در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰، در حالی که روشنفکران انقلابی رفته رفته درگیر مواجهه دوقطبی انتخاب میان اسلام انقلابی و اسلام لیبرال میشدند، فضای فکری جوانان انقلابی شاهد بروز و نمود شخصیتهایی شد که با عینکی متفاوت به مسئله هدایت فکری جوانان مینگریستند: تربیت. کثرت افرادی که در آن ایام به تشریح مسائل ایدئولوژیک و فلسفی و نقد ایدئولوژیهای معارض میپرداختند، برخی اسامی را دورتر از این حجم هیاهو نگه داشته بود و از آن زمره بودند افرادی، چون مرحوم علی صفایی حائری و اصغر طاهرزاده.
عین- صاد؛ روشنفکری ادیب در حوزه علمیه
علی صفایی حائری که در نوشتههایش از قبل انقلاب تخلص «عین- صاد» را برای خود برگزیده بود، نماینده نسل ویژهای میان طلاب حوزه علمیه قم بود که با بهرهگیری از عناصر نوین تبلیغ اعم از ادبیات و تأکید بر اصل مربیمحوری، تربیت نفوس به صورت چهره به چهره را دنبال میکرد. اعتقاد صفایی حائری این بود که اگر قرار است انقلابی شکل گیرد و هدایت انسانها را به سوی مسیر تکاملی اسلام به عهده گیرد قبل از هر چیز نیازمند تربیت انسانهایی است که باید بار این مسئولیت و سازندگی را بر دوش گیرند؛ لذا در روش مبارزه با طاغوت نیز قیام به قلم و مبارزه تربیتی را مرجح میدانست. در آثار عین- صاد میشد تفکری رشدمحور تربیتی و تشکیلاتی را جستوجو کرد که در بحبوحه مبارزات ایدئولوژیک کمتر مورد توجه بود.
صفایی حائری شیوهای جدید در تربیت اخلاقی و سلوک دینی بنا نهاد. او در این راه بر تجربه شهود تأکید ویژه داشت و آن را عامل تحول در زندگی خود و بسیاری دیگر میدانست. او پس از انقلاب هم همین مسیر تربیت شاگردان را برگزید و از حوزه فعالیتهای اجرایی و سیاسی دور ماند. جذابیت عین- صاد در مواجهه با طیفهای مختلف به گونهای بود که بسیاری از هنرمندان طیفهای گوناگون با وی در ارتباط بودند. این ارتباط طیفهای مختلف مردمی با یک طلبه البته دردسرهای زیادی نیز برای او داشت و بسیاری در حوزه او را به دلیل رفت و آمد با طیفهای خاص، غیرانقلابی و غیرمکتبی میدانستند.
خود صفایی البته این مواجههها را اینگونه در بخشی از وصیتنامهاش توضیح میدهد: «اینجا بهشت نیست که تو کلکسیون آدمهای خوب بسازی و بچههایی با آن مشخصات و نورانیت انتخاب کنی که همه را خوش بیاید. تو باید در برابر خدا حجّت داشته باشیکه چرا فلانی را با این که طالب بود و جاهل بود، رها کردی و با خوبها الفت بستی. تازه، این لکزده از ۱۰۰ تا عیب ۵۰ تایش را پاک کرده ولی فلان صالح پس از ۲۰ سال هنوز دو تا عیبشرا نصف نکرده. اگر بناست رفیقی بگیری از کسانی بگیر که رو به پیشرفت هستند، حتی اگر عیبشان زیاد است، نه از آنها که ماندهاند، حتی اگر عیبشان یکی است؛ که این یکی میزاید و آن عیبهای زیاد میمیرد و صالح میشود.»
میتوان گفت: موضوع «تربیت» مهمترین دغدغه فکری صفایی بود و این مسئله را از مجموعه کتابهایی که با عنوان عمومی «روش تربیتی» تألیف کرد و به چاپ رساند میتوان فهمید.
به عنوان برخی مهمترین آثار عین- صاد میتوان از: رشد، مسئولیت و سازندگی، انسان در دو فصل، روش نقد، استاد و درس، روش برداشت از قرآن، تطهیر با جاری قرآن، درسهایی از انقلاب، از معرفت دینی تا حکومت دینی، نظام اخلاقی اسلام و نامههای بلوغ نام برد.
