ماهیت پویای نظام اسلامی
انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی برآمده از آن ماحصل اجتهاد پویای اسلامی و تجربهای تاریخی به در ازای ۱۴۰۰ سال است. اندوختههایی از پیروزی و شکست از صدر اسلام و در تاریخ معاصر کشور که ذهن یک فیلسوف و فقیه زمانشناس و مدیر را در قامت مرجعی جامعالشرایط برانگیخت و در درک متقابل رهبری و مردم به انقلاباسلامی منجر شد. آن روز که انقلاب اسلامی واقع شد کشور در مسیر اصلاحات امریکایی در حرکت بود. بساط عیش لیبرالی به شدت فراهم بود و هدم مظاهر دینی به سرعت در حال وقوع بود. اما انقلاباسلامی که نیروی محرکهای جز مردم نداشت نه از رادیکالیسم، سنتگرایی و بنیادگرایی که از مسیر آزادیهای افسارگسیخته لیبرالی به سمت انقلاب اسلامی تغییر مسیر داد.
پس از آن با تمام مظاهر بیدینی و اقطاب آن روز یعنی دهها کشور شرقی و غربی به مقابله برخاست و در تمام این حوادث نه تنها عقبنشینی نکرد و شکست نخورد که بر اصول اولیه و اساسی انقلاب بیش از پیش پافشاری کرد. بنابراین انقلاب اسلامی و قدرت جمهوری اسلامی نتیجه پیروزی بر لذتطلبی و سبک زندگی غربی و شرقی است که در مقیاس یک ملت ایجاد شده است. بنابراین به شدت بر مسیرهای چپ و راست حساس است و از آنها دوری گزیده است. این نکته نشان میدهد که نظام و مردم هرگز در مسیر تحجر و بیمبالاتی نسبت به اصول خود قرار نگرفتهاند، زیرا هم تجربهای تلخ از استبداد دارند و هم اندوختهای سخت از استعمار همهجانبه. این نکته بخشی از پویایی ملت باتجربه ایران به رهبری مرجعیت پویای شیعی است.
جمهوری اسلامی؛ چرا بماند و چگونه بماند؟
بر این اساس مشروعیت جمهوری اسلامی متکی بر رهبری و مرجعیت فقیه جامعالشرایط و نیز شعارها و اصول ذاتی و راهبردی آن است. این نکته نشان میدهد که در منظر رهبران جمهوری اسلامی پایبندی به اصول و تلاش در راه تحقق آرمانها عامل حقانیت و صحت مسیر جمهوری اسلامی تلقی میشود و عبور از خطوط قرمز به معنای مشروعیتزدایی از اصل نظام است. بنابراین امکان بیمبالاتی به نظام به معنای امکان انعزال کارگزاران نسبت به خودشان است و جمهوری اسلامی نه میتواند و نه میخواهد که با اصول خود بیمحابا برخورد کند، بنابراین چرا ماندن و چگونه ماندن سؤال از فلسفه وجودی انقلاباسلامی است. بر خلاف الیگارشیهای غربی که آلوده کردن جامعه به انواع مظاهر غفلت، اعم از شهوت، خشونت، مواد مخدر و... را راهی برای در امان ماندن خود از عقلانیت و ایمان انسانها میدانند، در جمهوری اسلامی به دلیل اهمیت و ارزش سؤال چرا ماندن و چگونه ماندن، مبارزه با هر عنصری که آگاهی، عقلانیت و ایمان را به خطر میاندازد در اولویت ساختاری و رفتاری نظام سیاسی است.
در جمهوری اسلامی همچنان کرامت انسانی در کنار توحید و معنویت از اصول انقلاباسلامی تلقی میشود و آن را شرافت نظام خود تلقی میکند. در واقع «نظام، نظام انسانی است، نظام شرف است، نظام احترام به کرامت بشر است، نظام سلامت است.» بر این اساس هر تصمیم و اقدامی در نظام اسلامی در سطوح استراتژیک و کلان باید با این پرسش مواجه شود که چرا و چگونه؟ و چه نسبتی میان این امر و آرمانهای اصیل انقلاب وجود دارد؟
هویت حقیقی و حقوقی نظام اسلامی
بنا بر آنچه گفته شد نظام اسلامی دارای شخصیتی حقیقی و حقوقی است که نتایج روشن و غیرقابل تأویلی بر آن بار میشود. شخصیت حقیقی نظام شامل عدالتطلبی، تلاش در جهت کرامت انسانی، حفظ ارزشهای دینی، سعی برای ایجاد برابری و برادری، اخلاق و ایستادگی در برابر نفوذ دشمن است. نتیجه این هویت حقیقی، نظامی حقوقی است که برونداد این شخصیت است و آن نیز غیرقابل تفسیر و تأویل بوده و از محکمات انقلاباسلامی و جمهوری اسلامی محسوب میشود. از این رو «نفی استثمار، نفی سلطهپذیری، نفی تحقیر ملتها از جانب قدرتهای سیاسی دنیا، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرتهای مسلط و نفی سکولاریسم اخلاقی و اباحیگری، نفیهای قطعی جمهوری اسلامی ایران هستند و اثبات هویت ملی و ایرانی، ارزشهای اسلامی، دفاع از مظلومان جهان و تلاش برای فتح قلههای علم و دانش، اثباتهای جمهوری اسلامی ایران است که بر این اثباتها پافشاری نیز میشود.»
نتیجه حفظ این شخصیت حقیقی و حقوقی نیز آن است که در طول چهار دهه گذشته در نسبت میان انقلاب اسلامی و جبهه استکبار، این نظام اسلامی است که به وضوح نیرومندتر و مقتدرتر شده است و جبهه دشمن نیز نسبت به گذشته ضعیفتر شده و شکستهای بیشتری از انقلاب اسلامی خورده است. این موضوع نمایانگر این نکته است که حفظ اصول و هویت انقلاباسلامی ضامن بقا و پیشرفت آن است و هر گونه تخطی از اصول و آرمانها مضرات بسیاری بر کشور تحمیل میکند.
طرح نوین جمهوری اسلامی
از سوی دیگر انقلاباسلامی ایران به اعتراف همه نظریهپردازان انقلاب در مکاتب مختلف مارکسیستی، ساختارگرایی و حتی پستمدرنیستی پدیدهای خارق عادت محسوب میشود و موجب به وجود آمدن نسل چهارم نظریهپردازیها در حوزه انقلاب تحت عنوان «نظریات فرهنگی» شد. هرچند این نظریات نیز نمیتوانند به طور کامل ابعاد نظری و عملی انقلاباسلامی ایران را تبیین کنند، اما به اعتراف بزرگانی، چون اسکاچپول یا میشل فوکو، مبانی انقلاب در ایران عمیقتر از آن چیزی است که دنیا به درک آن نائل آمده است. در نظرگاه اندیشمند پستمدرنی، چون فوکو، انقلاب ایران دارای ماهیت اقتصادی نبوده (برخلاف انقلاب در شوروی یا فرانسه و...) و او حتی از حضور اقشار مرفه و ثروتمند جامعه در کنار محرومان و مستضعفان سخن میگوید. این تحلیل تا آنجا ادامه پیدا میکند که فوکو شخصیت رهبری انقلاب یعنی امام خمینی (ره) را پهلو به افسانه دانسته و معتقد است امام خمینی یگانه شخصیت سیاسی در جهان است که چنین پیوند شخصی و نیرومندی میان او و مردم وجود دارد.
بنابراین نظام جمهوری اسلامی برخاسته از انقلاب اسلامی برخلاف بسیاری از رژیمهای سیاسی در جهان دارای دو بعد روحانی و مادی است. در واقع جمهوری اسلامی مولود انسانشناسی اسلامی امام خمینی است که معتقد بر اولویت عالم ملکوت بر عالم ماده است. در جمهوری اسلامی هر چند مسیر آخرت از دنیا عبور میکند، اما این هرگز به معنای تساوی ارزش دنیا و آخرت در منظر انقلاباسلامی نیست و حتماً مسائل روحانی و معنوی نسبت به اقتصاد در منطق جمهوری اسلامی دارای اولویت است.
از سوی دیگر این منطق ایجاب میکند که جمهوری اسلامی یک نظام ایدهپایه باشد. ایده و نظریهای که هیچ شبیه و بدیلی در جهان سیاست طی قرون متمادی نداشته و به مثابه مدلی نو در حاکمیت مطرح شده است. در واقع تاکنون هیچ نظامی نتوانسته میان دین و دنیا در حاکمیت سیاسی این همانی را برقرار کند و جانب معاد و معاش را با هم نگه دارد. در حالی که حتی در نظاماتی، چون رژیم سعودی که مدعی خدمت به دین هستند، سکولاریسم بر تمام فضای سیاسی حکومت کرده و معنویت جایگاهی در حاکمیت ندارد. این مهم تا بدانجا گسترش مییابد که فردی همچون ترامپ- که دارای پروندههای عدیده فساد اخلاقی است- میتواند به عنوان ریاست جمهوری یک کشور دست یابد. بنابراین پرداختن به ایده نو در حاکمیت حتماً مقتضیات خاص خود را میطلبد.
به بیان دیگر انقلاباسلامی و تحقق حاکمیتی آن یعنی جمهوری اسلامی در بدو شکلگیری و طول استمرار هرگز اصول خود را بر سیاق اندیشههای مارکسیستی و لیبرالیستی استوار نکرد و مبنای آن شریعت اسلام و متد اجتهادی پویای شیعی بوده است. به دلیل همین طرح نو، بازه اجرای ایدهها حتماً بیش از حد معمول طول خواهد کشید، چه اینکه هیچ تجربه پیشینی فراروی انقلاب اسلامی برای تحقق منویاتش وجود نداشته است. جمهوری اسلامی در زمانهای تشکیل حکومت میدهد که اکثریت کشورهای جهان به جهت وابستگی به بلوک شرق یا غرب، تجربه زیست سیاسی مستقل را ندارند. چارچوبها و اسلوب کشور اعم از نوع و مدل حکومت کاملاً نوین و اختصاصی است. ملاک انتخاب کارگزاران با ملاکهای سایر کشورها متفاوت است و نهادهای برآمده از انقلاباسلامی در هیچ جای جهان سابقه ندارد. بسیج مستضعفین، شورای نگهبان قانون اساسی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و ... همه از ایده ناب معنوی انقلاب اسلامی سرچشمه میگیرد. این در حالتی است که جهان غرب تجربه بیش از ۲ هزار ساله از یونان و روم باستان را در نهادسازی و متدهای حاکمیت در برابر خود دارد.
اما آیا ایده انقلاب اسلامی با مدلهای غربی و شرقی منطبق بود و آیا کمترین این همانی میان آنها وجود داشت؟ آیا دموکراسیهای یونانی یا الیگارشیهای روم باستان، منطق کلیسا در حکومت یا اومانیسم، سکولاریسم و ایندیویدوالیسم رنسانسی در کنار برداشتهای مدرن و پستمدرن که دیگر نسبیت را هم نسبی میفهمد میتوانست چراغ راه انقلاب اسلامی ایران برای تشکیل و تداوم باشد؟ آیا تجربههای مارکسیستی و لیبرالیستی انسان شرقی و غربی را به سعادت رسانده است و استعداد و روح الهی او را از مشرب فکری و عملی خود سیراب کرده است؟ آیا انسانیت در غرب و شرق روز به روز در حال پیشرفت است؟ و اگر اینگونه نیست پس منطقی است که انقلاب اسلامی در ایده و عمل جانب احتیاط را از فروافتادن در دام اندیشه و تجربه شرقی و غربی نگه دارد. به علاوه اگر مردم در ایران معتقد به تقلید از مدل غربی در اداره کشور بودند، امکان آن در رژیم پهلوی بیش از هرجای دیگر در دنیا فراهم بود.
عوامل مؤثر بر فاصله ایده تا اجرا
بنابراین دراندازی ایده نو برای جمهوری اسلامی عملی عقلانی، شرعی و عرفی در انقلاب اسلامی بوده است. اما پس از آن تحقق و عینیتبخشی به این ایده است که موضوعیت مییابد. در واقع ایدههایی که جرئت خروج از عالم ذهن را نیز نیابند هیچگاه مورد قضاوت قرار نمیگیرند و ایدههایی که محقق شدهاند نیز همواره مورد ارزیابی و نقد قرار گرفتهاند. ایده جمهوری اسلامی نیز برای تحقق به دلیل آنچه در بالا آمد، نیازمند چهار عنصر زمان، کارگزار، شرایط درونی و عوامل اثرگذار بیرونی است.
عنصر زمان: شدت عمق ایده و ذهنی بودن و فلسفی بودن آن بر طول دوران جنینیان برای تولد میافزاید. هر چه ایده معنویتر و عمیقتر باشد درک عمومی از آن به تعویق میافتد. یافتن کارگزارانی برای اجرا و تحققات نیز سختتر میشود. چه اینکه فهم همگان از مفاهیم تا رسیدنشان به مصادیق یکسان نیست و این گردنههای نظری میتواند تحقق و اجرا را به تأخیر بیندازد. به طور مثال مفهوم عدالت در محیط مارکسیستی کلمه یا برداشت لیبرالی از آن سابقهای دارد که در طول بیش از دو قرن به آن پرداخته شده است. اما مفهوم عدالت در شریعت اسلام به دلیل مطرح نبودن آن برای رسیدن به حوزه اجرا نیازمند بازه زمانی طولانی است که گذر از آن، زمانی طولانی میطلبد. بنابراین هرچند تلاش بسیاری برای تحقق عدالت اسلامی در ایران صورت گرفته است، اما انتظار اجرای آن در مدت زمان کوتاه خالی از انصاف است.
عنصر کارگزار: بخش مهمی از طی مسیر ایده تا واقعیت مربوط به کارگزار است. اعتقاد کارگزار به ایده، معرفت او به آن، توان اجرایی و عملیاتی او در کنار پرهیز از هر گونه حاشیهای که او را از عالم ایده و نظر دور میکند در این مسیر حیاتی است. در ایده جمهوری اسلامی نیز وابستگی به مشربهای شرق و غرب، دنیازدگی، اشرافیت، تنبلی و سستی آفتهایی است که میتواند تحقق ایده را به تأخیر بیندازد.
عنصر شرایط درونی: بیتردید بخش اعظمی از فاصله میان ایده تا اجرا مربوط به شرایط درونی جامعه است. در باب جمهوری اسلامی شرایط درونی همچون وضعیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور مثل وابستگی ۹۰ درصدی به نفت یا وابستگی صنعتی تمام و کمال به خارج در انتهای رژیم پهلوی از مهمترین عوامل تعویق ایده برای تحقق است.
عنصر عوامل بیرونی: بخش دیگر از فاصله میان بایدها تا واقعیت مرتبط با عواملی است که از دسترس کارگزار اجرا، نفس ایده یا شرایط داخلی خارج است. در ایده جمهوری اسلامی، جنگ تحمیلی یا نوع مواجهه غرب و شرق با ایران و تحریمهای شدید اقتصادی، نظامی و حتی سیاسی از عواملی هستند که خارج از دسترس سه عامل دیگر بوده و بر افزایش فاصله میان بایدها و واقعیتها افزودند.
نکته مهم اینکه فرصتی که ایدههای دیگر سیاسی و فرهنگی در دنیا برای تحقق خود داشتهاند در شرایط محیطی و داخلی بسیار بهتر از ایران همواره بیش از یک قرن طول کشیده است. ایده جمهوری اسلامی، اما با وجود عمر نسبتاً کوتاه خود و پایستگی بر سر اصول اولیه مسیرهای بسیار طولانی در راه اجرا را در زمانهای کمتری نسبت به ایدهها و بایدهای رقیب در جهان طی کرده است. به علاوه اینکه نفس اجرا و تحقق خارجی همواره از سطح شفافیت و خلوص ایده میکاهد.