کد خبر: 1205912
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۴۰۲ - ۰۵:۰۰
اشاره‌ها و نکته‌هایی در باب زمانه و کارنامه پرویز ثابتی
مستند پنج قسمتی من و تو درباره پرویز ثابتی فرصتی مغتنم است تا نکات مهم و فراوانی در این‌باره مطرح شود و بر بخش‌هایی از حوزه پنهان تحت مسئولیت وی نور بتابد.
احمد‌رضا صدری

جوان آنلاین: هر چند که سخنان پرویز ثابتی در مستند پنج قسمتی من و تو در میان جامعه ایرانی توجهی را برنینگیخت و نشان داد که دستکم در این باره مردم همچنان حافظه تاریخی خود را حفظ کرده‌اند، اما این رویداد فرصتی مغتنم فراهم کرد تا نکات مهم و فراوانی در این‌باره مطرح شود و بر بخش‌هایی از حوزه پنهان تحت مسئولیت وی نور بتابد. مقال پی آمده درصدد است تا با اشاره به پاره‌ای روایات و تحلیل‌ها در شفافیت بیشتر کارنامه «مقام امنیتی» داد سخن دهد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

مقام پرست، متظاهر و بزرگ‌نما
یکی از محور‌هایی که پرویز ثابتی در بخش‌های اولیه مستند من و تو درباره آن سخن گفت، بیان خصال و ویژگی‌های فردی و اجتماعی حسین فردوست بود. جمع‌بندی مخاطب از این اظهارات، نگاه منفی «مقام امنیتی» به نامبرده بود. با این همه مروری بر اظهارات و خاطرات فردوست درباره ثابتی می‌تواند افقی جدید در برابر مخاطب محقق بگشاید و ویژگی‌های نامبرده را از منظر مقامی بالاتر بر همگان عیان سازد. قائم مقام سابق ساواک درباره چند و، چون جذب ثابتی به این نهاد چنین آورده است:
«زمانی که قائم‌مقام ساواک شدم، ثابتی یک جوان کمتر از ۳۰ سال و شغل او ریاست بخش مربوط به احزاب پنهانی بود. او را ندیدم تا زمانی که مقدم را به جای مصطفی امجدی، مدیرکل سوم کردم. ناصر مقدم مأموریت داشت که آثار سوء دوران امجدی را در اداره کل سوم رفع کند و به این سازمان نظم و تحرک ببخشد. قرار بر این بود که او بدون توجه به بندوبست‌ها و سفارش‌ها، جوانان با استعداد را تشویق کند و بالا بکشد و به آن‌ها میدان جولان بدهد تا اداره کل سوم آن چیزی شود که باید باشد. روزی مقدم گفت تعدادی پرسنل در اداره کل سوم شناسایی کرده‌ام که بسیار لایق هستند. اگر هر چند وقت یکبار یکی از آن‌ها را احضار کنید ولو برای صحبت‌های متفرقه، موجبات تشویق آن‌ها فراهم می‌آید، زیرا خیلی علاقه دارند که شما را ببینند!... اسامی را به خاطر دارم. اول ثابتی را گفت سپس عطارپور و بعد فرنژاد. به مقدم گفتم هر موقع خواستند مرا ببینند مختارند، به منشی من اطلاع دهند و بلافاصله فرد متقاضی احضار خواهد شد! این چند نفر بین خود نوبت گذارده بودند، به طوری که حدوداً هر دو هفته یکبار یکی از آن‌ها را می‌دیدم. پس از چند جلسه برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقام‌پرست و متظاهر است. دارای هوش خوب - و نه بیشتر- است، ولی قوه بیان خیلی خوبی دارد. در مجموع کارمند خوبی به شمار می‌رفت، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر خود را بیش از آن چیزی که بود نشان می‌داد. این رفتار قطعاً در من اثری نداشت، ولی در دیگران مانند مقدم و نصیری، مسلماً بی‌اثر نبود. دروغ و راست را مخلوط می‌کرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را دو سه برابر واقع جلوه دهد. آرام و مسلط بر اعصاب خود بود. ساختمان فکری‌اش طوری بود که همیشه به او خوش می‌گذشت. از خود انتقاد نمی‌کرد و خیلی از خودراضی بود. حال آنکه عطارپور و جوان در کار خود جدی‌تر و علاقه‌مندتر بودند و متظاهر هم نبودند. بدون تظاهر مشخص بود که قدرت فکری آن دو بیش از ثابتی است و ضمناً می‌توانند کاملاً مورد اعتماد واقع شوند، حال آنکه ثابتی به هیچ‌وجه نمی‌توانست اعتماد مرا جلب کند و به نظر من او برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود و بیشتر به درد کار سیاسی می‌خورد....»