بهروز بودن، فراگیر بودن، نظام و انسجام داشتن، روشمند برخورد کردن، و نقدها را به جای شاخ و برگها به بنیانها کشاندن و امکان قضاوت عمیق نسبت به نظریات را برای مخاطب فراهم کردن از مهمترین شاخصهای دیدگاه و تفکر عین- صاد بود.
قلم فصیح و رسای علی صفایی از مطالعه وافر دوران نوجوانیاش سرچشمه میگرفت که به قول خود ۲۰۰ هزار صفحه از ادبیات معاصر را در آن ایام خوانده بود.
بیحاشیه پرحاشیه
هرچه عین- صاد شخصیتی کمحاشیه و انزواگزین داشت، حواشی بسیاری برایش ایجاد شد. او بخشهایی از این حواشی را در وصیتنامه خواندنی خود آورده است. از اتهاماتی، چون مریدپروری و حجتیهای بودن گرفته تا مخالفت با انقلاب اسلامی مواردی بود که همواره در فضای حوزه علمیه درباره او مطرح میشد. صفایی اگرچه در طول مسیر پرفراز و نشیب و البته کوتاه زندگی خود متهم به غیرانقلابی بودن شد، اما وی خودش را همراه همیشگی انقلاب و سرنشین کشتی انقلاب میدانست. به اعتقاد او، «اگر عیبهای این کشتی دیده نشود در مسیرهای پرتوفان حتماً سرنشینانش را به کام مرگ خواهد فرستاد. میگفت: بسیار فرق است بین کسی که میخواهد ماشینش را بفروشد و کسی که قصد سفر با ماشینش را دارد. فروشنده عیبها را مخفی میکند و مسافر به کمک دیگران ریزترین عیبها را پی میگیرد تا در راه نماند.» لذا نگاه انتقادی او به مسائل انقلاب از همین جنس بود و تلمذ شاگردان عین- صاد در محضر وی یا استفاده از آثار او نیز چنین نگاه انتقادی را در شاگردانش تسری میدهد.
او از ابتدای انقلاب نیز معتقد به ضرورت جلوگیری از انحرافات میان برخی افراد و نگرشها بود و چنین هشدار میداد: «سازمانهاى مذهبى و انقلابى جدید در روابط داخلیشان تابع همان روابط سازمانى هستند، در حالىکه در برابر رهبرى روابط دیگرى دارند و رهبرى با اینها و با مردم و تودههاى میلیونى یک نوع رابطه دیگرى را به کار مىگیرند، این نهادها تأسیس شده بودند که زمینهساز رهبرى و ولایت فقیه باشند، مىبینیم این مقام رهبرى است که زمینهساز اینها و پاسدار و پشتوانه آنهاست. این واقعیتها اگر بررسى شوند و این نکتهها که وجود دارند و کارساز و مسلط هم هستند، اگر به دست بیایند، مىتوانند تصور و تصویر ما را از مدیریت اسلامى مشخصتر کنند و مىتوانند جایگزین روابط سازمانى نهادهاى انقلابى شوند.»
علی صفایی حائری نماد یک روشنفکر حوزوی است که همچون طبیبی در پی مداوای بیماران و تربیت راهجویان مسیر انقلاب اسلام است. با وجود اینکه آثار و گفتار او از پیش از انقلاب در جمع طلاب و دانشجویان مطرح بود، اما با توجه به مخالفتی که از سوی برخی نهادهای انقلابی با رویکردهای او وجود داشت؛ رسالت تبلیغی او منحصر در حلقههای کوچکی باقی ماند تا دهه ۷۰ که برخی فعالان دانشجویی و طیفی از هنرمندان در پی ملجأیی با مخرج مشترک فهم درد دینی به او پناه آوردند و او آنان را کنار خود رشد داد و مسیر زندگی برخی را نیز عوض کرد. صفایی حائری از آن دسته صاحبفکرانی بود که پس از مرگ بیشتر از زمان حیات شناخته و ارج نهاده شد.
طاهرزاده؛ معلمی برای جوانان انقلابی
یکی دیگر از افرادی که در دهههای اخیر انقلاب خصوصاً در دهه ۸۰ توانست به عنوان مرجع فکری جمعی از جوانان- خصوصاً دانشجویان خسته از غبارآلودگی سیاست که در پی مسیری برای تصحیح و پالایش نفس و خدمت به انقلاب بودند- جا باز کند، اصغر طاهرزاده بود. طاهرزاده نیز همچون عین- صاد فارغ از هیاهوهای سیاسی دهه ۸۰، عطف به سابقه معلمی خود، اکنون نیز خود را معلمی میدانست که کار ویژهای جز تربیت جوان انقلابی و هدایت فکری آن با سخن و آثار خود ندارد.
آثار اصغر طاهرزاده در حوزههای اصلی مباحث بنیادین سازنده نظام فکری را پوشش میدهد، به گونهای که خواننده با مطالعه آثار طاهرزاده میتواند تا حدود بسیار زیادی با اندیشههای اساسی انقلاب اسلامی آشنا شود و سپس بنا به دغدغه و تخصص در برخی مباحث، در سایر منابع مرتبط تأمل جدیتری کند.
وجه غالب آثار طاهرزاده فلسفی نیست و گرچه وی در تبیین نظام فکری از مبنای فلسفی که اشاره شد، بهره جسته است، اما سنجش و مقایسه اصغر طاهرزاده با فلاسفه عصر، چون داوری اردکانی یا دینانی که عمر خود را در فلسفیدن گذراندهاند غلط است؛ همان قدر اشتباه که مقایسه او با اساتید عرفان یا حجج اسلام رشد یافته در سیستم علمی حوزه علمیه. اصغر طاهرزاده هرچند بهرهای از هر یک دارد، اما صاحب «مکتب فلسفی» و دستگاه اندیشه مستقل نیست که بخواهیم برای نظریهپردازی به او رجوع کنیم (مثلاً نظر وی را در خصوص علم دینی و امکانسنجی آن پیگیر باشیم) چراکه طاهرزاده پس از رجوع به و گذار از مکاتب فلسفی، صرفاً تلاش میکند برای محصلان «مکتب معلمیاش» نقش قطبنمای انقلاب اسلامی را داشته باشد و در این مسیر، یافتههای زندگی شخصی خود را در زمینه رشد اخلاقی فردی و علم نظری که به عنوان توشه مورد نیاز است، خاضعانه در اختیار مخاطبان و حلقه شاگردان میگذارد.
وی اهل تفلسف نیست ولی میکوشد نگاههای فقهی و فلسفی و عرفانی و... را جمعبندی کند که میتواند به سلوک در مسیر انقلاب اسلامی کمک کند و البته همین مسئله مزید جذابیت در آثار اصغر طاهرزاده شده است. او در نگاه کلی خود به مسائل در حوزه فلسفه از ملاصدرا متأثر است؛ از عرفان محیالدین توشه گرفته است و در شناختشناسی و حصول علم دینی از آیتالله جوادی آملی بهره گرفته است، در تشکیلات پیرو دیدگاههای شهید بهشتی است و در تحرک سیاسی و اجتماعی امام خمینی (ره) را به عنوان الگوی فکری پذیرفته است و این چندوجهی بودن نگاه در اکثر کتب وی سیالیت دارد. طاهرزاده معتقد است از دریچه نگاه خمینی (ره) است که میتوان به نگاهی جهانی و تمدنساز رسید: «نظریهپردازی جهت تدوین علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد، زیرساختهای فکری مخصوص به خود را میطلبد که ریشه در سنتهای جامعه ما دارد و ما اصل زیرساختهای فکری خود را باید از اندیشههای همهجانبه و جهانی حضرت امام خمینی (ره) استنباط کنیم که نظر به اسماءُالله دارد و همهچیز را از آن منظر مینگرد.»
یکی از ویژگیهای گفتار و آثار اصغر طاهرزاده که موجب جذب قشر فرهیختهای از جوانان به آثار وی شده، نظم موجود در دروس و سیر معینی است که وی در مباحث دنبال میکند. نظم هندسی که ناشی از ذهن طبقهبندی شده طاهرزاده و البته جامعیت گفتارهای او در حوزههای مختلف است. مشابه این نظامبندی در آثار و گفتار شهید مطهری نیز قابل مشاهده است.
طاهرزاده برای دستهبندی روشمند مباحث، پنج عنوان اصلی از نیازهای تربیتی و فکری جوانان و عموم کسانی که بخواهند از دریچه انقلاب اسلامی به معرفت دینی برسند، بیان میکند و ذیل هر یک به ارائه مباحثی میپردازد که تاکنون در قالب سخنرانیها، جزوات یا کتب انتشار یافته است. عناوین مورد نظر عبارتند از: ۱- «رجوع به حضرت «الله» تبارک و تعالی»؛ شامل تبیین نحوه حضور خداوند در هستی، مباحث سلوکی و اخلاقی؛ ۲- رجوع به مظاهر اسماءالله در اهل بیت که به شناخت ائمه میپردازد؛ ۳- انسانشناسی که به عنوان مقدمه ورود به مسیر اهل بیت شناخته میشود و تحت عنوان معرفتالنفس مطرح شده است؛ ۴- انقلاب اسلامی به عنوان مسیر ظهور تمدن اسلامی و حاکمیت اهل بیت بر جامعه که به بررسی شاخصههای انقلاب اسلامی و جایگاه آن در نظام هستی میپردازد؛ ۵- غربشناسی به عنوان مقدمهای برای شناخت موانع بروز «حقیقت انقلاب اسلامی» پرداخته میشود. محوریت همه این مباحث از دیدگاه طاهرزاده باید با «قرآن» و «نهجالبلاغه» باشد. از نظر وی رجوع به چنین سیری، مخاطب را به درجهای میرساند که «بتواند به مرور صاحب اندیشهای باشد که جواب سؤالها و شبهات فکری خود را بدهد.»
شاید دستهبندی فوق منطبق بر اساس دستهبندی عناصر شناخت فلسفی نظیر «خداشناسی»، «هستیشناسی»، «انسانشناسی» و «شناختشناسی» نباشد- نظیر دستهبندی استاد شهید مطهری (ره) -، اما همانگونه که گفته شد، نه طاهرزاده فیلسوف و شارح افکار فلسفی است که انتظار داشته باشیم صرفاً مباحث فلسفی را ذیل گفتارهای خود پوشش دهد و نه خود او چنین کارویژهای از جایگاه خود متصور است. دستهبندی فکری طاهرزاده و گفتارهای وی، بیش از آن که نشئت گرفته از بینش فلسفی باشد، معطوف به درک وی از نیازهای انقلاب در شرایط زمانه حاضر است و شاید گزافه نباشد اگر بسیاری از طرحهای عقیدتی و سیرهای مطالعاتی پسینی گروههای دانشجویی را متأثر از متد طاهرزاده در مواجهه با مسائل شناختی انقلاب بدانیم.
نظم طاهرزاده در تقسیمبندی مسائل و برخورد روشمند با مباحث و گفتارهای معرفتی را شاید باید مرهون ذهن دانشگاهی وی بدانیم که منجر به حضور چندسالهاش در حوزههای فعالیت صنعتی و مهندسی در سالهای پیش از انقلاب شد.
نگاه اخلاقی و تربیتی طاهرزاده
شاید مهمترین وجه تمایز اصغر طاهرزاده با دیگر متفکران انقلاب اسلامی، رویکرد تربیتی- اخلاقی اوست. اصغر طاهرزاده عمر خود را در تربیت شاگردان گذرانده و غالب شاگردان او متمسک به آداب و اخلاق مشابه هستند که برگرفته از رفتار استادشان است.
وجه پررنگ تربیت در دستگاه طاهرزاده به این علت است که او ساخت ساحت فردی افراد را منشأ تغییر در ساحت اجتماعی میداند و به عبارتی پیش از هر چیز «معرفتالنفس را مقدمه کلیدی در احیای ساحت اجتماعی دین (اکمال انقلاب) میداند. توجه طاهرزاده به مباحث تربیتی، او را تا حدودی قابل قیاس با مرحوم علی صفائی حائری و شیوه تبلیغی وی کرده است.
طاهرزاده اصرار دارد خود را معلم و مربی بداند و شاید روح تربیتگری را شهید بهشتی در وجود او بیدار کرده باشد که در ابتدای انقلاب از وی خواست به شغل معلمی در آموزش و پرورش بپردازد. روحیه معلمی را در اصغر طاهرزاده میتوان در مباحثات و پرسش و پاسخ او به سؤالات شاگردانش جستوجو کرد. سؤالاتی که در سایت «لبالمیزان» به عنوان مرجع اندیشههای طاهرزاده از سوی کاربران یا از سوی شاگردان در حلقههای درسی مطرح میشود، با صبوری خاصی از سوی طاهرزاده پاسخ داده میشود وگاهی یک پاسخ او را میتوان به تنهایی به مثابه یک درسگفتار یا مقاله مورد استفاده قرار داد. تلاش و دغدغه مربیگری طاهرزاده در آثارش عیان است؛ به طور مثال در کتاب «ادب خیال، عقل و ادب» یا «جوان و انتخاب بزرگ» اساساً مخاطب خود را جوانان و تازه قدم برداشتگان در مسیر سلوک میداند و به آنان توصیههای مهمی درباره امور مختلف و شیوه قدم نهادن در این راه میکند.
اصغر طاهرزاده اعتقاد دارد عقل بدونِ تربیت یافتگی و فرهنگ، منجر به آسیب جدی برای انقلاب اسلامی میشود: «عقلی که موجب قوام انقلاب اسلامی میشود، عقلی است که در کنار نظر به معاش مردم از نظر به عالم قدس و معنویت غافل نیست و برعکسِ عقل روشنفکری غربزده که از دولتها تحقق اهداف فرهنگ مدرن را مطالبه میکند، در صدد مطالبات فرهنگی و معنوی است تا بستر تربیت انسان ترازِ انقلاب اسلامی فراهم شود، انسانی که شخصیت معنوی حضرت امام خمینی (ره) را میفهمد و متوجه است حضرت امام در این انقلاب به کجا اشاره دارند.»
رویکرد تفسیری طاهرزاده
رویکرد قرآنی و تفسیری طاهرزاده در پرداخت به مباحث از ویژگیهای متمایز ایشان است که در غنی بودن آثار این اندیشمند اثر فراوانی داشته است. طاهرزاده اعتقاد دارد نگرش قرآنی پایهای برای فهم حقیقت عالم و تفکر نسبت به سایر موضوعات هستی شناختی است: «اگر در قرآن تدبّر کنیم ما را به تفکر در عالم میکشاند و اگر در موضوعی به فکر فرورفته باشیم با تدبّر در قرآن راههای عمیقی را برای ما باز میکند تا با وَهمیات خود زندگی را ضایع نکنیم.»
او که فهم حقیقت قرآن را به نقل خودش مرهون مطالعه تفسیر علامه طباطبایی است، در روش قرآنی خود از تفسیر علامه بیشترین بهره را برده است چراکه معتقد است علامه طباطبایی جزو آخرین شخصیتهای دینی است که با شناخت غرب، به تفسیر قرآن پرداخته و از این جنبه میتواند برای فهم اجتماعی کاملاً کاربردی باشد: «علامه با آگاهی از مکاتب غربی و فلسفه غرب دقیقاً شبهاتی که در اروپا، شرق و غرب جهان علیه دین مطرح بود شناسایی کرد و با اخلاصی بینظیر به نقد و بررسی آنها پرداخت. ایشان در تفسیر «المیزان» به مناسبتهای مختلف با اشاره به افکار بیاساس برخی از دانشمندان غربی یا روشنفکران غربزده، معارف ناب اسلامی را مطرح میکنند و ضمن شناخت مقتضیات زمان و مکان، در سالهای دهههای ۲۰ و ۳۰ هدایت جامعه را با رفع شبهات به عهده میگیرند و افکار جاهلان و مغرضان را پیرامون معارف دینی مورد نقد قرار میدهند.»
به عنوان مثال طاهرزاده در رویکرد تفسیری خود و در بحث «سنت سقوط تمدنها از نظر قرآن» با بهرهگیری از نظرات علامه طباطبایی به لزوم حاکمیت حقیقت بر مناسبات بشری اشاره میکند و با استفاده از تفسیر علامه از آیه ۲۰۰ سوره آلعمران، حکومت و تمدن غربی را به انتقاد و چالش میکشد.
پس از علامه طباطبایی، طاهرزاده ظاهراً نگاه ویژهای به آیتالله جوادی آملی در تفسیر دارد. شخصیتی که طاهرزاده او را به عنوان «قله علم و تفکر» و «کسی که بالاتر از او در علم نیست» معرفی میکند.
علاوه بر ویژگیهایی که مورد بحث واقع شد، ویژگیهای دیگری نیز در آثار طاهرزاده وجود دارد که در جذب نگرش جوانان به تفکر و سیر وی بیتأثیر نبوده است. یکی از این ویژگیها، قلم نیکو و روان طاهرزاده است. ادبیات و خوشسخنی در کنار لحن ساده و عامهفهم، شاید ویژگی مهم طاهرزاده است که برخلاف بسیاری از شاگردان مکتب فردید واجد آن است و به جذب عمومی مخاطبان و دست به دست شدن آثار او در دست طیف گستردهای از دانشجویان طالب اندیشه دینی کمک کرده است. طاهرزاده اعتقاد دارد تربیت باید «گرم و جدی» باشد و نه سطحی و غیرجذاب؛ و هدف از کاربست ادبیات خود را در این راستا میداند که «روشن شود میتوان با جوانان، معارف جدّی را با زبان روان مطرح کرد و روح جوانان را در جهتی عمیق سیر داد» و خود نیز در گفتار و مباحث خود به این مسئله دقت داشته است.
از دیگر ویژگی آثار طاهرزاده، در دسترس بودن آثار اوست به طوری که همه آثار و گفتار وی بیچشمداشت مادی در فضای مجازی انتشار مییابد که با بررسی استقبال مخاطبین از نمونههای مشابه (به عنوان مثال کتب حجتالاسلام قرائتی یا مرحوم صفایی حائری) میتوان گفت: این سهلالوصول بودن دسترسی به آثار، تأثیر زیادی در بسط اندیشه وی و شناخت قشر جوان از این شخصیتها دارد.
منش شخصی و سبک زندگی فردی ساده و بیتجمل طاهرزاده، نیز از دیگر مواردی است که گفتار وی را برای مخاطبین باورپذیر و محبوب کرده است و این مسائل در کنار ویژگیهای نفوذ کلام این معلم، از وی شخصیت تأثیرگذاری در اکنونِ انقلاب اسلامی پدید آورده است.
فرجام سخن
طاهرزاده و عین- صاد نسلی از فعالان انقلابی خصوصاً اعضای تشکلهای اسلامی دانشجویی را در دهه ۷۰ تربیت کردند که در سامانه هندسه، تفکر خود را مبتنی بر تفکر اسلامی مربیمحور دریافت و برخی از آنان حتی مسیر زندگیشان را با آثار این دو معلم تغییر دادند. بسیاری از دانشجویان پای مکتب درس عین- صاد و بعدها طاهرزاده، به این نتیجه رسیدند که برای ادامه راه به تغییر مسیر و تحصیل در حوزه علمیه رو آورند و اینان بانی شکلگیری نسلی در جوانان انقلابی شدهاند که امید به تحول در فضای حوزه علمیه مبتنی بر راهبردی که مرحوم عین- صاد معرفی کرد (توجیه خیانت است، تضعیف جنایت است و تکمیل رسالت است) از آنان میرود. آثار صفایی حائری و طاهرزاده هنوز در دانشگاهها و میان اعضای تشکلهای دانشجویی پرطرفدار است و بسیاری برای درک مسئله تشکیلات و تفهیم جهانبینی اسلام مبتنی بر رشد و سازندگی به آثار این دو نفر رو میآورند.