جوان آنلاین: دقت کردهاید؟ تقریباً همه ما اکثر مواقع با بچهها و اساساً با واژه، مفهوم و پدیده بچه طوری برخورد میکنیم که گویی این مقوله فرسنگها با ما فاصله دارد و دنیایی متفاوت است. انگار نه انگار ۲۰-۱۰ سال پیش، ۴۰-۳۰ سال پیش، خودمان بچه بودیم و دوران نوزادی، طفولیت و کودکی را گذراندیم و بعد نوجوان، جوان و بزرگسال شدیم. یادمان میرود که حتی هماکنون در هر سنی که هستیم، ماهیتاً نوزادی و بچگی را نیز در خود داریم. نکته جالبتر اینکه نمیتوانیم با هیچ دلیلی، متولد نشدن، عدم و نبودن این بچه (خودمان) را در عالم هستی تصور کنیم و اگر بر فرض به ابتدای ولادتمان برگردیم، با وجود هزارویک مشکل در زندگی والدینمان- خانه ۴۰ متری اجارهای و درآمد اندک پدر و نداشتن وسیله نقلیه - بازهم تولد و حضور این بچه (خودمان) را قابل توجیه و بلکه خیلی هم ضروری و انگیزهبخش میدانیم که موجب برکت و حرکت، شادی و آبادی در زندگی والدینمان شده است و هرچه امروز دارند از برکت وجود ما بوده است. اما حالا که نوبت به ما رسیده، موضوع «بچه» و «بچهدارشدن» خودمان که پیش میآید، هزار و یک دلیل فلسفی و روانشناسی، اقتصادی و اجتماعی، فرهنگی و معرفتی (!) میآوریم که ثابت کنیم بچهدارشدن در شرایط کنونی- دقت کنید! در شرایط کنونی که قطعاً اوضاع به مراتب بهتر و مساعدتر از اوضاع دوران طفولیت و کودکی خودمان است- اصلاً کار درستی نیست. از همه اینها که بگذریم یکی نیست از ما بپرسد اگر بچه بد است، چرا وقتی به خانه دوست و آشنا میرویم از تماشای نورسیده آنان دلمان غنج میرود، از بغلکردنش سیر نمیشویم و تازه کادوی آنچنانی برایشان میبریم و هزاربار تبریک میگوییم؟!
اوضاع زمانی پیچیده میشود که بعضی از ما از یکسو هزینه کلان بچه را بهانه میکنیم و از سوی دیگر ۱۰ برابر آن را صرف خرید و نگهداری سگ و گربه میکنیم! و بازهم اوضاع زمانی پیچیدهتر از پیچیده میشود که همه چیز جور شده و همه بهانهها خنثی میشود و حتی دیگر هیچ انگیزه هیجانانگیزی در زندگی مشترک نداریم و همه چیز- سفر و گردش و تفریح و میهمانی و وسایل لوکس و خانه- تکراری شده است و کم کم تار موهای سفید نیز خودش را نشان میدهد، اما هنوز هم داریم با خودمان کلنجار میرویم و در برابر خواسته ذاتی و درونیمان مقاومت میکنیم... و اینجاست که یکی باید بیتعارف و صادقانه در برابرمان بایستد و این سؤال را از ما بپرسد که «اگر بچه نه، پس چه؟!»