                    - بیشتر بخوانید:

                          + پرویز ثابتی کیست؟

                          + پرویز ثابتی، حکایت یک توهم‌پردازی پیرانه‌سر، در گفت‌وشنود با قاسم تبریزی

                          + ثابتی حرف جدیدی نمی‌زند، چون می‌داند که اسنادش در اختیار ماست

ثابتی نخست‌وزیر شدن خود را جدی گرفته بود
نحوه ارتقای پرویز ثابتی در ساواک از نکات شنیدنی در زندگی امنیتی وی قلمداد می‌شود. او در این فقره راهی مانند سایر عناصر جاه‌طلب و قدرت دوست پیموده است. وی با بزرگنمایی درباره قدرت تشخیص خویش و نیز وانمود کردن اینکه هر از گاهی شبکه‌ای مخوف را کشف می‌کند، نهایتاً خود را به ریاست اداره سوم ساواک رساند و عملاً زمام این نهاد را در دست گرفت! این امر تقریباً با تأسیس کمیته موسوم به «مشترک ضدخرابکاری» همزمان بود و فصلی جدید را در مواجهه حکومت شاه با مخالفان گشود. فردوست در این فقره می‌افزاید:
«هیچ وقت میل نداشتم مرئوس مستقیمی مانند ثابتی داشته باشم، ولی عطارپور را با طیب خاطر می‌پذیرفتم. فرنژاد را خوب به خاطر نمی‌آورم و به هرحال پس از مدتی مقدم با تأیید شورای عالی ساواک و تصویب من، به این افراد ترقی داد و ثابتی رئیس اداره یکم اداره کل سوم شد. من که جاه‌طلبی ثابتی را می‌دیدم، خواستم او را در کار سیاسی مشغول کنم و لذا از هویدا خواستم که یک پست وزارت به ثابتی بدهد. او مطابق طبع هویدا هم بود. زمانی که مسئله را به ثابتی گفتم، از خوشحالی باور نمی‌کرد. هویدا ثابتی را خواست و وزارت را به او پیشنهاد کرد و او اجازه فکرکردن درباره نوع وزارتخانه را خواست. در همین احوال، منوچهر آزمون (کارمند ساواک) معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اوقاف شد. این مسئله به ثابتی برخورد و از وزارت منصرف شد! او بعداً به من گفت وقتی آزمون که در ساواک چندین رده از من پایین‌تر بود، معاون نخست‌وزیر شود، دیگر وزارت چه افتخاری دارد؟! من گفتم پس صبر کن تا نخست‌وزیر شوی! این حرف در او اثر کرد و باورش شد و تا زمان انقلاب این مسئله در ذهنش بود! ثابتی با این خصوصیات، توانست قاپ نصیری را بدزدد و همه‌کاره ساواک شود و از فروردین ۱۳۵۰ به جای مقدم مدیرکل سوم شود. او در مسئله حزب توده و تیمور بختیار گل کرد. نصیری مورد بختیار را به ثابتی واگذار کرده بود و او تعدادی افسر بازنشسته و فراری توده‌ای و غیر توده‌ای را اطراف بختیار جمع کرد و کلک او را کند! سپس طرح اجرای یک سری مصاحبه‌های تلویزیونی با عنوان مقام امنیتی را داد و نصیری و محمدرضا برای خودنمایی پذیرفتند که در واقع نمایش خود ثابتی بود. در این نمایش‌های تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت می‌کرد و همه را تحت تأثیر قرار داد، به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش. دعوت‌ها از او در خانه رجال شروع شد و ثابتی در چندین میهمانی از من خواهش کرد که شرکت کنم که شرکت کردم. در این میهمانی‌ها، خانم‌های زیبا چندین هزار تومان هزینه آرایش خود می‌کردند تا مورد پسند مقام امنیتی واقع شوند و دور او را می‌گرفتند و خود را معرفی می‌کردند و کارت و آدرس می‌دادند! من چند بار به چند خانم که میل داشتم صحبت کنم، نزدیک شدم و هرچه گفتم من فردوست هستم، بی‌فایده بود! همه مقام امنیتی را می‌خواستند و فردوست و امثال فردوست، برایشان مهم نبود! این عنوان مقام امنیتی تا انقلاب روی ثابتی ماند و همه‌جا به پذیرایی از او افتخار می‌کردند! ثابتی به عنوان مدیرکل اداره سوم ساواک هر ۱۵ روز یکبار در جلسات شورای هماهنگی رده دو در دفتر ویژه اطلاعات شرکت می‌کرد و به علت همین خصائل، فرد شماره یک شورا شده بود. هرچه می‌خواست، قالب می‌کرد و همه اعضای شورا تحت تأثیر او بودند. شاید دو سوم مدت جلسه را او به تنهایی صحبت می‌کرد و، چون اتاق جلسه پهلوی اتاق کار من بود، صدایش را به خوبی می‌شنیدم. پس از خاتمه جلسه می‌ماند و اجازه ملاقات با من را می‌خواست که ملاقات می‌کردم. در آن زمان از ساواک به بازرسی منتقل شده بودم و لذا ثابتی اخباری از وضع ساواک را به طور غیررسمی به من می‌داد. از جمله می‌گفت که نصیری از طریق راننده من رفت و آمدهایم را زیر کنترل دارد. این سیستم محمدرضا برایم طبیعی بود. در این ملاقات‌ها او طبق معمول راست و دروغ را مخلوط می‌کرد و من چیزی از فعالیت‌هایش نفهمیدم! می‌خواست وانمود کند که کار‌های زیادی انجام می‌دهد و اکثراً از شبکه‌های موهوم صحبت می‌کرد و مدعی می‌شد که رد اصلی شبکه پیدا شده و به زودی دستگیر خواهند شد و این شبکه‌ها هیچ‌وقت کشف نمی‌شد! موارد به حدی مخلوط بود و من هم به حدی غیرجدی نسبت به حرف‌های او که حتی یک مورد را هم به خاطر ندارم!....»

جان خودت را نجات بده و فرار کن
عباس لطیف کار رئیس دفتر پرویز ثابتی در ساواک، در آغازین روز‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی مردم دستگیر شد. آنچه روزنامه اطلاعات پس از دستگیری از قول وی آورده است، می‌تواند جنبه‌هایی از شیوه مدیریتی «مقام امنیتی» را نمایان سازد. او اذعان دارد که مخدومش تا پایان حیات رژیم پهلوی ساواک را اداره و از طریق وی به نیروهایش حقوق می‌داده است:
«سرانجام یک روز پرویز ثابتی با رئیس کمیته [شهربانی]تماس گرفت و مرا به دفتر اداره یکم از اداره کل سوم، واقع در باغ مهران سلطنت‌آباد منتقل کردند. بعد از دو سال و نیم فعالیت در این اداره، ثابتی رئیس اداره از کار من خوشش آمد و مرا رئیس دفترش کرد. در این مقام تمامی نامه‌های انتقالی، مأموریت‌های فوق‌العاده، مأموریت سفارتخانه‌ها و پرداخت تمامی پاداش‌ها و مزایا و حقوق‌ها را من تحریر می‌کردم. یعنی اگر مأموری درخواست انتقال می‌کرد باید من دستور می‌دادم. پرداخت مزایای کارمندان هم به دستور من انجام می‌گرفت. در مواقعی هم که پرویز ثابتی در اداره نبود یا به مسافرت می‌رفت، من کار‌های او را انجام می‌دادم. در همین مدت مأموریت داشتم تا مساجد غرب تهران را کنترل کنم و اغلب به صورت کارگر یا خدمه یا مأمور توزیع خیرات، در این مساجد رفت و آمد می‌کردم. در سال ۵۱ از طرف پرویز ثابتی به من مأموریت داده شد که برای شرکت و نفوذ در کنفدراسیون دانشجویان به ایتالیا بروم. سه سال در ایتالیا بودم و در مباحثات و تظاهرات دانشجویان شرکت کردم و از آنجا مطالب و خبر‌هایی را که از دانشجویان به‌دست می‌آوردم، به ثابتی گزارش می‌کردم. در ایتالیا رئیس من نجفعلی یاوری بود که پس از خاتمه خدمت وی، شخص دیگری به نام سرهنگ سیار جانشین او شد. وقتی که شاه سابق برای کار و استراحت به ایتالیا رفت، من در رم بودم و دانشجویان مخالف سفر شاه به رم، دست به تظاهرات دامنه‌داری زدند. من هم در میان دانشجویان بودم و از آن‌ها عکس تهیه می‌کردم و به تهران می‌فرستادم. در آن تظاهرات یک پایم شکست و در یکی از بیمارستان‌های رم بستری شدم. در آن روز‌ها پرویز ثابتی، تلفنی مرتباً جویای حال من می‌شد و از وضع مالی من سؤال می‌کرد. من در سال۵۴ و پس از پایان مأموریت، به تهران آمدم و در اداره کل هشتم ساواک مشغول کار شدم. پس از مدتی به دلیل حسن خدمت، با حفظ سمت در ساواک، در سفارت ایتالیا مشغول کار شدم و بعد از آن با سمت حسابدار ویژه بودجه محرمانه تا قبل از سقوط ساواک مشغول کار بودم. در طول این مدت [هم که]پرویز ثابتی [از کشور فرار کرده بود]، رهبری ساواک را تلفنی از خارج به عهده داشت و در آن روز یعنی روز شنبه ۲۱/۱۱/۵۷، به من دستور داد که بعد از تخلیه دفتر از اداره فرار کنم، زیرا اوضاع خیلی خراب است، ولی، چون وقت جمع‌آوری و از بین‌بردن مدارک را نداشتم، از محل کارم واقع در باغ مهران سلطنت‌آباد فرار کردم. در آن روز مبلغی بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون ریال از بودجه سری در اختیار من بود تا سهمیه هر مأمور را داخل پاکت بگذارم و به آن‌ها بدهم، ولی ناگهان به من دستور دادند که جان خودت را نجات بده و فرار کن....»

