... نيمي از آن دست اردن و نيمي ديگر دست سربازان اسرائيلي بود. فرمانده نيروهاي اردني گلوب پاشا بود. حدوداً 40 نفر از اعضاي مؤتمر اسلامي در آنجا بودند.... به مرز سيم خاردار كه رسيديم نواب صفوي وقتي ديد يك مسجد مخروبه در جايي كه در تصرف اسرائيلي‌هاست وجود دارد، به سرعت روي تخت سنگي رفت و گفت: «دوستان! آماده هستيد برويم در آن مسجد نماز بخوانيم.» چنان با هيجان با زبان عربي فصيح صحبت كرد كه همه گفتند: «لبيك»، نواب صفوي سيم خاردار را با دست پايين كشيد و هر 40 نفر عبور كرديم و رفتيم در آن مسجد به امامت نواب صفوي نماز جماعت خوانديم.»(6)

مفتي اعظم سوريه در ادامه مي‌گويد: «احمد سوكارنو بعد از اينكه دو ركعت نماز تحيت در مسجد خوانديم، گفت: اين پسر پيغمبر، نواب فكر نكرد، اگر يك سرباز اسرائيلي ماشه اسلحه‌اش را مي‌چكاند همه ما كشته شده بوديم، چون به سرزمين اشغالي قدم گذاشته بوديم. وقتي نواب صفوي حرف او را شنيد، لبخند مليحي زد و گفت: اتفاقاً آرزويم اين بود كه اينجا شهيد شويم، چون ما نماينده ملت‌هاي مسلمان منطقه هستيم. دولت‌هاي مسلمان منطقه مزدورند و ملت‌هاي مسلمان منطقه را در خواب فرو برده‌اند و هنوز نمي‌دانند در اين قسمت از دنيا چه فاجعه‌اي اتفاق افتاده است. دلم مي‌خواست همه ما شهيد مي‌شديم. شايد ملت‌هاي اسلامي تحريك مي‌شدند و با شهادت ما عليه اسرائيل قيام مي‌كردند.»(7)

رهبر فدائيان اسلام در ديدار با ملك حسین

كنفرانس به پايان رسيد و ملك‌حسين، پادشاه اردن نواب را به مهماني دعوت كرد. روزنامه مصري «آخرالساعه» كه عكس ملك‌حسين را در حالت خبردار در مقابل نواب چاپ كرده بود، درباره اين ديدار مي‌نويسد: «نواب صفوي...ضمن ملاقات با ملك حسين گفت: تو از سلاله‌ پيغمبري، بنابراين پسرعموي من هستي. من تاكنون با هيچ‌يك از سلاطين ملاقات نكرده‌ام و حالا هم متأسف هستم كه چرا اتفاقاً ناچار شدم با تو ملاقات كنم؛ اما با قرآن كريم استخاره كردم و استخاره خوب آمد، بنابراين به ديدارت آمدم تا شايد به نفع اسلام باشد. سپس نواب با لهجه خطابي گفت: پسرعموي عزيزم، خودت، دين و ملتت را خوب نگهداري كن. بايد اسلام به مرحله مجد و عظمت ايام جد بزرگوارت محمد(ص) برسد كه جز محبت خدا و رسول او محبت كسي در دل تو جا نداشته باشد، تو نبايد از احدي بترسي، بايد در نجات فلسطين كوشش كني. تو و ما بايد در احترام و محبت نسبت به مسلمانان آواره فلسطين بكوشيم....»(8) در پايان اجلاس، نمايندگان جمعيت «شبان‌المسلمين» و «اخوان‌المسلمين» مصر از او دعوت كردند تا به مصر سفر كند. نواب هم پذيرفت، اما به دليل نداشتن هزينه سفر، زمان آن را به بعد موكول كرد.

رهبر فدائيان اسلام درعراق

نواب بعد از اتمام اجلاس مؤتمر، ابتدا به لبنان رفت و در جمع مردم اين كشور درباره آزادي مناطق اشغال‌شده سخنراني‌هاي پرشوري ايراد كرد و سپس به سوريه رفت و از آنجا به عراق بازگشت. يك ماه از آغاز سفر به كشورهاي اسلامي مي‌گذشت كه فدائيان اسلام به عراق تلگراف زدند و به سيد ابراهيم شهرستاني چنين گفتند: «حضرت آقاي نواب در مراجعت از فلسطين در منزل جنابعالي پياده خواهند شد. فدائيان اسلام»(9)

نواب در كربلا چهار چهار روز در منزل سيد مهدي ميلاني ماند و با آيت‌الله سيد مهدي شيرازي، آقاي سيد حسن آقامير و فرزندش آقاي نجفي ملاقات كرد. نواب از كربلا به نجف رفت و در مهمانخانه الشرف نجف اقامت گزيد. سپس به ديدار علامه اميني رفت كه در آنجا به خواست ايشان در منزل علامه اميني مهمان شد. او در منزل علامه در جمع عده‌اي كه به ديدنش آمده بودند از دولت زاهدي و حتي مصدق و كاشاني به‌شدت انتقاد كرد. نواب يك روز در منزل آيت‌الله حكيم بود و سه روز ديگر را در منزل سيد ابراهيم شهرستاني اقامت كرد. او در منزل سيد ابراهيم در بين عده‌اي گفت: «از بيت‌المقدس دستور دادم شاه و زاهدي را از بين ببرند.» نواب موضوع دعوت اخوان‌المسلمين را با علامه اميني در ميان گذاشت. او همچنين در عراق، به شهرهاي بغداد و كاظمين سفر كرد، اما در تمام مدت اقامت، فعاليت‌هايش تحت نظر نيروهاي امنيتي عراق و ايران بود، چنانكه يك‌بار او را از سخنراني عليه حكومت ايران به‌شدت برحذر داشتند.

روايت رهبر فدائيان اسلام از سخنراني در مصر

طولي نكشيد كه با تأمين شدن هزينه سفر، نواب از سفارت مصر در عراق گذرنامه گرفت و به دعوت اخوان‌المسلمين به اين كشور وارد شد. ورود نواب به مصر با اوج‌گيري قدرت ژنرال نجيب مصادف شده بود. نواب مي‌گويد: «وقتي به قاهره رسيدم، سالگرد دو دانشجوي مصري بود به نام احمد منيسي و احمد شاهين كه در جنگ‌هاي پارتيزاني عليه نيروهاي صهيونيست شهيد شده بودند و دانشگاه فؤاد قاهره براي آنان سالگرد گذاشته بود و از من دعوت كردند، در اين مناسبت سخنراني كنم. وقتي وارد دانشگاه قاهره شدم، يك‌مرتبه ديدم هزاران دانشجو و دانش‌آموز فرياد مي‌زنند: «الرسول زعيمنا و القرآن دستورنا و الموت في سبيل‌الله عصمنا و آمالنا»، «حي‌الله‌الاسلام»، «حي‌الله ايران»، «حي الله نواب صفوي» مي‌خواستم پرواز كنم...در همان حال، مثل اينكه يك‌مرتبه به من الهام شد به نوعي شعار ملي شدن كانال سوئز را بدهم. وقتي پشت تريبون قرار گرفتم، گفتم: بسم‌الله الرحمن الرحيم و بعد فرياد زدم «يا نجيب ‌الي‌ الكانال» و سخنراني بر اين مبنا بود كه نجيب كانال سوئز را ملي كند...وسط سخنراني‌ام بود و داشتم به مردم مي‌گفتم كه بايد با اسرائيل جنگيد كه يك‌مرتبه ديدم يك ماشين ارتشي وارد دانشگاه قاهره شد. مأمورين انتظامات اخوان‌المسلمين دور و بر اين ماشين را گرفتند و مأموريني را كه در آن بودند پياده كردند و ماشين را در گوشه‌اي از دانشگاه آتش زدند.»(10)

خبر شلوغ شدن دانشگاه قاهره و انحلال اخوان‌المسلمين به دليل سخنراني نواب، به گوش فدائيان اسلام در تهران رسيد. نگران حال او شدند و در مقابل سفارت مصر تجمع كردند. در سفارت تلگرافي تقلبي جعل شد كه از زبان نواب گفته بودند: «هوالعزيز ـ من مهمان دولت برادر، مصر هستم نگران نباشيد.» بعدها كه نواب آمد آن را تكذيب كرد.

ديدار رهبر فدائيان اسلام با عبدالناصر

نواب در مصر به ديدار جمال عبدالناصر رفت، حتي در رژه ارتش مصر هم شركت كرد. خود او مي‌گويد: «به جايگاه آمدم و ديدم اينجا كاملاً مشرف به ميدان التحرير نيست، بنابراين رفتم در بين رجال ثوره نشستم. رجال ثوره كه 11-10 نفر بودند، هنوز نيامده بودند. افسر تشريفات آمد گفت: جاي مهمانان جداست. من اعتنا نكردم و گفتم: جاي من اينجاست. آنها مجبور شدند رفتند و يك صندلي ديگر اضافه كردند. وقتي ارتش مصر رژه مي‌رفت، يك‌مرتبه برخاستم و در حالي كه رجال ثوره به حالت احترام نظامي ايستاده بودند، پشت تريبون فرياد زدم:«حتي ‌الله المصر و لكني تحت لواء الاسلام.»

ديدار ماندگار رهبر فدائيان اسلام با عرفات

اتفاق جالب ديگري كه افتاد، روبه‌رو شدن ياسر عرفات ـ كه پس از سخنان نواب راهش عوض و بعدها رهبر فلسطينيان شد ـ با نواب بود، چنانكه خود عرفات در مجلسي كه به مناسبت شهادت شهيد نواب در منزل امام خميني برگزار شده بود، گفت: «هنگامي كه دانشجو بودم و در مصر درس مي‌خواندم يك روز شهيد نواب به دانشگاه آمد و سخنراني كرد. پس از پايان سخنراني نزد او رفتم و خودم را معرفي كردم، او به من گفت: تو پسر علي هستي، اما ملتت در اسارت به سر مي‌برد، تو سيد حسني هستي، تو بايد دين جدت را ياري دهي! تو بايد ملت فلسطين را از چنگال اسرائيل نجات بدهي! آن وقت اينجا نشسته‌اي درس مي‌خواني كه چه؟ اين سخنان نواب صفوي مرا تكان داد و روحيه انقلابي در من پديد آورد و از آن پس درس را رها كردم و يكسره به كار نهضت پرداختم.»(11)

بازگشت رهبر فدائيان اسلام به ايران

نواب پس از گذشت 65 روز در تاريخ 12/11/1332 به ايران بازگشت و مورد استقبال ياران خود قرار گرفت. فدائيان اسلام با در دست داشتن پرچم سبز و عكس‌هايي از نواب با كارواني در حدود 30 دستگاه اتوبوس رهبر خود را از فرودگاه مهرآباد تا منزل كه در كوچه آصف‌الدوله شهرري جهت مراسم استقبال تدارك ديده بودند، همراهي كردند.

بسياري از مردم و خبرنگاران براي ملاقات و مصاحبه به حضور او مي‌شتافتند. حالا آوازه حركات انقلابي مذهبي نواب از مرزهاي ايران گذشته و در ميان امت اسلامي پيچيده بود.

نواب پس از بازگشت به ايران تصميم داشت تا با ائتلاف با اخوان‌المسلمين مصر و سوريه يك حزب بين‌المللي اسلامي تأسيس كند كه با شهادتش از اين مهم بازماند. سفر نواب به كشورهاي اسلامي اعتراض برخي از اعضاي جمعيت را نيز در پي داشت، زيرا آنان معتقد بودند سفر او سازشي با حكام جور منطقه است و از جمعيت فدائيان اسلام كناره‌گيري كردند، از جمله حاج ‌ابراهيم صرافان كه تا نيمي از سفر همراه نواب بود و به علت بروز اختلاف از عراق به ايران بازگشت.

پي‌نوشت‌ها در سرويس تاريخ موجوداست.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار