رئيس جمهور امريكا در نطق سالانه خود در سازمان ملل اعلام كرد، امريكا به دنبال براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران نيست. برخي در درون كشور اين نگاه اوباما را به معناي بخشش سخاوتمندانه دانستند و آن را مديون ديپلماسي دولت جديد برشمردند. برخي نيز اوباما را كوچكتر از آن دانستند كه قدرت براندازي داشته باشد و با بر شمردن اقدامات خصمانه امريكا در سي و چند ساله گذشته اين جمله مقام معظم رهبري را تكرار كردند كه امريكا هر كاري كه نكرده است، توان آن را نداشته است و اكنون ضعف خود را به عنوان يك تدبير معرفي ميكند.
همين جمله اوباما ميتوانست شروع يك شكاف بين نخبگان كشور باشد و هركسي از ظن خويش به آن بپردازد و برخي بگويند، ببينيد اگر ما خوب عمل كنيم آنان هم پاسخ مثبت ميدهند. اما حقيقت اين است كه غربيها و ايضاً امريكاييها براي رسيدن به اهداف خود عجلهاي ندارند. آنان با حوصله تجربيات دوران استعمار را به كار ميگيرند و مدلها و روشها را عوض مينمايند. تحريمهاي سال 1391 وراي 1392 نشان داد كه بستري براي ميوهچيني امريكا باقي نمانده است و امريكا از گزينه براندازي دور شده است. اوباما صبح انتخابات كه به دفترش مراجعه كرد، ديد گزينه براندازي روي ميزش نيست و متوجه شد كه بايد رقص ديگري را آغاز كند.
مدل رابطه ايران- امريكا از يك قاعده لايتغير تبعيت ميكند. بحث ايران و امريكا بحث «حدود» نيست كه بحث «وجود»است. اين تحليل در قلم و بيان امام و مقام معظم رهبري هميشه پررنگ بوده است. بنابراين امريكاييها براي سست كردن مقاومت نظام ابتدا بايد استحكام داخلي آن را متزلزل كنند. سپس مرحله براندازي را مجدداً آزمايش نمايند. در واقع انتخابات سال 92 كه ماحصل تحريمهاي همهجانبه سال 1391 بود امريكا را يك گام به عقب برد. لذا براي برداشتن دو گام به جلو ابتدا بايد استحكام نظام را به حالت ژلهاي درآورند؛ استحكامي كه بر پايههاي محكمي استوار نباشد و با اولين ضربه سخت مانند ژله لرزان شود. فهم اين ادعا چگونه ممكن است؟ دكتر روحاني مدعي است كه امريكاييها از جمعه تا دوشنبه بعد كه وي به سازمان ملل رسيده است شش بار از وي درخواست ملاقات كردهاند. اما اين ملاقات به هر دليل به يك مذاكره تلفني منجر ميشود و اوباما شخصاً مسئوليت رسانهاي كردن آن را به عهده ميگيرد.
بدون ترديد امريكاييها در صدد بودند كه استحكام ژلهاي از آنجا شروع شود كه با ورود روحاني به كشور يك آرايش قطببندي شده در مقابلش هويدا شود؛ عدهاي موافق آن تلفن و ارتباطات باشند و عدهاي مخالف آن و اينچنين وحدت ملي به دو قطبي طرفداران و مخالفان امريكا تبديل شود و اين دو قطب به يك شكاف اجتماعي عميق تبديل شود. برآورد امريكاييها اين است كه با فعال شدن بخشي از اصلاحطلبان در زير چتر اعتدال اين قطببندي سريع شكل ميگيرد. اما با ورود روحاني به داخل كشور هوشمندانه برخورد شد و به جز چند نفر دانشجو - كه حرمت آنان هم لازم است- هيچكس از نخبگان كشور بر روحاني نتاخت و اولين بند نقشه راه امريكاييها در رسيدن به استحكام ژلهاي خنثي شد. در اجراي استحكام ژلهاي مهمترين اصل براي امريكاييها سرخوردگي حلقه اول نيروهاي انقلاب اسلامي است.
جريان حزبالله تاكنون پرچمدار عزت ايران اسلامي بوده و هزينههاي آن را نيز پرداخته است. امريكا به دنبال فرونشاندن خشم انقلابي آنان است و اين كار را با ايجاد وقفه در روند استكبار ستيزي دنبال ميكند. استكبارستيزي فلسفه وجودي انقلاب اسلامي است. بنابراين نشاندادن پايان راه به حزبالله سياست امروز امريكاييهاست. تغيير مواضع دوباره اوباما پس از مذاكره تلفني با روحاني نشان ميدهد كه آنان به دنبال سرعتبخشيدن به اقدامات طرف ايراني هستند و به دنبال ايجاد فضايي هستند كه قدرت تصميمگيري و انديشيدن را از آنان سلب نمايند.
امريكا با صراحت اعلام ميكند كه تحريمها جواب داده است و ايران را به پاي ميز مذاكره كشانده است، اين ادعا كه در قالب جنگ رواني و با هدف اعلام پيروزي امريكا در جنگ ارادهها اعلام ميشود، نيز براي سستكردن انسجام دروني و حركت به سمت استحكام ژلهاي است، بنابراين آنچه از مسئولان سياست خارجي كشور توقع است اينكه اولاً مذاكرات و تعاملات در حوزه هستهاي حصر شود و نيروهاي انقلاب بدانند آنچه انجام ميشود «استكبارزدايي» نيست بلكه «هماوردي قهرمانانه» است.
دوم اينكه مسئولان كشور بايد در موضع هجوم باشند، يعني در فضاي ديپلماسي عمومي و رسانه مطالبات ديگري را نيز طرح نمايند. حمايت امريكا از منافقين خونآشام، كمك به صدام، شهادت دانشمندان هستهاي و ... دهها مسئلهاي است كه بايد فضاي رسانهاي و ديپلماسي كشور در آن بدمند تا امريكا خود را فقط در يك جبهه كه آن هم رفع اتهام از ماست قرار ندهد. راهكار مهم براي حفظ سطح گفتوگو در حوزه هستهاي و حفظ همزمان استحكام داخلي نظام را ميتوان در يك چارچوب مفهومي نيز مدلسازي كرد. جمهوري اسلامي ايران الزاماً همان انقلاب اسلامي نيست و در تراز انقلاب اسلامي نميباشد. جمهوري اسلامي ايران يك ساختار حقوقي است كه در عرف روابط بينالمللي عمل ميكند. بنابراين ميتوان در قالب جمهوري اسلامي ايران با امريكا گفتوگو كرد و در قالب انقلاب اسلامي با آن مبارزه كرد. انقلاب اسلامي امري است جهاني، فرامرزي و در نسبت با امت اسلامي و عالم مستضعفان مأموريت دارد اما جمهوري اسلامي ايران در چارچوب مرزهاي جغرافيايي ايران هويت مييابد.
بنابراين نيروهاي انقلاب اسلامي بايد اين جمله امام كه در فرداي پذيرش قطعنامه 598 عنوان شد را آويزه گوش خود قرار دهند كه «فرزندان انقلابيم ... بغض كينه انقلابيتان را در سينهها نگاه داريد و با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد و بدانيد كه پيروزي از آن ماست». چرا كه در مكتب عاشوراييان شكست و پيروزي هر دو پيروزي است. بنابراين دولتمردان جمهوري اسلامي توقع نداشته باشند كه معتقدين به انقلاب اسلامي در دالان جمهوري اسلامي كاناليزه شوند و راههاي مختلف مبارزه را تمرين نكنند. دولت به كار خود بپردازد و انقلاب اسلامي نيز اهداف آرماني خود را دنبال نمايد و اين دو هيچ منافاتي هم با يكديگر ندارند. دميدن در روح اسلام انقلابي موجب استحكام نظام جمهوري اسلامي و اميد آفريني در دوستان انقلاب اسلامي در جهان خواهد شد. مسئولين محترم كشور آنچه را بايد اصل بدانند استحكام دروني نظام و انسجام ملي با محوريت حزبالله است. اگر اينگونه باشد هرگز امريكاييها به فكر مقدمهسازي (استحكام ژلهاي)براي فروپاشي بعدي نخواهند بود.
طرح اين جمله كه ما دنبال براندازي نيستيم مقدمهاي براي خواب كردن ما و شروع مرحله استحكام ژلهاي است.