کد خبر: 1211818
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۴
اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه. در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی بین کانال اول و دوم مشغول کار بودیم. چند روزی می‌شد که شهید پیدا نکرده بودیم

جوان آنلاین: اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه. در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی بین کانال اول و دوم مشغول کار بودیم. چند روزی می‌شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا می‌خواندیم و کار را شروع می‌کردیم. گره و مشکل کار را در خود می‌جستیم. مطمئن بودیم در توسل‌هایمان اشکالی وجود دارد. آن روز صبح کسی که زیارت عاشورا می‌خواند، توسلی پیدا کرد به امام‌رضا (ع) و شروع کرد به ذکر مصائب امام‌هشتم و کرامات او. می‌خواند و همه زار زار گریه می‌کردیم. در میان مداحی از امام‌رضا (ع) طلب کرد که دست ما را خالی بر نگرداند. ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط بازگرداندن این شهدا به آغوش خانواده‌هایشان است و...
هنگام غروب بود و هنگام تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید می‌شدیم. خورشید می‌رفت تا پشت تپه ماهور‌های رو‌به‌رو پنهان شود. آخرین بیل‌ها که در زمین فرو رفت، تکه‌ای لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند.
با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم. روزی‌ای بود که آن روز نصیبمان شده بود.
شهیدی آرام خفته به خاک. یکی از جیب‌های نظامی‌اش را که باز کردیم تا کارت شناسایی و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که یک آیینه کوچک که پشت آن تصویری نقاشی شده از تمثال امام رضا (ع) نقش بسته به چشم می‌خورد. از آن آیینه‌هایی که در مشهد اطراف ضریح مطهر می‌فروشند.
گریه‌مان درآمد. همه اشک می‌ریختند.
جالب‌تر و سوزناک‌تر از همه زمانی بود که از روی کارت شناسایی‌اش فهمیدیم نامش سیدرضاست. شور و حال عجیبی بر بچه‌ها حکمفرما شد. اشک از چشمان همه جاری شده بود و همه پشت‌سر هم صلوات می‌فرستادند.
شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه‌ها رفتند پیش مادرش تا سر این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد، گفت: پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضا (ع) داشت.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار