جوان آنلاین: در دانش جمعیتشناسی اصطلاحی تحت عنوان «وقایع حیاتی» وجود دارد که چهار رویداد ولادت، ازدواج، طلاق و فوت را دربرمیگیرد. در ادبیات ثبت احوال نیز از این چهار رویداد زندگی تا وفات به عنوان احوال شخصیه یاد میشود که طبق قانون باید به ثبت برسند و سند رسمی برای آنها تنظیم شود، اما مقصود ما از بیان این موضوع، بازگشایی مبحثی علمی یا جمعیتشناختی نیست، بلکه میخواهیم نوک انتقاد و تحلیل را از منظر فرهنگی و جامعهشناختی، به سمت رفتارهای افراطی، بدعتآمیز و تجملگرایانهای ببریم که متصل به این چهار واقعه مهم زندگی تا وفات شده است. با برگزاری جشن تعیین جنسیت بچه در رحم مادر، نطفه تجملگرایی را با نطفه متولد آینده پیوند میزنیم. با بدعتها و مراسمات لوکس و چشمکورکن (!) در عروسیها کاری میکنیم که اکثر جوانان به ویژه آنهایی که توان مالی ندارند، کلاً قید ازدواج را بزنند. جشن طلاق هم که معرف حضورتان است و معلوم نیست از کجا سر و کلهاش پیدا شده و چند سالی است در فرهنگ ما رسوخ کرده؟! حالا گیرم این سه اتفاق را وقتی با تجملات جورواجور ترکیب میکنیم، آن نیاز کاذب دیدهشدن و چشم و همچشمیمان ارضا میشود و به همگان- در این وانفسای مشکلات مادی- اعلام میکنیم که ما این هستیم و شما این نیستید! فرض بگیریم اینجا و در این سه مورد حق با شماست، اما بفرمایید دیگر چرا واقعه مماتی را آلوده به افراط، بدعت و تجملگرایی کردهاید و همان دف و نی و ارکستر و دیجی جشن تعیین جنسیت، عروسی و طلاق را برای مراسم آن مرحوم یا مرحومه میآورید که برای سوگواران، کنسرت اجرا کنند و بعدش در یک تالار لوکس، در حالی که موسیقی لایت پخش میشود، با انواع نوشیدنیها و سالادها و غذاهای لاکچری، سور و سات راه میاندازید؟! باور کنید آن خدابیامرز روحش محتاج دعا و ختم قرآن و خیرات به نیازمندان است و شما با این کارهایتان دوش او را برای گذر از پل صراط سنگینتر میکنید. خلاصه اینکه تجملگرایی و رفتارهای افراطی در وقایع حیاتی و مماتی (!)، آفتی بر جان جامعهمان شده است و حتی در آن دنیا هم یقهمان را رها نمیکند. بیایید کلاهمان را قاضی و خودمان را کمی دور از این بازی کنیم تا ببینیم آیا میتوانیم با هر توجیهی خودمان را برای ادامه این مسیر راضی کنیم؟!