سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- لیلا جعفری: گاهی یک عالمه کار و مسئله سرمان ریخته است ولی برای انجام دادن یا حل آنها از جا برنمیخیزیم. میخواهیم بلند شویم و به تکتک آنها رسیدگی کنیم، ولی انگار یک نفر دست روی شانه ما گذاشته است و محکم به سمت زمین هُلمان میدهد. برای همین توان برخاستن و رسیدگی به آنچه باید انجامش بدهیم را نداریم.
دلمان میخواهد هر چه زودتر بلند شده و از شر کارها راحت شویم، ولی انگار دستهایی که ما را به زمین فشار میدهد، قویتر میشود. به نظر میرسد نیروهایی در برابر انجام شدن کارهایمان مقاومت میکند، نیروهایی که قادر به دیدنشان نیستیم و شاید خیلیها هیچ وقت هم به آنها واقف نشوند. اینجور وقتها به خودمان میگوییم تنبل. هر کسی هم که ما را در آن حال و روز ببیند به ما میگوید تنبل ولی مژده اینکه ما در این لحظه با خواندن این نوشته و پرداختن به این موضوع دست کم از آن آگاه میشویم و میتوانیم برای نجات خود فکری بکنیم. وقتی آنچه ما به آن لقب تنبلی را میدهیم، گریبان ما را میگیرد، ناراحتی و دلمشغولی تازهای پیدا میکنیم، در حالی که خودمان هم نمیدانیم اگر پایش بیفتد، شاید زرنگترین و پرجنب و جوشترین آدم روی کره زمین باشیم.
تنبلهایی که کارهایشان را در رؤیا انجام میدهند
وقتی احساس میکنیم تنبل شدهایم، معمولاً بین چند کار مختلف گیر افتادهایم. حتماً نمونههایی از این مورد را شما هم تجربه کردهاید. مثلاً ممکن است شب گذشته پیش از خواب برای امروز برنامههای مختلفی در نظر گرفته باشید. برای نامزدتان پیام صبح به خیر ویژه بفرستید، در جلسه ماهانه برادر کوچکتر یا فرزندتان در مدرسه شرکت کنید، از شر آلودگی لباسهایی که در ماشین لباسشویی جمع شدهاند خلاص شوید، تعمیرکاری را برای بررسی مخزن رادیاتور خانه بیاورید، برای امتحانی که دو روز دیگر برگزار میشود آماده شوید، از خانه بیرون رفته تا روزنامه جوان را از گیشه روزنامهفروشی بخرید و صفحه سبک زندگی را بخوانید، ناهار بپزید، برای شام فکری کنید یا پس از برگشتن از اداره به گلدانها رسیدگی کنید و...
خلاصه ممکن است ببینید یک عالمه کار سرتان ریخته است که باید بدون معطلی برخیزید و انجامشان دهید ولی درست در این زمان که باید بلند شوید، فنجانی چای برای خودتان میریزید و مینشینید کنار وسیله گرمایشی خانه و به خواب و خیال فرو میروید. اینجور وقتها بیشتر ما در خیال خود تمام کارها را انجام میدهیم. به همه چیز رسیدگی میکنیم، در حالی که با چشمان نیمهباز فنجان چای را مینوشیم. ممکن است ساعتها بگذرد و ما بیآنکه متوجه گذشت زمان باشیم، در افکار خود غوطه بخوریم و تمام کارها را به خوبی انجام بدهیم، البته در خیال خود. ممکن است تا غروب هم وضع به همین منوال بگذرد و فنجان چای جایش را به بشقاب ناهار یا میوه عصرانه بدهد و باز هم کارها روی هم انباشته باقی مانده و در واقع کاری در عمل انجام نشود. این حالت بازدارندگی معمولاً در روزهایی که کار بیشتری وجود دارد بیشتر هم هست. انگار ما در برخورد با کارهای زیاد به طور ناخودآگاه در بسیاری از مواقع گرفتار نوعی ایستایی میشویم. نیروهایی که شانههای ما را به زمین هل میدهد با نیروی بیشتری به ما نیرو وارد میکنند. با زبان خودمانی در این مواقع ممکن است تنبلتر بشویم.
وقتی تنبلی مثل یک قفس گرفتارمان میکند
گاهی احساس سنگینی میکنیم. انگار خودمان نیستیم. خود واقعی ما بیشتر شبیه به روحی گرفتارشده به نظر میرسد تا روحی آزاد و رها و شاید بسیاری از این نیروهای سستکننده و رخوتدهنده به خاطر همین ما را اسیر خودش میکند. کسالت و رخوتی از این دست در تمام موجودات دیده میشود و میشود گفت که منحصر به انسان هم نیست. به قفس حیوانات در باغوحشها دقت کردهاید؟ به میمونهایی که یک روز با کسالت گوشهای کز میکنند و روز دیگر از دیوارههای قفس با شور و شوق بالا و پایین میروند یا پرندگانی که گاهی حوصله پرواز ندارند و گاهی از سر شوق پرواز بالهایشان را به قفسی که اسیرشان کرده است میکوبند، نگاه کردهاید؟ اینها نشانههای تضاد میل به تنبلی و اسارت و میل به فعالیت و رهایی است که در ما جانداران خودش را نشان میدهد.
گاهی که فکر میکنیم تنبل شدهایم، انگار در قفسی گیر افتادهایم که توان پریدن را از ما گرفته است. شاید گاهی به راستی تنبل هم بشویم و به دلیل برخی خستگیها و روزمرگیها و انجام کارهای تکراری و کارهایی از این دست به راستی نخواهیم برخی از کارها را انجام بدهیم. اینجور وقتها معمولاً میگوییم زورم میآید این کار را انجام دهم یا نمیخواهم انجامش بدهم یا از انجام این کار خسته شدهام، تنبلیام میآید و. شاید اینجور وقتها به راستی آن کار ملالآور و سخت باشد و در حوصله و توان ما نگنجد بنابراین اینجور سرباززدنها از انجام کار یا شانه خالی کردن از زیر بار آنها مد نظر این نوشته نیست بلکه موضوع مواقعی است که میخواهیم به کاری برسیم و کاری را انجام بدهیم ولی انگار چیزی ما را از انجام آن بازمیدارد و ما توان و حوصله انجام آن را در خودمان نمیبینیم. این حالت را ممکن است در خیلی از موارد زندگی تجربه کنیم. مثلاً وقتی میخواهیم کار مهمی را انجام بدهیم. مثلاً امروز قرار است قرارداد مهمی را درباره نقل مکان خانه یا پروژه جدیدکاری با طرف دیگر قرارداد نوشته و امضا کنیم. ممکن است درست پیش از رفتن به مکان مورد نظر برای نوشتن آن، احساس کنید که دلتان میخواهد روبهروی تلویزیون بنشینید و وقت بگذرانید. قرار است کار مهمی انجام شود که در سرنوشت شما تاثیر دارد، اما رخوت به سراغ شما آمده و حالا شما باید از شر آن خلاص شوید. ممکن است حتی از خودتان بپرسید من چِم شده است؟! چرا بلند نمیشوم بروم به کارم برسم؟! دوستی تعریف میکرد که این حالت را روزی تجربه کرد که میخواست به مراسم ترحیم یکی از اقوام نزدیک برود. آن روز دیر به مجلس ترحیم رسید، وقتی که دیگر چیزی نمانده بود که همه برخیزند و خداحافظی کنند. او میگفت: پیش از رفتن به مجلس ترحیم، روی تخت دراز کشیدم، با خودم گفتم کمی چرت بزنم و بعد بروم به مجلس ترحیم. دراز کشیدم و به فکر فرو رفتم. هر بار که میخواستم بلند شوم، میگفتم، حالا دیر نمیشود، هنوز میتوانی چند دقیقهای دراز بکشی و راحت باشی. چند دقیقهای از زمان شروع مجلس گذشته بود که با عجله بلند شدم. در راه با راهبندان همیشگی شهر برخورد کردم و کمی هم در آنجا زمان را از دست دادم. برای همین وقتی رسیدم به مراسم ترحیم، خیلی دیر شد و تأخیر من جلوه بدی داشت.
نیروهای بازدارنده وجودمان را بشناسیم
ممکن است خیلی از کارشناسان به این حالتها نسبت افسردگی یا واکنشها و بیماریهایی از این دست بدهند، ولی جالب اینجاست که ممکن است فرد در جاهای دیگر زندگی علائم این بیماری یا واکنش روحی را از خود نشان ندهد. پس نمیشود با قطعیت گفت: فرد افسرده است. شاید در اثر برخی از سختیهای زندگی این واکنش منفی را از خود نشان بدهد، ولی ممکن است افسرده نباشد و رفتارهای بیمارگونه او به دلایل دیگری باشد. بیشتر وقتها نامگذاری روی رفتارها ما را به اشتباه میاندازد. طبق الگوهایی که در ذهن خود داریم که در اثر تجربیات و یادگیریهای ما به دست آمده است، به رفتار خود و دیگران لقبهایی میدهیم که ممکن است درست هم نباشد. مثلاً به کسی که از روی ترس تمام پولی را که در حساب بانکی خود دارد به تنها دوستش میدهد تا او را از خود نرنجاند و تنها نماند لقب بخشنده میدهیم و دیگر با ماهیت کار او کاری نداریم، چون آموختهایم دوستی که هر چه دارد را به دیگری هدیه کند، بخشنده و سخاوتمند است. در حالی که اگر ذهنیت از پیش آموخته خود را در نظر نمیگرفتیم و رفتار او را بیطرفانه میدیدیم، میگفتیم این شخص درست است که رفتار مثبت بخشندگی را انجام میدهد، ولی یک انسان ترسوست و میترسد تنها بماند و نتواند دوست دیگری هم برای خودش پیدا کند، چون با این بخشندگی درواقع باج میدهد تا دوستیاش را حفظ کند.
دقت به این نکتههای ظریف زندگی میتواند در زندگی ما تاثیر فوقالعادهای داشته باشد. این دقت میتواند کمکمان کند تا درست نگاه کنیم، درست فکر کنیم و در پی آن، درست تصمیم بگیریم و درست رفتار کنیم و درواقع زندگی بهتری داشته باشیم. در اینجا اگر به جای اینکه خودمان را تنبل بدانیم، به آنچه پس پرده میگذرد که رفتاری تنبلگونه از ما سر بزند، فکر کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که کارمان را از ریشه درست میکنیم.
آگاهی نیروهایی که پس این پرده وجود دارد میتواند ما را از اشتباه بیرون بیاورد. نیروهایی که با قدرتمندی بسیار گریبان ما را میگیرند و ما را در چنگال خود نگه میدارند، بیآنکه خودشان را رو کنند. این نیروها تا وقتی که از وجودشان بیخبریم، خیالشان راحت است که میتوانند کارشان را به خوبی و در راحتی انجام بدهند ولی این وضعیت میتواند موقتی باشد، چون آگاهی ما در اینباره ضربه مهلکی به آنها خواهد زد. نیروهای بازدارنده ممکن است در برخی مواقع بیشتر خودشان را نشان بدهند. کسانی که گرفتارشدن بین نیروهای بازدارنده را تجربه کرده باشند، کمکم دستشان میآید که بیشتر چه وقتهایی به این گرفتاری میافتند. مثلاً ممکن است بیشتر مواقع دچار این حالت شوند که خانه به هم ریخته است؛ محل کار دچار بینظمی شده و کاغذها و پروندهها به هم ریخته شدهاند. ممکن است وقتی وسایل آشپزخانه سر جایشان نیست و روی هم رفته محیط ما نیاز به چیدن و مرتب کردن دارد پیش بیاید. گرد و خاک و تمیز نبودن هم میتواند به نیروهای بازدارنده و ایستاکننده دامن بزند. کارهایی که پشت سر هم باید انجام شود ولی برنامه درستی برای انجام آنها وجود ندارد هم میتوان به فهرست چیزهایی که به نیروهای بازدارنده نیرو میدهد اضافه کرد. اگر بخواهیم دقیقتر و بهتر به وجود این نیروها نگاه کنیم باید ببینیم که اصلاً از کجا پیدایشان شده است. این نیروها چرا به زندگی ما آمدهاند و با ما همراه شدهاند! شاید بهرهای از وجود ما میبرند که ما را به این روز درمیآورند. هرچه هستند و برای هرچه که هستند مهم این است که باعث خسران ما میشوند و درواقع به ما صدمه میزنند.
درستکاری، همه چیز را مرتب میکند
به نظر میرسد یکی از مهمترین چیزهایی که ما را در برابر نیروهای منفی مصون نگه میدارد، تقویت درستکاری باشد. شاید غیبت کردن یکی از راههای جذب این نیروهای منفی و نادیدنی باشد یا دروغ و مواردی از این دست. در یک کلام به آن چیزی عمل کنیم که پروردگار از آن خشنود است. این خشنودی قدرتمند است. با خشنودی پروردگار میشود نیروی بزرگ و قدرتمند و بینظیری از نیروهای خوب و مثبت را همراه خود کرد. وجود این نیروها هرچه بیشتر باشد نیروهای منفی بیشتری را از ما دور خواهد کرد. بنابراین حل این گرفتاری تنها در دست خود ماست. اینکه بنشینیم یک جا و در خیالات خود فرو رویم در حالی که کارهایمان روی هم تلنبار شده است. نمیتواند تقصیر همسر، دوست و آشنایی باشد که باعث ناراحتی و آزار ما شده است. این گرفتاری تقصیر هیچکس نیست جز خود ما. بینظمی، تمیز نبودن خانه و محیط کار و زندگی، انجام رفتارهای منفی مانند غیبت کردن و دروغ و... برخی از عواملی است که ما را گرفتار نیروهای بازدارنده میکند.
این بازدارندگی به نیروهای منفی در ما دامن میزند. دستکمش این است که باعث میشود کار مثبتی انجام ندهیم یا کمتر انجام بدهیم. شخصی که دیر به مجلس ترحیم رسید، باعث دلخوری بقیه اعضای فامیلش شد و دیر آمدن او را روی بیتفاوتی و بیاحترامی او گذاشتند و در پی آن، اختلافاتی پیش آمد که بعدها موجب کم شدن رفت و آمد فامیل با آنها شد. این رفت و آمد یک کار مثبت بود که به راحتی تا درجه زیادی پایین آمد. به نظر میآید نیروهای بازدارنده وظیفه منفی خود را در رابطه با این دوستم به خوبی انجام داده بودند. در خانواده یا جامعهای که افراد در چنگ نیروهای بازدارنده هستند، به ندرت پیشرفتی حاصل میشود یا اصلاً پیشرفتی به دست نمیآید و اگر هم بیاید ممکن است در بین کارهای انجامنشدهای که باقی مانده است، اصلاً دیده نشود. بنابراین تأثیر این نیروهای بازدارنده را که ممکن است ما را به قهقرا بکشاند نباید نادیده گرفت، چون ممکن است ما را وادار به چرخیدن در فضای منفی کند. این خیلی دردناک است که به جای اینکه تأثیر مثبتی در زندگی بگذاریم، عاملی شویم برای بزرگ شدن فضای منفی یا دست کم پایین آمدن کارهای مثبت در زندگی. به نظر میرسد تلاش ما در اینباره یک وظیفه انسانی است. مخصوصاً که امروزه وجود برخی وسایل مانند گوشی تلفن همراه یا برخی فضاهای مجازی و اینترنتی عوامل بیشتری برای یکجا نگه داشتن افراد و تنبل کردنشان وجود دارد. برای رهایی از این وضعیت اول باید در خود عمیق شوید تا بتوانید علتها را پیدا کنید.