ثابتی اکنون به دنبال چیست؟
مقام امنیتی پس از فرار از ایران تا اوایل دهه ۹۰، در اختفا به سر می‌برد. به موازات چرخش جانبداری سران امریکا، انگلیس و اسرائیل از منافقین به سلطنت‌طلبان، سفیدشویی نماد‌های این جماعت در دستور کار قرار گرفت. هرچند که امروزه این ترفند شکست خورده می‌نماید، اما آنان هرآنچه در دست و زبان داشتند در راستای تحقق این هدف به کار گرفتند. ساخت و پخش مستند پرویز ثابتی را می‌توان واپسین و البته کم‌رمق‌ترین کوشش ایشان در این زمینه دانست. خبرگزاری ایسنا در تحلیلی پیرامون آفتابی شدن مقام امنیتی و ارائه شرح افتخار در برابر دوبین من و تو اینگونه می‌نویسد:
«حالا وضعیت کاملاً متفاوت شده است. ثابتی که در دهه ۴۰ و ۵۰ مقابل دوربین می‌نشست و چشم در چشم مخاطب به عنوان یک مقام امنیتی از سرکوب مخالفان می‌گفت تا نشان دهد ساواک چه دستگاه مخوفی است که حتی به رئیس سابق خود هم رحم نمی‌کند، امروز بار دیگر در مقابل دوربین نشسته، اما هدفی کاملاً متفاوت دارد. ما در مقابل دوربین من و تو چشمانی مات را به نظاره نشسته‌ایم که هر دم از ثبات ثابتی می‌گوید، فردی که آنچنان مخالفان را از میان برمی‌داشت که انگار آنان خس‌وخاشاکی بودند به حکم تاریخ باید از صحنه روزگار محو می‌شدند! این‌بار این مقام امنیتی هر چه ماهرانه‌تر در پی آن است تا دستگاه مخوفی همچون ساواک را چنان تطهیر کند که انگار نه خانی آمده است و نه خانی رفته! ثابتی در جای جای مصاحبه‌اش بار‌ها تأکید می‌کند که شکنجه به آن صورت که همه از آن می‌گویند، وجود نداشت! اما کدام عقل سلیم می‌تواند چنین گفته‌هایی را باور کند؟ اگر مخاطب، چند نفر همچون عزت‌الله شاهی، احمد احمد و... را دیده یا چند صفحه از خاطرات این زندانیان را ورق زده یا حتی چند عکس از زندان‌ها را دیده باشد، به راحتی می‌تواند بداند که حقیقت چیست؟ ثابتی که در ساواک برای خود نامی دست و پا کرد، در تلویزیون ملی حاضر می‌شد و با افتخار از شنود تماس‌ها، رصد افراد، صحنه‌سازی‌ها و ترور تیمور بختیار نخستین رئیس ساواک در عراق پرده برمی‌داشت، حالا بعد از سال‌ها زندگی مخفی، بار دیگر مقابل دوربین آمده تا همه رعب و وحشتی را که مخاطب از مقام امنیتی داشت، از حافظه تاریخ پاک کند. عزت‌الله شاهی از زندانیان سیاسی حکومت پهلوی در خاطراتش می‌گوید: به طرز وحشیانه و غیرقابل باوری، با متهم رفتار می‌کردند. طوری که آدم یقین می‌کرد، این بازجو‌ها و شکنجه‌گران بیماری سادیسم دارند. بار دومی که مرا به کمیته مشترک آوردند، حدود دو ماه و نیم روی تخت مصلوب کردند و از آپلو برای به حرف درآوردنم استفاده کردند... بهمن نادرپور معروف به تهرانی - که خود از عوامل ساواک بود- در اعترافاتش گفته است: هیچ‌کس نمی‌تواند درد شکنجه را بفهمد، فقط یک حرف از شکنجه می‌شنوند، ولی ما از شمر بدتر کردیم! شمر در مقابله با امام حسین (ع) یک نیروی نابرابر بودند، ولی روبه‌روی هم ایستادند، اما در ساواک چه کار کردند؟ دست و پا را بستند، چشم را بستند و بعد کشتند! شما نمی‌توانید درک کنید، هیچ‌کس نمی‌تواند درک کند، مگر آنکه کسی آنجا بوده باشد، ببیند و بفهمد که چه کرده. واقعیت‌ها را باید بگویم... حالا تصمیم با خود مخاطب است که حقیقت چیست و هدف کدام است؟....»

ثابتی توان مواجهه با فساد در ساواک را نداشت، چه رسد به فساد در کشور
و سرانجام به تیتر این مقال باز می‌گردیم. پرویز ثابتی مدعی است که وی برای مبارزه با فساد و تحقق عدالت وارد ساواک شده است. این در حالی است که او در رپرتاژ پنج قسمتی من و تو، تنها از قلع و قمع مخالفان سیاسی شاه سخن می‌گوید و سخنی از مبارزه با فساد به ویژه در وجه اقتصادی آن و به خصوص کارنامه سیاه والا حضرت‌ها، والاگهر‌ها و الخ به میان نمی‌آورد. ایسنا در تحلیل خود با اذعان به اینکه مقام امنیتی حتی نتوانست فساد اقتصادی ساواک را مهار کند، می‌پرسد نامبرده به مبارزه با کدامین پرونده فساد پرداخته است:
«پرویز ثابتی در مستندی که در مقابل دوربین من و تو قرار گرفته، می‌گوید برای مبارزه با فساد و بی‌عدالتی وارد ساواک شده و در قسمت‌های مختلف به صورت مداوم بر این طبل می‌کوبد که گویی باید فراموش کنیم وقتی نام ثابتی در میان مردم می‌آمد، لرزه بر تن آن‌ها می‌افتاد! ثابتی در هیچ یک از قسمت‌های مستند نمی‌گوید کدام فاسد اقتصادی را رصد کرد، کدام بی‌عدالتی را در جامعه از میان برد، کدام شخصیتی که حق و حقوق ملت را پایمال می‌کرد را به سزای اعمالش رساند، بلکه مدام از دستگیری مخالفان سیاسی، دستگیری و سرکوب دانشجویان منتقد سخن به میان می‌آورد. ثابتی نمی‌خواهد بگوید که فساد و بی‌عدالتی، حتی در خود ساواک هم وجود داشت و او حتی نتوانست آن را مهار کند! شاهد این مدعا گفته ارتشبد حسن طوفانیان ریاست اداره کل صنایع نظامی و مسئول خرید اقلام نظامی ایران است که می‌گوید: در سازمان ساواک ما دانش نبود، سازمان امنیت، غالب رده بالاهایشان دنبال کسب‌وکار بودند... کاش ثابتی می‌گفت کدام شخصیت‌های ذی‌نفوذی که طشت رسوایی فساد مالی آن‌ها بر همه عیان بود را دستگیر و به سزای اعمالش رساند؟....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار